نژاد سگشم #سایبرین_هاسکی
1392/06/12 - 15:02اوه اوه نژادشم بلدی
1392/06/12 - 15:07عاشق این نژادم
1392/06/12 - 15:10دوستان جمع میشیم یکی واست میخریمالبته اگه دوستان همکاری کنن
1392/06/12 - 15:13اگه میشد رشت نگه داشت حتما تا الان خریده بودم خودم
باز ممنون از لطفت
چرا نمیشه نگه داشت؟
خواهش
باید آب و هواش سرد باشه اصلیت مال سیبریه
1392/06/12 - 16:24چه جالب
1392/06/12 - 16:30دو پسرخاله که دختران جوان را میربودند و مورد آزار جنسی قرار میدادند در جلسه محاکمهشان اتهامات را رد کردند و مدعی شدند گفتههای شاکیان دروغ است.
این دو پسرخاله که گفته میشود چهار زن جوان را مورد تعرض قرار دادهاند متهم هستند آنها را ربوده و در یک سوله متروکه مورد تجاوز قرار داده و اموال یکی از آنها را سرقت کردهاند. شکایت از شاهرخ و مهدی پنج ماه قبل به ماموران پلیس داده شد. در اولین شکایت دختری به نام نگار به ماموران پلیس گفت از سوی دو مرد جوان مورد آزار قرار گرفته است. او گفت: در خیابان ولیعصر یک موتوری موبایلم را دزدیده بود و من خیلی ترسیده بودم و داشتم گریه میکردم. به خیابان راهآهن که رسیدم سوار ماشین پرایدی شدم که دو مرد سوار آن بودند و به نظر میرسید مسافربر هستند. آنها که گریه من را دیدند پرسیدند چه شده است من هم گفتم موبایلم را دزدیدهاند. یکی از متهمان که جثه بزرگی هم داشت رو به من کرد و گفت فکر میکند میداند سارق موبایلم کیست. وقتی حواسم به او جلب شد یکدفعه از روی صندلی جلو به عقب آمد و بعد هم مرد راننده از مسیر اصلی خارج شد. او چاقویی زیر گلوی من گذاشت و گفت حرفی نزن. آنها من را به یک سوله بردند و مورد آزار قرار دادند. گفتند اگر در برابرمان مقاومت کنی تو را میکشیم و نمیتوانی کاری بکنی. کسی هم متوجه نمیشود. بعد از شکایت این دختر جوان چند شکایت مشابه دیگر هم به ماموران اعلام شد. با مشخصاتی که ماموران از دو پسر جوان به دست آوردند، توانستند
تجاوز به دختر جوان توسط پسر خاله ها
آنها را شناسایی و در پاسگاه نعمتآباد بازداشت کنند. شاهرخ و مهدی – دو پسرخاله- زمانی که در برابر بازپرس قرار گرفتند مدعی شدند شکایاتی که علیه آنها مطرح شده دروغ است اما وقتی از سوی اولین شاکی شناسایی شدند به جرمشان اعتراف کردند. شاهرخ گفت: «ماشین برای من بود. من و شاهرخ باهم در میدان میوه و ترهبار کار میکردیم. بعداز ظهرها که بیکار بودیم با هم بیرون میرفتیم تا اینکه به مهدی پیشنهاد دادم دختران را سوار ماشین کنیم. جایش را هم داشتیم، میتوانستیم آنها را به سولهای در اطراف ترهبار ببریم. اولین بار به این دختر-شاکی- برخورد و او را سوار ماشین
کردیم و به داخل سوله بردیم و مورد تجاوز قرار دادیم بعد رهایش کردیم.»
وقتی خبر دستگیری این دو متهم در روزنامهها چاپ شد شاکیان دیگری هم به پلیس مراجعه کردند و مدعی شدند توسط این دو، مورد تجاوز قرارگرفتهاند.
یکی از این دختران گفت: «داشتم به خانه میرفتم چون تاکسی نبود سوار پرایدی شدم که به نظر مسافربر بود. روی صندلی عقب نشسته بودم که یکدفعه راننده مسیرش را عوض کرد و بعد هم مرد درشتهیکلی که روی صندلی جلو نشسته بود به عقب پرید و با تهدید مرا وادار به سکوت کرد و بعد هم در یک سوله من را مورد آزار قرار دادند.» متهمان گفتههای این شاکی را هم انکار کردند اما شاکی مشخصات داخل ماشین متهمان را به پلیس داد.
وقتی پلیس خودرو را بازرسی کرد متوجه شد این مشخصات درست است. در تحقیقات بعدی دو شاکی دیگر هم به ماموران مراجعه و متهمان را شناسایی کردند ضمن اینکه در بازرسی از خانه دوپسرخاله تلفن همراه یکی از شاکیان که حاوی فیلم و عکسهای خانوادگیاش بود پیدا شد. متهمان درنهایت مجبور شدند به تجاوز به این زنان نیز اعتراف کنند.با توجه به اعتراف اولیه در مورد تجاوز و صدور کیفرخواست درخصوص آدمربایی و سرقت موبایل یکی از قربانیان پرونده برای رسیدگی به شعبه ۷۵ دادگاه کیفریاستان تهران به ریاست قاضی معتمدی فرستاده شد. بعد از انجام چندین جلسه بازجویی و تحقیق روز گذشته فلاح نماینده دادستان تهران در جایگاه حاضر شد و با خواندن کیفرخواست درخواست صدور حکم قانونی را در این خصوص کرد.
سپس دو شاکی که در جلسه دادگاه حاضر بودند جزییات ربایش و تجاوز را توضیح دادند اما دو شاکی دیگر که به گفته خانوادههایشان بدحال بودند دردادگاه حاضر نشدند. مادران این دو شاکی از دستگاه قضایی خواستند تا متهمان را مجازات کند. یکی از آنها گفت: دختر من شوهر دارد و از وقتی این اتفاق برایش افتاده رنگ آرامش را در زندگیاش ندیده. او به شدت بدحال است و برای اینکه آبرویش نریزد در دادگاه حاضر نشده است. در ادامه متهمان در جایگاه قرار گرفتند. آنها در جلسه علنی که در مورد اتهام آدمربایی و سرقت بود، گفتند: ما اتهامها را قبول نداریم. این شاکیان خودشان سوار ماشین شدند و هیچ اجباری در کار نبود. ما کسی را ندزدیدیم. متهمان در پاسخ به سوالات قاضی معتمدی –رییس دادگاه- در مورد اینکه اگر شما دختران را ندزدیدید و اصلا از این ماجرا خبر ندارید پس چرا تلفن همراه یکی از آنها در خانه شما پیدا شد و چطور یکی از آنها مشخصات داخل ماشین شما را به پلیس داد، که آنها فقط سکوت کردند. سپس جلسه دادگاه برای رسیدگی به اتهام تجاوز به عنف به چهار شاکی غیرعلنی اعلام شد و متهمان که این اتهام را هم رد کردند دفاعیات خود را ارایه دادند و وکلای آنها نیز دفاعیات خود را مطرح کردند. با پایان یافتن جلسه دادگاه هیات قضات برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.
خیلی باحالی..
1392/06/6 - 18:40دادش دنبالت کردیم محل نزاشتی
1392/06/6 - 18:52بخداپیدانکردم دنبال کردن رو
اون+رونیافتم...
؟! تو پروفایل من برو بالا سمت چپ کنار ارسال پیام خصوصی مگه میشه نباشه
یا پست های منو که تو صفحه اصلی ببینی کنار اسمم یه + میاد
اگه نمیخوای دنبال کنی بگو این چرا بهانه میاری
آفرین آق ایمان من میدونستم تو موفق نمیشی
میشیییی
خلاصه گند زدنم 1نوع موفق شدنه دیگ و از خوشحالی و خنده تو پوست خودم نمیگنجم
1392/06/5 - 15:18خسته نباشی ایشالا قبول بشی .
1392/06/5 - 15:20منم فردا صبح همین بدبختی رو دارم درس انتقال حرارت آخرین درس اصلی دانشگاه خدا کنه پاس بشه چون تحمل این استادا رو ندارم
1392/06/5 - 15:27زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست دوست من آنقدر سیر بخندتاغم از رو برود
1392/06/5 - 15:29سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
آقارضای عشق حافظ...
خوب هستین آقا؟
سلام نیما جان ممنون بد نیستم . شما خوبی؟
1392/06/4 - 23:08سلام مدیر بزرگوار اقا کردی 2000 تا دمت گرم
1392/06/4 - 23:15ای شکر...
خوبم مرسی..
سلام مصطفی همش یاد میرفت باید ببخشین . الان میتونین اون داستانها رو ویرایش کنین بذارین تو پست اصلی
1392/06/4 - 23:20سلااام..
1392/06/4 - 23:29خواهش این حرفا چیه فقط من وقت نمیرسم ویراش کنم شرمنده
1392/06/4 - 23:5118
1392/05/25 - 16:23بخوام نسبت به همه و همه چی در نظر بگیرم..تقریبی15
1392/05/25 - 20:5217
1392/05/25 - 21:11برای بچه باحالاش 19 برای اینایی ک خودشونو سگ میکنن_0_
1392/05/26 - 11:1115
1392/05/26 - 14:4919
1392/05/31 - 23:0712 میدم مشروط نشم :P
1392/06/1 - 00:38مصطفی بیشتر بابا این چیزی ک ما دیدیم بیشتره
1392/06/1 - 00:41خو اینو دوستان باید بگن نه خودم نمره اصلیم که 7.75
1392/06/1 - 00:46جنبت بالاس نمره نمیدم ولی بالاس
1392/06/1 - 00:49به سلامتي - نميدونم داره جهاني ميشه با اين آدرس جديد
1392/05/25 - 12:30شهریار دامنه ایران خوب هست اما دیر ایندکس میشه بعد یک سری از ایرانی ها ! کلا به دامنه ایران شک دارن میدونی که منظورم چیه
1392/05/25 - 12:31رضا هم دات كام بگير و هم آي آر داشته باش - اينطوري بهتره داداش
1392/05/25 - 12:33خب الان هر دو رو داریم اما میخوام دات کام رو بذارم دامنه اصلی .
1392/05/25 - 12:36خوبه داداش - اما دات آي آر نگه دار تا سو استفاده نكنن
1392/05/25 - 12:38بعله دات آی آر رو نگه میدارم حتما ریدایرکت میشه رو دات کام .
1392/05/25 - 12:46بزن دست قشنگه رو به افتخارش
1392/05/25 - 12:58سمنان
1392/05/14 - 22:394
و
کُرد
اصفهانی
1392/05/16 - 18:10کرد
1392/06/15 - 23:13نام خواننده : محسن یگانه
نام آلبوم: نفس های بی هدف
سال انتشار: 1387
آهنگ نفس های بی هدف
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت...
این غصه های لعنتی
از خنده دورم میکنن
این نفسهای بی هدف
زنده به گورم می کنن
چه لحظه های خوبیه
ثانیه های آخره
فرشته ی مردن من
منو از اینجا میبره
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از هوس
آی دنیا بیزارم ازت
ازت..
ازت...
ازت......
شریک ضجه های من!
بگو که گوشت بامنه
ببین که زخمای تنم
شاهد حرفای من
آی خدا دلگیرم ولی
احساس غم نمی کنم
چون با توام پیش کسی
سرم رو خم نمی کنم!
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از هوس
آی دنیا بیزارم ازت
آی خدا دلگیرم ولی
احساس غم نمی کنم
چون با توام پیش کسی
سرم رو خم نمی کنم!
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از هوس
آی دنیا بیزارم ازت
** متن اصلی آهنگ **
" شعر اصلی نفس های بی هدف "
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی می میرمو
عمرمو می گیرم ازت
آخه خدا خسته شدم ؛
از بازی های روزگار
عزرائيل خنجرتو ؛
رو جسم شاكيم بذار
جونمـو بگير ولی ؛
نذار كه با زجر بميرم
دلم می خواد بميرمو
تو گورم آروم بگيرم
خدا منو زجرم نده
می دونی كه دلم پاكه
به داد من خودت برس
وقتی تنم زير خاكه
درسته كه قضا و قدر
خيلی سخته ولی بازم
نمی رسه به عذابی
كه تو اين دنيا من كشيدم
خدا خودت شاهد می
تو اين بيابون سگی
فرياد من فقط اينه
كی می رسه به داد كی ؟
عزرائيل شيپورو بزن
مرده هاتم زنده می شه
آخی خدا بسه ديگه
آدمكهاتم نمی شه
آی خدا دلگیرم ولی
احساس غم نمی کنم
چون با توام پیش کسی
سرم رو خم نمی کنم
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی می میرمو
عمرمو می گیرم ازت
این غصه های لعنتی
از خنده دورم می کنن
این نفس های بی هدف
زنده به گورم می کنن
چه لحظه های خوبیه
ثانیه های آخره
فرشته ی مردن من
منو از اینجا می بره
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی می میرمو
عمرمو می گیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از هوس
آی دنیا بیزارم ازت
شریک ضجه های من !
بگو که گوشت با منه
ببین که زخمای تنم
شاهد حرفای منه
آی خدا دلگیرم ولی
احساس غم نمی کنم
چون با توام پیش کسی
سرم رو خم نمی کنم !
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی می میرمو
عمرمو می گیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از همه ست
آی دنیا بیزارم ازت ...
وسایل لازم :
پارچه آستری
جلد کتاب کهنه
دسته کیف
چسب
گونی
کاتر
طریقه درست کردن:
**به اندازه جلد کتاب 2 قطعه پارچه آستری و یک قطعه از گونی برش می زنیم.
**دولای آستری را روی هم گذاشته می دوزیم سه طرف آن را می دوزیم.
**آستری را برگردانده جلد کتاب را به داخل آن می گذاریم.
**لبه های آستری را به داخل برده می دوزیم.
**از پارچه آستری 4 تکه به ابعاد 6 در 10 سانتی متر برش می زنیم
**آن را از طول تا زده و روی آن را می دوزیم و آن را از حلقه کیف عبور می دهیم
**سپس آن را به آستری چسبانده و سپس می دوزیم.
**دیواره های دو طرف کیف را به بدنه کیف می دوزیم.
**تکه هایی از گونی به شکل های مختلف برش زده روی گونی که قبلا برش زده بودیم می چسبانیم.
**لبه های این تکه ها را به تکه اصلی می دوزیم.
**روی آن را با نخ مشکی کوک می زنیم .
**آستری را به داخل گونی دوخته شده می گذاریم و می چسبانیم.
عجب سایتی بود نــــــــــــــــــــه..؟
1392/05/2 - 00:56
اون وبلگی رو که قبلا بهم داده بودی لینکش رو واسم بفرست
سایت خوبیه
خودم هم یکی رو میشناسم عکس قدیمی زیاد داره
ببینم فردا میتونم ازش بگیرم که بذارمش تو این سایت
تو الان روو حافظه من چه حسابی باز کردی واقعا؟!!!!!!!!!
1392/05/2 - 00:59یعنی چی ؟؟؟؟
مگه چی شده مادربزرگ؟؟؟؟؟
تو خودت اصن یادت هست چه تاریخی من اوون وبلاگو بت گفتم؟اونوقت من الان باید یادم باشه ادرس وبلاگو؟!!!!!!!!!
حالا با همین یکی که واست دست و پا کردم حال کن تا بعد..
این سایت رو که خودم میدونستم
از اون وبلاگ عکسی تو سیستمت سیو نداری ؟؟؟؟
واستا ..
1392/05/2 - 01:11استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند
شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد
من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد
اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدینترتیب مطرح کند
حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید....
در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود
و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید
محاسبه مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار؟
تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟
آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟
حسب المعمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک کرد
همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند
پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا میخواند و طبق معمول سئوال اولی را میپرسد
شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
این دانشجوی خبره میگوید؛ من کتم را در میارم
پروفسور اضافه میکند که هوا بیش از اینها گرمه
دانشجو میگه خوب ژاکتم را هم در میارم
هوای کوپه مثل حمام زونا داغه
دانشجو میگه اصلا ً لخت مادر زاد میشم
پروفسور گوشزد میکند که دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی
دانشجو به آرامی میگوید
میدانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت میکنم واگر قطار مملو از آفریقائیهای ... باشد، من آن پنجره لامصب را باز نمیکنم
یاد استاد طراحی اجزام افتادم
1392/04/30 - 01:32انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و ...
او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.
به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درامد. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد!
جناب آقای دکتر احمدی نژاد، محرم ترین رئیس جمهور دنیا
سلام. خسته نباشید
به شهر ما خوش آمدید
من دختری هستم 27 ساله [این قسمتها بدلیل محرمانه بودن حذف شد]راستی من خجالتی هستم و اگر غیر از خود شما کسی این نامه را بخواند راضی نیستم. میدانم سرتان شلوغ است و دارید مصوبه استانی تصویب می کنید دستتان درد نکند. حواستان به روستای ما باشد که اصلا جاده ندارد. من صبح ها که میرم مزرعه نیم ساعت طول می کشه اما عصر ها که بر می گردم یک ساعت و ربع.
مشکل من اینها نیست. من روم به دیوار عاشق شدم. می دونی دکتر، بین خودمون بمونه من توی همین شهر کوچیک که قبل از شما ده بود و شما شهرش کردین، بالغ بر 58 خواستگار دارم. مهندس، دکتر، پمپ بنزینی، طلاساز و... ولی خب سعید یه چیز دیگه اس...اگر به کسی بگم تیکه بزرگم گوشمه. بابا همه ش سر زمینه. وقتی هم خونه س سرش تو تلویزیونه داره حریم سلطان می بینه. مامان هم هی داره به سر و صورت خودش ور میره مثل خرم سلطان بشه. میگه بابات تازگیا مشکوک شده. زیاد این سریالو می بینه...
دکتر خلاصه بگم من عاشق شدم و کسی نیس که از من بپرسه چته...من عاشق سعید شدم. او 28 سالشه. بیکاره ولی خیلی خوش قلبه. خیلی هم منو دوست داره. ]این قسمت هم بدلیل برخورداری از اسرار خانوادگی حذف شد]
آقای دکتر من سعید رو میخوام. شما جای برادر من. من به شما پناه آوردم. یه کاری بکنید. تازه بابام میخواد به زور منو بده به پسرِ عمه لیلا که اونم مهندسه.
من جهیزیه ندارم . سعید هم پول نداره و به همین خاطر برای شما نامه نوشتم. اون مدرک تحصیلی میخواد و کار. یه خونه هم می خواد که اگر مسکن مهر بدین بهش که بندازه پشت قباله من خیلی خوب میشه. فکر کن من خواهر خودتم داداش ... حق منو بگیر..
شب ها خواب می بینم که با یه پاترول سفید میآی بالای تپه می ایستی و برای من دست تکون میدی...داداش محمود...مراقب این خواهرت باش.
من تصمیم مو گرفتم؛ یا سعید یا تنباکوی خیس بابا اصغر...
خواهر غریبت... سوگول باجی دربانی. از توابع سفرهای استانی.
نمیدونم چرا همه عاشق سعیدا میشن از بس خوش قلبن و تو دل برو
1392/04/29 - 23:56تو چرا حالا به خودت گرفتی هر گردی که گردو نیس
1392/04/30 - 00:22دل به دل راه داره
1392/04/30 - 00:30
یه پول برا نت میدیم یه پول برا اون توت فرنگی یه پولم برای سایت عمرا :P
1392/06/12 - 15:32بعد من فیلم زبان اصلی دوست دارم
باز ممنون از راهنمایی
1392/06/12 - 15:33مصطفی میشه یک اکانت بگیریم و همزمان چند نفره ازش استفاده کنیم کل فیلمها رو تو یک ماه دانلود کنیم . ارزش داره
1392/06/12 - 16:06