یافتن پست: #چشمشان

متین (میراثدار مجنون)
2.gif متین (میراثدار مجنون)
خودت باش

نه تندیسی که دیگران می خواهند

وقتی روحت را قالب فکر دیگران می کنی

زیبا می شوی به چشمشان

اما

قبول کن

تمام مجسمه ها شکستنی هستند

در کمال زیبایی ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/22 - 17:34 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
securedownload.jpg متین (میراثدار مجنون)
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾـﺪ
ﯾـﺦ ﺍﺟـﺎﻕ ﮔﺎﺯ ﺁﺏ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﯾﺨﭽـﺎﻝ ﻣﯿـﻮﻩ ﻣﯽﺩﻫـﺪ
ﺭﻭﯼ ﻣﯿـﺰ
ﮔﻞ ﺗـﺮﺏ ﺭﻭﯼ ﺳﺒـﺰﻩﻫﺎ ﻣﯽﺷﮑﻔـﺪ
ﭘﻨﯿـﺮ ﭘﺘـﻮﯼ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺵ
ﮔـﺮﺩﻭ ﺳﺮﺳﺨﺘﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨـﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﭘﻨﯿـﺮ ﻣﯽﺭﯾـﺰﺩ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ
ﮐﺘـﺮﯼ ﺟـﺎﯼ ﻗـﻞ قـل ؛
ﺑﻠﺒﻞ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺳﻮﺕ ﻣﯽﺯﻧـﺪ
ﺩﺭﺧﺖﻫﺎ ﺭﺧـﺖ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺗـﻦ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﮐﺎﮐﺘﻮﺱﻫﺎ ﺗﺎ ﭼﺸﻢﺷﺎﻥ ﺑـﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯽﺍﻓﺘـﺪ
ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻟﻮﺱ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﻣﻦ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﻏﭽـﻪ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺗﻬـﺮﺍﻥ ﻗﺪﯾﻤﻢ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻬـﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾـﺪ
ﮔﻞ ﺍﺯ ﮔﻠـﻢ ﻣﯽﺷﮑﻔـﺪ .
--
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/7 - 20:35 ·
6
Majid
9dw7x1ymrqqtx9jsuf4u.jpg Majid
یک رنگ که باشی زود چشمشان را میزنی . . .


زود خسته میشوند از رنگ تکراریت


"این روزها دوره رنگین کمان هاست . . ."
دیدگاه · 1393/05/12 - 11:30 ·
6
sam
sam
روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.
پسر متوّجه دو دیوار براق نقرهای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جدا
شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟ پدر که تا بحال
در عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، و
نمیدانم .
در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آن
دیوار نقرهای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار
براق از هم جدا شد ، و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته
شد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که از
یک شروع و بتدریج تا سی رفت، هر دو خیلی متعجب تماشا میکردند که
ناگهان ، دیدند شمارهها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در
این وقت دیوار نقرهای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله مو
طلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.

پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت سريع برو مادرت رو بيار اينجا{-18-}
دیدگاه · 1393/02/24 - 14:59 ·
3
zoolal
zoolal
این روزها یکـــرنگ که باشی چشمشان را می زنی..!

خسته می شوند از رنگ تکـــراریت…

این روزهـــا دوره رنگین کمــــان هاست..!
دیدگاه · 1393/01/29 - 16:04 ·
4
bamdad
bamdad
ماهیان کوچک یک رود می خواندند

ما مسافر های دریاییم

سویت ای دریا

با قطار ابی این رود می اییم

ماهیان کوچک یک رود می خواندند ومی رفتند

گاه چنگ تیز قلابی

اسمان چشمشان را رنگ غم زد

گاه دندانهای سخت وسربی دامی

فکر های روشن ونیلوفر یشان را به هم می زد

باز اما شوق

بال وا می کرد وغم را زود پس می زد

باز هم امید

در نگاه شاد ماهیها

مثل یک نیلو فر ابی

نفس می زد
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/22 - 00:06 ·
6
zoolal
zoolal
یکرنگ که باشی، زود چشمشان را میزنی، خسته میشوند از رنگ تکراریت، این روزها دوره ی رنگین کمان هاست
دیدگاه · 1393/01/13 - 17:48 ·
4
zoha
zoha
بزرگی وصیت کرد که برای سلامتی عقلتان هویج بخورید؛

همه خندیدند و کسی ندانست...

که عقل اکثریت

در چشمشان است...
✔♥Дℓɨ♥✔
1389645161264569_large.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
باشد هنوز پیکر 7000 تن از بهترین این مرز و بوم به بازنگشته است!

همان ها که روزی رفتند که ما امروز در ، سلامت و آرامش باشیم.

ینی هنـــــــــوز 7000 هزار ـ اگر زنده باشند ـ به درب خانه است ،
که پسرشان از برگردد .
... ادامه
محسن
محسن
بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند !
اما ..
از چشـــــم هایشان معلوم است ،،
که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت !!
گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته !
... ادامه
HamidReza
HamidReza
یکرنگ که باشی ، زود چشمشان را میزنی، خسته میشوند از رنگ تکراریت...این روزها دوره رنگین کمان هاست!!..
دیدگاه · 1392/08/29 - 22:28 ·
8
๓เรร-รєթเ๔єђ
1383571083301828_thumb.jpg ๓เรร-รєթเ๔єђ
• یکرنگ که باشی، زود چشمشان را میزنی … خسته می شوند از رنگ تکراریت، این روزها دوره ی رنگین کمان هاست…
دیدگاه · 1392/08/15 - 16:43 ·
5
Morteza
Morteza
• یکرنگ که باشی، زود چشمشان را میزنی …

خسته می شوند از رنگ تکراریت، این روزها دوره ی رنگین کمان هاست…
دیدگاه · 1392/08/13 - 13:39 ·
9
Morteza
Morteza
به اتفاق چند تن از بچه‌های ازنا به «لشکر 7 ولیعصر (عج)» رفتیم و به یگان اطلاعات و عملیات این لشکر مأمور شدیم.

در اولین لحظه‌های معرفی به واحد، با یک دکل مواجه شدیم. هرچه به بالا نگاه می‌کردیم، نوک دکل معلوم نبود، چند دقیقه بیشتر که ماندیم فهمیدیم باید از این دکل بالا برویم و دیده‌بانی کنیم. پایه‌های دکل را اندازه می‌گرفتیم. یک متر در یک متر بود.

پرسیدم: بلندی این دکل چند متر است؟

گفتند: چیزی نیست، 62 متر!

گفتم : چیزی نیست؟ کی جرأت داره بره اون بالا؟ اصلاً میشه اون بالا ایستاد؟

راستش را بخواهید لرزه به انداممات افتاده بود، رفتن به بالای دکلی که روی پایه‌ای یک متر مربعی ایستاده، آن هم با 62 متر ارتفاع کار آسانی نبود.

گفتیم: خب حال ما باید چه کار کنیم؟

گفتند: باید بروید بالای این دکل، دیده‌بانی کنید.

اول فکر کردیم یک شوخی جبهه‌ای است. از آن شوخی‌ها که رزمندگان با هم می‌کردند. اما نه، همه چیز جدی بود.

من که داشتم با ذهن خودم کشتی می‌گرفتم...

گفتم: راستی راستی باید برویم آن بالا بالا؟

فکر می‌کنم همه‌ بچه‌های همراه ما همین را فکر می‌کردند، چشمشان که این را فریاد می‌زد.

ما، در همین افکار بودیم که یک نوجوان 13 ساله، سوار بر موتور از راه رسید. موتور را روی جک زد و بدون این که به کسی تعارف کند، رفت پای دکل و شروع کرد به بالا رفتن. تمام 62 متر را مثل آب خوردن رفت. همه از تعجب انگشت به دهن مانده بودیم. باور کردنی نبود.

یکی از همراهان ما، گفت: آقا جان! غیرت کنید! ما که از این بچه کمتر نیستیم؟ نکند ما‌ آمده‌ایم به دکل نگاه کنیم؟ یاالله بچه‌ها...!

ما هم شروع کردیم، اما همه تا وسط دکل می‌رفتیم و برمی‌گشتیم و این کار را دوباره تکرار می کردیم و در هر تکرار هم مقدار بیشتری بالا می‌رفتیم، تا عادت کنیم.

یک ماه بعد، جنگ سر بالا رفتن از دکل بود. چون توی اون منطقه پشه کوره زیاد بود و برای فرار از نیش پشه کوره‌ها هم که بود، همه دوست داشتند، بالای دکل باشند. با این که عراقی‌ها دائماً با تانک به طرف دکل شلیک می‌کردند، اما آن بالا صفای دیگری داشت.
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/22 - 15:56 ·
9
نگار
نگار
بزرگی وصیت کرد برای سلامت عقلتان هویج بخورید!!
همه خندیدند و کسی,ندانست…
…عقل همه در چشمشان است…!!!
دیدگاه · 1392/05/22 - 01:57 ·
8
نگار
d2f03752814f4e00dbccbd4338f3569b.jpg نگار
پروردگارا!

مرا در شمار بندگانی بیاور که صدایشان کردی و پاسخ تو را دادند؛

و چشم در چشمشان دوختی؛

و نگاه به نگاهشان گره زدی؛

آن چنان که از رؤیت جلال تو بیهوش شدند؛

تو پنجره نجوایت را به روی آنان گشودی؛

و آنان به وضوح، دست کردارشان را برای تو باز کردند .
... ادامه
ABOLFAZL
ABOLFAZL
بعضی ها گریه نمی كنند....

اما!!!!

از چشمانشان معلوم است...

كه اشكی به بزرگی یك سكوت..

گوشه ی چشمشان به كمین نشسته است...
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/21 - 16:51 ·
5
NEGAR
NEGAR
بعضــــــی ها گـــــــ ـــــریه نمی کنند!

اما از چشــ ــــــــ ـــــم هایشان معلوم است که

اشکــــی به بزرگی یک سکــــــــــ ــــوت،

گــــوشه ی چشمشان به کمیـــ ـــن نشسته ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/5 - 16:06 ·
6
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
یکرنگ که باشی،

زود چشمشان را میزنی،

خسته میشوند از رنگ تکراریت،

این روزها دوره ی رنگین کمان هاست...{-35-}
دیدگاه · 1392/02/12 - 01:04 ·
5
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ