معلم دختر عموم بهش جريمه داده که از 100 تا 300 رو با عدد و حروف بنويسن
حالا اين نشسته داره مينويسه و ميگه:شماره 254 به باجه 6،شماره 255 به باجه 2،
بعدشم هر هر هر هر ميخنديد(منظور باجه های بانک)
والا به ما از اين جريمه ها ميدادن با گوله گوله هاي اشکي که ميچکيد رو ورق دفتر مينوشتيم،اونوقت اين.....
با یکی از فامیلامون رفته بودیم بانک
میخاست چک به حساب بزاره
کارمند بانک ازش پرسید: ماله سیباست
برگشته میگه: نه ماله گردو های پارساله
الان این قیافه منه
اینم کارمند بانکه
#رشتيها جزء اولين ايرانيها بودن كه به دختراشون اجازه رفتن به مدرسه و تحصيل دادن.
اولین داروخانه شبانه روزی ایران (داروخانه کارون) و اولین خانه سالمندان و معلولین ایران توسط دکتر آرسن در رشت احداث شد.
اولین بانک ایران (بانک سپه) در رشت تاسیس شد.
رشت اولین شهر برای صادرات و واردات با اروپا بود. اولین کتابخانه ی ملی ایران، کتابخانه ملی رشت بود.
...
معروفترین پروفسورها و مغزهای ایرانی در دنیا (پروفسور رضا, پروفسور سمیعی, مرحوم پروفسور اکبرزاده , مرحوم دکتر بهزاد پدر زیست شناسی ایران, دکتر محمدرضا عطرچیان عضو AFFILATE مهندسین سیویل آمریکا (ASCE) عضو سازمان بین المللی کارشناسان ORDINEX که مرکز آن در کشور سوئیس میباشد) و... رشتی هستند.
این ها لاف نیست! بلکه عظمت یک شهر با پیشینه ی تاریخی, علمی و فرهنگیِ غنیست..
یه روز یه رشتیه در مخالفت با نفوذ بیگانگان در کشورمون قیام مسلحانه می کنه ولی هرگز حاضرنمیشه با سرباز ایرانی بجنگه
اون رشتی وطن دوست و با غیرت رو با نام میرزا کوچک خان جنگلی میشناسیم
یه روز یه رشتیه با گویش کاملا رشتی که زمانی رییس دانشگاه ملی ایران ( بهشتی ) بود ، پایه گذار دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف ) میشه ولی عشقی عجیب به تربیت فرزندان ایران دلیل همیشگی اون برای حضورش در دبیرستان البرز بود
اون رشتیه نخستین دکترای ریاضی ایران یعنی دکتر محمدعلی مجتهدی بوده.
یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :
تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !
اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !
شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم !
سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند
.
.
.
.
.
.
آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،
یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
نمیفروشم....!!!
آقای ایرانسل!
نوکرتم به خدا!
برادر من! عزیز من!
آخــــــــه بی ناموس!!!
به امام حسین من دوست ندارم تو مسابقه شما شرکت کنم!
... ... به جون مامانم adsl دارم!
صبح به صبح، ساعت ٧ منو با اس.ام.اس فروش ویژه بیدار نکن.
شارژ جایزه بخوره تو سر عمه ت که 100000تومن شارژ کنم 100تومن بدی!
موبایل بانک نمیخوام!
اینقدر واسه هر چی تبریک نگو!
نکن برادر من !
نکن پدر من !
نکن بیشعـــــــــور !
من تا حالا از شما پیشواز گرفتم؟
بابام گرفته؟
ننه م گرفته؟
چی میخوای از جوونِ من آخه ؟
از هر ۲ تا تبلیغ تلیویزیون یکی تبلیغ بانکه ،، ولی مردم هر روز فقیر تر میشند از هر ۲ روز هفته یکیش تعطیله اما باز مردم افسرده تر میشند از هر ۲ نفر توی خیابون یه نفر لیسانس داره اما باز مردم بیکار تر میشند از هر ۲ تا خونه یکیش نوسازه اما مردم باز بی خانمان تر میشند از هر ۲ نفر یکی دماغش رو عمل کرده اما باز قیافه ها زیبا نمیشند …..از هر ۲ نفر یکی حاجی شده اما باز مردم بی خدا تر میشند !
۱- با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک.
۲- کارت رو داخل دستگاه ميذارن.
۳- کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستی رو وارد ميکنن.
۴- پول و کارت رو ميگيرن و ميرن.
دخترها:
۱- با ماشين ميرن دم بانک.
۲- در آينه آرايششون رو چک ميکنن.
۳- به خودشون عطر ميزنن.
۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن.
۵- در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن.
۶- در پارک کردن ماشين خيلی مشکل پيدا ميکنن.
۷- بلاخره ماشين رو پارک ميکنن
۸- توی کيفشون دنبال کارتشون ميگردن.
۹- کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه.
۱۰- کارت تلفن رو ميندازن توی کيفشون.
۱۱- دنبال کارت عابربانکشون ميگردن.
۱۲- کارت رو وارد دستگاه ميکنن
۱۳- توی کيفشون دنبال تيکه کاغذی که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن.
۱۴- کد رمز رو وارد ميکنن.
۱۵- ۲دقيقه قسمت راهنمای دستگاه رو ميخونن
۱۶- کنسل ميکنن.
۱۷- دوباره کد رمز رو ميزنن.
۱۸- کنسل ميکنن.
۱۹- دوست پسرشون رو صدا ميزنن که کد صحيح رو براشون وارد کنه.
۲۰- مبلغ درخواستی رو ميزنن.
۲۱- دستگاه ارور (خطا) ميده.
۲۲- مبلغ بيشتری رو درخواست ميکنن.
۲۳- دستگاه ارور (خطا) ميده.
۲۴- بيشترين مبلغ ممکن در خواست ميکنن.
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس رو هم ميذارن.
۲۶- پول رو ميگيرن.
۲۷- برميگردن به ماشين.
۲۸- آرايششون رو توی آينه عقب چک ميکنن.
۲۹- توی کيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن.
۳۰- استارت ميزنن.
۳۱- پنجاه متر ميرن جلو.
۳۲- ماشين رو نگه ميدارن.
۳۳- دوباره برميگردن جلوی بانک.
۳۴- از ماشين پياده ميشن
۳۵- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر ميدارن. (حواس نمیذار برای آدم)
۳۶- سوار ماشين ميشن.
۳۷- کارت رو پرت ميکنن روی صندلی کنار راننده
۳۸- آرايششون رو توی آينه چک ميکنن.
۳۹- احتمالاً يه نگاهی هم به موهاشون ميندازن.
۴۰- مندازن توی خيابون اشتباه.
۴۱- برميگردن.
۴۲- ميندازن توی خيابون درست.
۴۳- پنج کيلومتر ميرن جلو.
۴۴- ترمز دستی رو آزاد ميکنن )ميگم چرا انقدر يواش ميره)
اااااااااا کی آمار خط منو ب تو داد؟؟؟؟ اول لباس و خوراکی بعد چیزای دیگه....
تازه تو وقتی بانک سوئیس سرزدی بم پول برسون منم میرم کلاس خطاطی و املا
قول میدم تی جان قسم.....
داستان ما اینگونه آغاز میشود که :
در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید :
“همه افراد حاظر در بانک ، حرکت نکنید ، پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد”
همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند
این «شیوه تغییر تفکر» نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن .
هنگامیکه دزدان بانک به خانه رسیدند، جوانی که (مدرک لیسانس اداره کردن تجارت داشت)
به دزد پیرتر(که تنها شش کلاس سواد داشت) گفت «برادر بزرگتر، بیا تا بشماریم چقدر بدست آورده ایم»
دزد پیرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، اینهمه پول شمردن زمان بسیار زیادی خواهد برد.
امشب تلویزیون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزدیده ایم»
این را میگویند: «تجربه» اینروز ها، تجربه مهمتر از ورقه کاغذ هایی است که به رخ کشیده میشود!
پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند ، مدیر بانک به رییس خودش گفت، فوری به پلیس خبر بدهید.
اما رییس اش پاسخ داد: «تامل کن! بگذار ما خودان هم ۱۰ میلیون از بانک برای خودمان برداریم
و به آن ۷۰ میلیون میلیون که از بانک ناپدید کرده بودیم بیافزاییم»
اینرا میگویند «با موج شنا کردن» پرده پوشی به وضعیت غیرقابل باوری به نفع خودت !
رییس کل می گوید: «بسیار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود»
اینرا میگویند «کشتن کسالت» شادی شخصی از انجام وظیفه مهمتر می شود.
روز بعد، تلویزیون اعلام میکند ۱۰۰ میلیون دلار از بانک دزدیده شده است.
دزد ها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند ۲۰ میلیون بیشتر بدست آورند.
دزدان بسیار عصبانی و شاکی بودند:
«ما زندگی و جان خودرا گذاشتیم و تنها ۲۰ میلیون گیرمان آمد.
اما روسای بانک ۸۰ میلیون را در یک بشکن بدست آوردند.
انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اینکه دزد بشود.»
اینرا میگویند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»
رییس بانک با خوشحالی میخندید زیرا او در ضرر خودش در سهام را در این بانک دزدی پوشش داده بود.
اینرا میگویند؛ «موقعیت شناسی» جسارت را به خطر ترجیح دادن.
در اینجا کدامیک دزد راستین هستند؟
بي ادب هههههههه
1392/07/10 - 09:06بیچاره اونی که این وسط چک خورد
1392/07/10 - 12:18معلومه ساختگیه
1392/07/10 - 12:37عالی بود
1392/07/11 - 02:29