واااااااااااای
از دست توی بیکار...

ههههههههه اونم همش همین و می گفت هههههه

خب حق داشت...

ههههههههههه
آره والا

خواهش...

گاهی آدم باید در حاشیه ی زندگی دیگران قرار بگیرد حتی اگر در متن قلبشان باشد. اصلا" چه اهمیت دارد... من می دانم برای بودن باید بارید ...

گاهی باید قلبت را خانه تکانی بکنی شایدم اب و جاروی یا دستمالی بکشی به گوشه گوشه احساست نمیدانم ولی میدانم برای بودن باید خواست وچه سخت است باریدن

مائده

قشنگ بود عززیزم

وااااااااااااااااااااااااااااااای دمت گرم داداش

به روی ماه تو من بوسه کردم
کمی من این هوارا تازه کردم
به کیش ما توی صد ُدر و الماس
توی این ما ه تابان این گل یاس
اگر چه من خودم شبگرد تنهام
جوابت میدهم شبگرد شبها م
به قلب ما تو ی هم مونس و یار
چو تابنده ماهی در شب تار

به شیوای تو که نمیرسه داداش اما خب دیگه سواد ما بیشتر این نیس

عااااالی بودحامدجان...
خداوندگاراحساس..
جنس احساستوخیلی دوس دارم
بکر
بکر
بکر...
ماخودمون اکابرخوندیم..
چوبکاری میکنید..
حامدجان..
نفرمایید...

اخی نمیا جان دس رو احساسم نذار که دلش خونه بد بخ
کاش جنسش خوب نبود شکر
من شدم اشک گل یاس
مانده در گونه فریاد
او شده خنجر از پشت
من شدم انکه دلش کشت

آخی...
الهی...
حامدجان..
دل که خون نباشه که دل نیست...
دلایاران دل خونین پسندند
دلا خون شوکه یاران این پسندند
متاع کفرودین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند...
........
.....
.

سرما خوردی؟

هیچی یکی رو مخم بود دکش کردم الان احساسم بعد اون بود