لپه را بذارین 6 -7 ساعت خیس بخوره بعد آبشو دور بریزید و با مقداری آب بذارین بپزه. وقتی لپه پخت آنرا در قابلمه مناسب ریخته برنج شسته شده را اضافه کنید همراه با 6 -7 لیوان اب و بذارین برنج بپزه و نرم بشه .
گوشت چرخ شده را با یک عدد پیاز کوچک رنده شده و یک قاشق آرد سفید و مقداری نمک و فلفل و زردچوبه مخلوط کنید ورز بدین تا چسبندگی پیدا کنه و باهاش کوفته قلقلی درست کنید
دو قاشق از پیاز داغ را داخل یک ماهیتابه بریزید نصف قاشق غذاخوری زردچوبه به آن اضافه کنید و تفت بدین یک لیوان آب جوش هم اضافه کنید وقتی که آب شروع به قل قل کرد کوفته قلقلی ها را به آن اضافه کنید و بذارین کوفته قلقلی ها بپزن.
وقتی برنج آش پخت رب انار را هم اضافه کنید همراه با سبزی آش و بذارین آش جا بیفته و بپزه .اگه احساس کردین آشتون آبش کمه بهش مقداری آب جوش اضافه کنید .کوفته قلقلی های پخته را همراه با آبی که داخل ماهیتابه باقیمانده داخل آش بریزید و بذارین یک ربع با هم بپزن و مزه هاشون خوب قاطی بشه . نمک آش را بهش اضافه کنید و آش شما آماده است.
در صورت تمایل یک انار را هم دون کنید و وقتی آش پخت بهش اضافه کنید .
میتونید به جای رب انار دو سه لیوان آب انار به آشتون اضافه کنید. اینجوری باید 2 3 لیوان آب کمتر داخل آش بریزید.
برای تزئین از دانه های انار - پیاز داغ - ماست و نعنا داغ استفاده کنید.
باید خوشمزه باشه.
1392/08/16 - 19:57حتما
1392/08/16 - 20:56خدایی حیف انار بریزی تو آش؟
1392/08/16 - 22:31فر رو روی 350 درجه فارنهایت یا 180 درجه سانتی گراد روشن میکنیم.
کره ای که به دمای محیط رسیده و نرم شده و شکر رو با هم خوب مخلوط میکنیم. تخم مرغ ها رو یکی یکی همراه کمی وانیل اضافه میکنیم و چند دقیقه هم میزنیم و بعد از اون شیر.
مواد خشک رو تو ظرف دیگه ای با هم مخلوط میکنیم: آرد، پودر کاکائو، نمک و بکیینگ پودر. در 2 یا 3 مرحله به مواد کیک اضافه میکنیم و هم میزنیم. این اضافه کردن باید همراه الک کردن انجام بشه.
کف و دیواره های قالب رو کاملا چرب میکنیم، مایع کیک رو داخلش میریزیم و داخل فر میگذاریم، به مدت 60 تا 70 دقیقه.
قبل از خارج کردن کیک از فر بهتره با وارد کردن یه سیخ چوبی نازک پختن داخل کیک رو چک کنیم.از فر که خارجش کردیم 15 دقیقه صبر میکنیم تا کمی خنک بشه و از قالب درش میاریم.
برای آماده کردن سس روی کیک همه مواد رو با هم داخل قابلمه کوچکی میریزیم و روی حرارت میگذاریم. کمی هم میزنیم تا کره اب بشه و مواد مخلوط بشند و صبر میکنیم تا بجوشه و غلیظ بشه، غلظتی تقریبا در حد عسل.
سس رو وقتی حاضر میکنیم که کیک رو از قالب خارج کردیم و خنک شده.
سس شکلات رو همونطور گرم روی کیک میدیم. کار بهتری که قبلش میشه کرد اینه که کیک رو از وسط برش بدیم و یه لایه از سس روی کیک بمالیم و صافش کنیم. لایه دوم رو روش بذاریم و بعد سس شکلاتی رو روی کیک بدیم.
برای تزیین این کیک از گاناش و یا کرم شکلاتی پنیری هم میتونید استفاده کنید.
ممنونم یلدا جونم.حتما درستش میکنم ببینم چطوری میشه
1392/08/16 - 20:00خواهش درست کن بذار عکسشو تو سایت
1392/08/16 - 20:53طلایه جون اوف ب خودت بفرماااااااااااااااا
صوفیا اصن برا تو درست شده ک چاق شی
فر رو روی 180 درجه سانتیگراد روشن کنید
در یک ظرف بزرگ ارد و نمک و بکینگ پودر و دارچین رو الک کنید.
شکر رو با تخم مرغ و وانیل خوب هم بزنید تا یکدست بشه و رنگش روشن بشه و پف کنه و حجمش 2 برابر بشه.
روغن رو به مخلوط بالا اضافه کنید.
پوره سیب رو اضافه کنید و مواد رو مخلوط کنید بعد آرد رو به آرومی اضافه کنید و در نهایت سیب خورد شده رو به مایه کیک اضافه کمید و به آرومی مواد رو هم بزنید.
قالب مورد نظرتون رو کره بمالید و آرد بپاشید مایه کیک رو بریزید توی قالب و به مدت 30 دقیقه داخل فر بذارید تا بپزه.
بعد از پخت صبر کنید تا کیک سرد بشه بعد از قالب درش بیارید.
در صورت تمایل میتونید مقداری مغز گردو به مایه کیک اضافه کنید.
اینو بلدم یه جور دیگشو.
1392/08/16 - 20:01آفرین ب تو
1392/08/16 - 21:00مصطفی شکمو بفرما
صوفیا بفرما میل کن
خیلی خوشمزست خوردم چند باری
1392/08/16 - 20:06منم خوردم خوشم میاد
1392/08/16 - 20:54صوفیا بیا جلو شروع کن
1392/08/19 - 07:45وااااااااااااای یلدایی از اینا میزاری دلم میخواد آخه دختر
1392/08/16 - 20:05منم دلم خواست
1392/08/16 - 20:54یلدا دستت درد نکنه گلم با این مطالب آشپزیت...
1392/08/17 - 01:16مصطفی باز بحثه شکم پیدات شد ؟
طلایه بفرماااااااا آبجی
مهناز عزیزم خواهش کاری نکردم
صوفیا بفرما شما هم
این جاهایی رو که گفتی من رفتم اما همچین چیزی ندیدم... شایدم دیدم ازش رد شدم
1392/08/14 - 13:36آفرین آشپز... ب ما هم یاد بده...
1392/08/14 - 20:07یلدایی آفرین...خوشمزه شده بود حالا؟
1392/08/15 - 09:05مهناز عزیزم بیا یاهو تا بهت یاد بدم
طلایه جون عزیزم بفرماااا
آقا رضا اگه با این چیزا وقتشه وقتش گذشته خخخخ
ممنون ندا جون خیلی خوشمزه شده بود مخصوصا با ترافلا و اسمارتیسا و شکلات روش 1 روزه لامصب تموم شد
باشه ی روز وقت میزارم برام دستور تهیه و درست کردنشو کامل توضیح بدی
ببینم میتونم مامانمو خوشحال کنم...
تسبیح کیه رو کیک ریختی؟
دست پخت خودته؟ پس آمار کشته ها خیلی بالاست
تسبیح منه ریختم توش کیک مذهبی بشه همراه با شربت شهادت
پ نه دست پخته عممه
آره همه کشته مرده ی کیکامن
بعد خوردن منظورم بود
1392/08/16 - 11:52البته اینم بگم تو مازندران غیر از گوشت توش نخودو لوبیا هم میریزن من اونو دوست ندارم.
همین ترشه تره رشتی رو بیشتر قبول دارم با ماهی شورررررررر
از این به بعد عکس دستپخت خودتون رو بذارن خوب میشه .
1392/08/5 - 23:54دستت درد نکنه صوفی جونم
1392/08/7 - 15:12چکیده
در جلسه امروز مجلس سؤال عده ای از نمایندگان از دوزدوزانی وزیر ارشاد مطرح شد که پس از توضیحات وزیر نمایندگان از پاسخ های وی قانع نشدند .
سلامتیان یکی از نمایندگان سوال کننده از وزیر ارشاد با اعتراض به مشی هاشمی رفسنجانی در مدیریت مجلس گفت : می خواهند ما خفه شویم و حرف نزنیم ، در این مجلس آزادی وجود ندارد!
محمد علی رجایی: چند تن از مقامات آمریکایی گفته اند که در صورت آزادی گروگان ها ما به ایران لوازم یدکی می دهیم که به آنها جواب می دهیم ما احتیاج به لوازم یدکی شما نداریم.
سفیر لبنان در سازمان ملل گفت : رژیم اشغالگر قدس با سوء استفاده از جنگ رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران علیه لبنان دست به تهاجمات وسیعی زده است .
وزارت دفاع آمریکا تاکید کرد که مانور نیروهای ویژه واکنش سریع آمریکا از روز 30 نوامبر به مدت دو یا سه هفته در مصر انجام خواهد شد .
به اظهار یک مقام مسئول گردآوری آرا در آمریکا انتخابات ریاست جمهوری این کشور در سال جاری منفی ترین انتخابات این کشور از سال 1948 تاکنون می باشد .
کلن آلمان : جنگ بین ایران و عراق به جای اینکه به تضعیف جمهوری اسلامی به رهبری [امام] خمینی منتهی شود این نظام را مستحکم و از سوی دیگر پایه های رژیم صدام را متزلزل کرده است .
مایکل وستی خبرنگاربی بی سی که در بصره حضور دارد گزارش داد خرمشهر که سه هفته است زیر آتش حمله عراقی ها قرار دارد در معرض سقوط قرار گرفته است .
سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق اعلام کرد در سوریه مسلمانان غیور به سفارت جمهوری اسلامی ایران مراجعه می کنند و ضمن اعلام پشتیبانی خود از کشورمان مبالغی برای کمک به آسیب دیدگان جنگ به صندوق ویژه ای که بدین منظور ایجاد شده است واریز می کنند .
مستند قانونی تعطیلی وزارت ارشاد چیست ؟!
در جلسه امروز مجلس سؤال عده ای از نمایندگان از دوزدوزانی وزیر ارشاد مطرح شد که پس از توضیحات وزیر نمایندگان از پاسخ های وی قانع نشدند . دکتر کاظم سامی به نمایندگی از سوال کنندگان گفت : در شرایط فعلی کشور در حال جنگ با عراق و درگیری با امپریالیزم ، مستند قانونی تعطیلی وزارت ارشاد چه بوده است؟ و در مدت تعطیلی این وزارتخانه وظائف تبلیغی و ارشادی انقلاب و معرفی و توضیح جنایات مهاجمین بعثی عراق و عوامل ضد انقلاب در داخل و خارج کشور به عهده چه دستگاهی است؟
وزارت ارشاد تعطیل نشده بخش هایی از ادارات تعطیل شده اند
دوزدوزانی در پاسخ به این سوال گفت : وزارت ارشاد ملی بقول شما و اسلامی به آرزوی بنده ، تعطیل نشدة ، وزارتخانه تعطیل نشده، بخشهائی از ادارات وزارتخانه تعطیل شده، خبرگزاری پارس دائر است، دارد کار میکند، مسأله مطبوعاتتان فعال است، آگهی به مطبوعاتتان دارد کار میکند، این قسمتهائی که لازم بوده در رابطه مستمر با مردم بوده فعال است دارد کار میکند.
نخست وزیر در پاسخ به سوالی در مورد کارتر و ریگان دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفت : از نظر ما هیج فرقی نمی کند کدام یک رئیس جمهور شوند. رجایی در مورد تحریم صادرات نفت نیز گفت : ما آمادگی داریم که بدون درآمد نفت زندگی کنیم
هاشمی میخواهد نمایندگان خفه شوند / آزادی حرف زدن نداریم
در ادامه جلسه علنی و به دنبال اظهارات دوزدوزانی که برخی از سوال کنندگان را دارای مشی لیبرالیستی خوانده بود سلامتیان خواستار وقت برای پاسخ شد که هاشمی رئیس مجلس این وقت را به او نداده و اظهار داشت نماینده شما آقای سامی سخن گفته است . در این زمان سلامتیان گفت : سامی نماینده ما نبوده و از پیش خود حرف زده است و هاشمی نیز پاسخ داد اگر او نماینده طراحان سوال نبوده پس چرا موقع سخنرانی وی تکذیب نکردید . با اصرار سلامتیان برای پاسخگویی و مقابله هاشمی با این گروه از نمایندگان سلامتیان گفت : شما می خواهید ما خفه شویم و حرف نزنیم !در این مجلس آزادی وجود ندارد که کسی حرفش را بزند اگر باید خفه بشوم چشم من لبم را دوختم و دیگر حرفم را نمی زنم .
تکذیب دیدار رجایی با وزیر خارجه آمریکا
در ادامه جلسه علنی مجلس محمد علی رجایی نخست وزیر گزارشی از سفر به نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل ارائه کرد . وی اظهار داشت : خیلی تلاش شده بود که این سفر را، هدفش را ، منحرف کنند و تبلیغات بسیار وسیعی کرده بودند که این سفر ظاهرش برای سخن در شورای امنیت است ولی باطناً برای مذاکره با مقامات آمریکائی است. رجایی افزود : خدا همچنان که از ابتدای انقلاب یار انقلاب بود در اینجا هم این مکرشان را علیه خودشان کرد و هر چه تبلیغ کرده بودند وسیله ای شد برای بهــره برداری بیشتر جمهوری اسلامی . (1) محمد علی رجایی نخست وزیر امروز در یک مصاحبه مطبوعاتی شایعه ملاقات با ادموند ماسکی وزیر خارجه آمریکا را قویا تکذیب کرد .
پیشنهاد خنده دار آمریکا !
وی در پاسخ به این سوال که آیا ایران قرار است از آمریکا لوازم یدکی بگیرد گفت : مدتی قبل ایران پولی برای خرید لوازم یدکی به آمریکا پرداخته که آنها پول های ما را بلوکه کرده و چیزی در قبال آن به ما ندادند اما از طرفی چند تن از مقامات آمریکایی گفته اند که در صورت آزادی گروگان ها ما به ایران لوازم یدکی می دهیم که به آنها جواب می دهیم ما احتیاج به لوازم یدکی شما نداریم و مسئله گروگان ها از نظر اهمیت در مرتبه ای بسیار پائین قرار دارد و ما به آنها اهمیت نمی دهیم.
به اظهار یک مقام مسئول گردآوری آرا در آمریکا انتخابات ریاست جمهوری این کشور در سال جاری منفی ترین انتخابات این کشور از سال 1948 تاکنون می باشد . بر اساس این گزارش رای دهندگان امسال نه تنها نسبت به انتخابات بی علاقه هستند بلکه منزجراز نامزدهایی می باشند که توسط احزاب سیاسی عمده برای این مقام کاندیدا شده اند .
کارتر و ریگان برای ما فرقی ندارند / با هردو می جنگیم
نخست وزیر در پاسخ به سوال دیگری در مورد کارتر و ریگان دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفت : از نظر ما هیج فرقی نمی کند کدام یک رئیس جمهور شوند. رجایی در مورد تحریم صادرات نفت نیز گفت : ما آمادگی داریم که بدون درآمد نفت زندگی کنیم البته شکی نیست که نفت یک نقش موثر ایفا می کند اما انقلاب ما آن حرکت تکاملی مردم ما به نظر دولت در تنگ دستی بهتر صورت می گیرد تا در بی نیازی مالی. (2)
قصد اسرائیل برای تجزیه لبنان
سفیر لبنان در سازمان ملل گفت : رژیم اشغالگر قدس با سوء استفاده از جنگ رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران علیه لبنان دست به تهاجمات وسیعی زده است . قسان توینی در نامه ای به شورای امنیت سازمان ملل اعلام کرد : اسرائیل به حملات خود به جنوب لبنان ادامه می دهد و ظاهرا قصد تجزیه این کشور را دارد . (3)
مانور نیروهای ویژه آمریکا در مصر
وزارت دفاع آمریکا تاکید کرد که مانور نیروهای ویژه واکنش سریع آمریکا از روز 30 نوامبر به مدت دو یا سه هفته در مصر انجام خواهد شد . این نخستین بار است نیروی ضربتی ویژه آمریکا که در اوایل سال جاری تشکیل شده در هنگامی که آمریکا متعهد شده است از راه نفتی تنگه هرمز دفاع کند در خاورمیانه به مانور می پردازد . (4)
بی تفاوتی مردم آمریکا به انتخابات ریاست جمهوری
به اظهار یک مقام مسئول گردآوری آرا در آمریکا انتخابات ریاست جمهوری این کشور در سال جاری منفی ترین انتخابات این کشور از سال 1948 تاکنون می باشد . بر اساس این گزارش رای دهندگان امسال نه تنها نسبت به انتخابات بی علاقه هستند بلکه منزجراز نامزدهایی می باشند که توسط احزاب سیاسی عمده برای این مقام کاندیدا شده اند . به گفته این مقام به نظر می رسد رای دهندگان در حال تصمیم گیری هستند که برعلیه کارتر رای دهند که دیگر تاب تحمل وی را برای چهار سال دیگر ندارند و یا بر علیه ریگان که یک شخص احساساتی و سطحی است . (5)
سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق اعلام کرد در سوریه مسلمانان غیور به سفارت جمهوری اسلامی ایران مراجعه می کنند و ضمن اعلام پشتیبانی خود از کشورمان مبالغی برای کمک به آسیب دیدگان جنگ به صندوق ویژه ای که بدین منظور ایجاد شده است واریز می کنند .
کلن آلمان : حمله عراق به ایران جمهوری اسلامی را مستحکم کرد
کلن آلمان در گزارشی از جبهه های جنگ ایران و عراق تاکید کرد : اینک تقریبا روشن شده است جنگ بین ایران و عراق به جای اینکه به تضعیف جمهوری اسلامی به رهبری [امام] خمینی منتهی شود این نظام را مستحکم و از سوی دیگر پایه های رژیم صدام را متزلزل کرده است . بر اساس گزارش این رسانه آلمانی حمله به ایران در ابعاد وسیع اولیه نه تنها نتوانسته ضربه قاطع و غافل گیرانه به ایران وارد سازد بلکه بمباران متقابل منابع نفتی و تاسیسات نظامی و رادارها و منابع اقتصادی عراق به وسیله هواپیماهای ایرانی ضربات جبران ناپذیری به رژیم صدام وارد کرده است. (6)
بی بی سی خبر داد ؛ پیشروی نیروهای عراقی به مرکز شهر خرمشهر
مایکل وستی خبرنگاربی بی سی که در بصره حضور دارد گزارش داد خرمشهر که سه هفته است زیر آتش حمله عراقی ها قرار دارد در معرض سقوط قرار گرفته است . بر اساس گزارش بی بی سی نیروهای عراقی تا مدتی قادر نبودند که پیشروی خود را از بندرگاه خرمشهر که تا مرکز شهر فاصله نسبتا زیادی دارد ادامه دهند ولی اکنون بر اساس فیلم تلویزیونی عراق نیروهای این کشور از حومه شهر به طرف مرکز سنگربندی شده خرمشهر در حال پیشروی می باشند .
خبرنگار بی بی سی ادامه می دهد وضع آبادان نیز به همین منوال است و در عرض چند روز گذشته نیروهای عراقی این شهر را بدون هدف گیری معینی زیر آتش توپخانه گرفته اند و تنها لطمه و خسارتی که در برابر از طرف نیروهای ایرانی وارد می گردد توسط جنگنده های فانتوم است که مواضع نیروهای عراقی را در چندین محل مورد هدف قرار داده اند . (7)
پشتیبانی مردم سوریه از ایران
سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق اعلام کرد در سوریه مسلمانان غیور به سفارت جمهوری اسلامی ایران مراجعه می کنند و ضمن اعلام پشتیبانی خود از کشورمان مبالغی برای کمک به آسیب دیدگان جنگ به صندوق ویژه ای که بدین منظور ایجاد شده است واریز می کنند . (8)
چقدر لطف کردن خسته نشن یه وقت
1392/07/30 - 23:03عجب ب ب ب
1392/08/1 - 00:50من این مستندواقعارعب انگیزوترسناک رو
به اتفاق خانواده دیدم..توآمریکامیلیونهادلارفروخت وعلیرغم اعتراف کارگردان این مستندترسناک مردم آمریکا هنوز براین باورندکه این مستندحقیقی ست...همانطورکه من وخانواده ام مدتهابراین باور بودیم...بطوری که باشوخی بیجای من سردیدن
این مستندخواهرم تاحدمرگ پیش رفت...اگرناراحتی قلبی یااسترس داریدازدیدن این مستندکه راجع به زندگی یک زوج جوان و
عوامل ماوراءالطبیعه ای چون جن وروح است
جداخودداری کنید
نیماراد
من این فیلمو دیدم ... فک میکردم واقعی باشه... خیلی فیلمشو دوس دارم... گرچه یکی دختردایی تیکه هایی از این فیلمو با تعریف ما دید و شنید وقتی رفت خونه تا ی هفته شبا برق اتاقشو خاموش نمیکرد... اما من زیاد نترسیدم ...
1392/07/20 - 16:34مهنازجان:
ماکل چراغهاروخاموش کرده بودیم وپدرم چون
خواب بودصدای سیستمم روکم کرده بودم...
اون قسمتی که درناگهان خودبخودبازمیشه
قبل ازبازشدن دصداروکله کردم یواشکی..
درباصدای مهیبی بازشدآجی ترانه کم مونده بودقالب تهی کنه...
ولی خداییش ترسناکه...
قشنگ گفته ایول..
1392/06/28 - 01:26#زيبااااااااااااااااا بود عجب شعري سروده هااااا دمش گرم ايول داره
1392/06/28 - 06:51اکبر رستم زاده آپاراتچی قدیمی سینما خاطرات بسیاری از روزهای پرشور سینمای ایران در ذهن دارد.
روزهایی که مردم از هشت صبح در انتظار بلیت می ایستادند تا شاید بتوانند 10 شب به تماشای فیلم دلخواهشان بنشینند و در آن دوره خوردن تنقلات در سینماها رایج بود. او به خاطر دارد، کیمیایی بعد از اکران قیصر گفته است: تخمه ای که در فیلم قیصر فروخته شد با فروش کل سینمای ایران برابر بود.
بسیاری از سینماگران قدیمی اکبر آسیا را می شناسند؛ آپاراتچی قدیمی سینما که روزگاری عشقش نمایش فیلم برای مردم بود و حالا میان انبوه مغازه های ساختمان آلومینیوم در دفتر خدمات فیلمبرداری اش تمام روز خود را سپری می کند. ساختمانی که در گذشته تعداد زیادی از کمپانی های فیلمسازی خارجی در آن جا شعبه داشتند و امروز جای آنها را دفاتر تعمیر دوربین و وسایل برقی گرفته است.
اکبر رستم زاده سال 1348 با آپارات سینما رکس پا به عرصه دنیای آپارات و سینما گذاشت و اندکی بعد به خواست خانواده اش و به دلیل محیط نامناسب اطراف سینما رکس، راهی سینما آسیا شد. می گوید الگویش محمد علی فردین بوده اما علاقه چندانی به تماشای فیلم نداشته و ندارد و با آموختن رشته الکترونیک خود را از مرگ شغلی که در این دوره گریبان آپاراتچی ها را گرفته، نجات داده است. وی از 33 سال کار در سینما آسیا خاطرات فراوانی به خاطر دارد که شنیدن این خاطرات در روز ملی سینما برای علاقمندان خالی از لطف نیست.
آقای رستم زاده چرا کار در سینما و شغل آپارات را انتخاب کردید؟
پدر من آپاراتچی سینما بود و به همین دلیل در سن 6 سالگی برای اولین بار دنیای سینما را تجربه کردم. در آن دوره آپاراتچی ها جایگاه خوبی میان مردم داشتند و من هم به کار با آپارات علاقه داشتم. پدرم با ورود من به سینما مخالف بود و خودش پس از مدتی بنا به دلایلی کار با آپارات را رها کرد اما از آن جایی که من علاقه زیادی برای نمایش فیلم برای مردم داشتم از سال 48 کار با آپارات را شروع کردم و در سینما ماندم.
آپارات ها در آن دوره زغالی بودند و کار با آن ها بسیار سخت و حساس بود. باید تمام مدت مراقب بودیم تا زغال تمام نشود و یا فاصله میان دو شمع زغالی آپارات کم نشود. ساعت کار سینما از 8 صبح تا 11 شب بود و آپاراتچی فرصت کوچکترین استراحتی نداشت. در همان سال ها بود که از آقای فردین که صاحب سینما آسیا بود، خواستم تا اجازه بدهد شیفتی کار کنیم. فردین گفت اگر مشکلی برای نمایش فیلم در سینما ایجاد نشود، اشکالی ندارد.
من و فرد دیگری که تا پیش از آن هر دو پای آپارات می نشستیم ساعت ها را بین خود تقسیم کردیم و به این شکل برای اولین بار شیفت بندی برای آپاراتچی ها ایجاد شد. همین شیفت بندی هم بود که زندگی من را تغییر داد و فرصتی پیدا کردم تا در سال 1355 در رشته الکترومکانیک مدرک فنی و حرفه ای بگیرم و وارد عرصه تعمیر آپارات و تامین تجهیزات برای فیلمبرداری شوم.
اکبر رستم زاده آپاراتچی قدیمی سینما
به همین دلیل محمد علی فردین الگوی شما در زندگی شد؟
فردین بسیار با اخلاق بود. هیچ وقت فراموش نمی کنم در پشت صحنه فیلمی کار می کردیم و تهیه کننده فیلم در خرج برای عوامل پشت صحنه بسیار خسیس بود. روزی فردین که در آن فیلم بازی می کرد از در وارد شد و دید هر سه نفر از ما یک کاسه آبگوشت داریم و با هم مشغول خوردن غذا هستیم. تهیه کننده برای او کباب سفارش داد. فردین اعتراض کرد و گفت یا برای من هم از غذایی که عوامل می خورند، بیاورید و یا برای آن ها هم کباب سفارش دهید. همیشه مردم را دوست داشت و در دوره ای که در سینما "آسیا" کار می کردم کمک های زیادی به من کرد که هیچ وقت فراموش نمی کنم.
گفتید که در آن زمان آپاراتچی ها احترام زیادی بین مردم داشتند. این احترام به چه دلیل شکل گرفته بود؟
مردم علاقه زیادی به سینما داشتند و فکر می کردند کسی که باعث نقش بستن فیلم ها روی پرده سینما می شود، مسلما فرد جالبی است. به همین دلیل وقتی در خیابان راه می رفتیم و کسی می فهمید ما آپاراتچی سینما هستیم شروع می کردند به پرسیدن سوال های مختلف در مورد فیلم ها. همیشه هم به ما اصرار داشتند تا برایشان بلیت تهیه کنیم چرا که باید ساعت ها در صف خرید بلیت می ماندند تا بتوانند یک فیلم تماشا کنند. در آن سال ها فردی به نام نندو از اهالی هندوستان شریک محمد علی فردین بود. به خواست نندو آپارات کوچکی را که خریده بودم شب ها به خانه اش می بردم و برایشان فیلم های هندی جدیدی را که از هندوستان می آورد، نمایش می دادم. فردین و گاهی سینماگران دیگر می آمدند و نندو برایشان فیلم را ترجمه می کرد در همین نمایش خصوصی بود که در مورد اکران کردن فیلم ها در سینماها تصمیم می گرفتند. اما پیش از نمایش نمونه ای مشابه با آن فیلم را در ایران می ساختند و نمایش می دادند بعد از آن فیلم هندی نمایش داده می شد. مردم هم فکر می کردند که سینمای هند از فیلم های ایرانی کپی برداری می کند، غافل از این که برعکس بود.
با توجه به امکانات آن زمان ساخت فیلم در دهه 50 کار دشواری بوده است؟
در آن زمان فیلم ها همه سیاه و سفید بودند و برای فیلمبرداری نیاز به نور فراوان بود. آرک سینمایی به شکل امروزی وجود نداشت. پنج نفر به سختی می توانستند یک آرک را که با زغال نور تولید می کرد، تکان دهند. به همین دلیل بیشتر فیلم ها در روز فیلمبرداری می شد. بسیاری از فیلمسازان مانند عباس کسایی اگر سناریویی داشتند که باید در شب فیلمبرداری می شد به دلیل نبود امکانات در روز آن را می ساختند.
مردم به غیر از خرید بلیت چه درخواست هایی از یک آپاراتچی سینما داشتند؟
آن هایی که عشق فیلم داشتند در آن زمان حاضر بودند پنج تا ده هزار تومان که در آن دوره پول زیادی محسوب می شد و حقوق ما صد تومان بیشتر نبود، پرداخت کنند تا یک متر از نگاتیوهای یک فیلم را که بیشتر مربوط به کلوزآپ های یک بازیگر بود داشته باشند. این نگاتیوها را در آلبوم های جفتی می چسباندند و بسیار گران خرید و فروش می شد.
لطمه ای به فیلم وارد نمی شد؟
بریده شدن چند سانت از یک فیلمی که 24 فریم بود، تاثیری نداشت. تنها یک ایراد داشت مثلا اوایل فیلم سنگام بازیگرانش از جمله راج کاپور در نماهایی از فیلم با صورت های درشت حضور داشتند اما در ادامه با بریدن های بی شمار گویی این بازیگران با دوربین بیگانه می شدند و نمایی از نزدیک به آن ها اختصاص نداشت چرا که بخش های مربوط به این نماها توسط آپاراتچی ها فروخته شده بود.
یک بار فردی به نام عباس پیش من آمد که حاضر بود حقوق 15 روزم را پرداخت کند تا ده ثانیه از فیلم آپاچی را داشته باشد اما من قبول نکردم. آن زمان که سی دی و دی وی دی نبود، مردم دلشان به این فیلم های بریده شده در آلبوم های جفتی خوش بود. بعضی ها هم به من التماس می کردند که آن ها را پیش فردین ببرم تا عکس بگیرند من هم گاهی به عنوان یکی از خویشاوندانم آن ها را به فردین معرفی می کردم تا بتوانند یک عکس بگیرند البته برای این کار پول هم به من می دادند. یک روز فردین به من گفت تو مگر چند تا فامیل داری؟ خندیدم و برایش تعریف کردم و گفتم از این به بعد پولی را که می گیرم تقسیم می کنیم. خندید و حرفی نزد.
پس یک آپاراتچی درآمدهای زیادی داشت. علاوه بر درخواست های خنده دار، درخواست های عجیب هم در میان بود؟
در سال 55 که رشته الکترونیک می خواندم، همکلاسی و دوستی داشتم به نام شاه محمدی که خیلی خوب با الکترونیک آشنا بود و به همین دلیل پیشرفت کرد و رییس شرکت سونی شد. در آن زمان تلویزیون ها همه سیاه و سفید بود و ویدیوهایی تازه به کشور وارد شده بود به نام گراندیک که نمونه ای از آن را برای موزه سینما نگه داشته ام. این ویدیو شبیه به آجر بود. در همان دوره شرکت سونی یک تلویزیون رنگی وارد ایران کرده بود و از آن جایی که فرستنده های ایران تصاویرشان سیاه و سفید بود این تلویزیون قابلیت پخش برنامه های شبکه های ایران را نداشت به همین دلیل از آن ویدیو گراندیک برای نمایش فیلم در این تلویزیون استفاده می شد.
مردم بسیاری با تعجب ساعت ها به تماشای فیلم های آمریکایی از این تلویزیون جلوی مغازه می ایستادند. شاه محمدی به من پیشنهاد داد تا برای فردی که می شناخت در مکانی فیلم نمایش دهم. در آن زمان من که آپارات داشتم برای انجمن هایی چون شرکت نفت فیلم نمایش می دادم و معمولا این فیلم ها را از احمد جورقانیان می گرفتم. در این گونه نمایش ها، به عنوان مثال هزار تومان جهت کرایه فیلم و هزار تومان برای پخش فیلم توسط آپارات دریافت می کردیم. به خواست فردی به نام علی که در فیلم «می خواهم زنده بمانم» دستیار کارگردان ایرج قادری بود، رفتم تا فیلم نمایش دهم. وارد ساختمان که شدم خبری از صندلی و تماشاگر نبود با تعجب و به خواست مرد فیلم «گنج قارون» را نمایش دادم و اجاره بها را گرفتم. روز بعد هم خبری از تماشاگر نبود. روز سوم «قیصر» را نمایش دادم و به او گفتم مگر پول شما اضافه است که فیلم را برای سالن خالی نمایش می دهید. همان روز به من توضیح داد که فیلم ها را با دوربینی سیاه و سفید ضبط می کند و به مشتری هایی که «ویدیو گراندیک» دارند می فروشد.
جالب این که در آن زمان تنقلات زیادی در سینماها فروخته می شد و مسوولان بوفه سینماها حاضر بودند مبلغی به آپاراتچی پرداخت کنند تا وقفه ای در پخش فریم بعدی داشته باشد. در این زمان وارد سینما می شدند و نوشابه و تنقلات می فروختند. بعد از پایان اکران فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی می گفت: تخمه ای که موقع اکران فیلم قیصر در سینما شکسته شد به اندازه فروش کل سینمای ایران بود.
اکبر رستم زاده آپاراتچی قدیمی سینما
البته فکر می کنم آپاراتچی ها نگرانی های بسیاری هم داشتند مثل نرسیدن یک حلقه از فیلم درست وسط اکران؟
بله. در آن زمان هم مثل حالا نگاتیو گران بود و برای صرفه جویی راهی را پیدا کرده بودند به نام فیلم بری به این معنی که سینماهایی که در محدوده نزدیک هم بودند با نیم ساعت تفاوت در پخش فیلم هایشان، یک نسخه از فیلم را اکران می کردند به این شکل که سینما کاپری یا همان بهمن اگر سانس 9.30 بود سینما آسیا ساعت 10 و سینما حافظ ساعت 10.30 نمایش فیلمشان را شروع می کردند وقتی پخش حلقه اول در سینما کاپری تمام می شد یک موتورسوار یا چرخی این فیلم را به سینمای دوم می رساند و به همین ترتیب یک کپی فیلم در میان سه سینما تا شب جابه جا می شد.
سه نفر کار فیلم بری را برعهده داشتند؛ یکی سید عزیز بود که در خیابان استخر موتورسازی داشت و کسانی که موتور نداشتند به آن ها موتور اجاره می داد تا فیلم ها را جابه جا کنند و پول کمتری دریافت می کردند. آن هایی هم که موتور داشتند پول بیشتری به دست می آوردند. حسن چرخی کسی بود که پول نداشت موتور تهیه کند و یک چرخ خریده بود و فیلم ها را با آن جا به جا می کرد.
سه سینما فیلم «سنگام» را نمایش می دادند سینمای آسیا و دو سینمای دیگر. یک روز زمستانی که باران تندی می بارید حسن چرخی لیز خورد و حلقه دوم فیلم در جوی آب خیس شد. ما در سینما آسیا حلقه اول را نشان دادیم و حسن چرخی نیامد. مردم سوت می زدند و از حلقه دوم خبری نبود. وقتی فیلم را آورد قابل استفاده نبود و سه سینما برای چند روز تعطیل شدند. از آن زمان به بعد حسن چرخی فیلم بری را رها کرد. البته تا همین اواخر هم فیلم بری وجود داشت. یادم هست که نسخه ای از فیلم «کلاه قرمزی و بچه ننه» به دلیل خراب شدن پخش دیجیتال سینما ملت میان این سینما و حافظ جا به جا می شد. دستگاه های دیجیتال یک مزیت بد دارد. اگر اواسط اکران برق سالن قطع می شود فیلم از ابتدا نمایش داده می شود و نمی توان آن را از جایی که فیلم قطع شده نمایش داد.
این همه علاقه به سینما چرا به یکباره از بین رفت و آپاراتچی ها کم کم فراموش شدند؟
سینما به نظر من شبیه حمام است. در دوران بچگی ما صبح زود به حمام می رفتیم تا یک کمد خالی برای پدرمان نگه داریم تا او به حمام بیاید. اما از زمانی که حمام به خانه مردم راه یافت کسی نیاز به حمام عمومی نداشت. سینما هم با همین مشکل مواجه شد. مردمی که چندین ساعت برای دریافت چند بلیت در صف می ماندند با ظهور سی دی و راه یافتن فیلم به خانه هایشان نیازی به سینما احساس نمی کنند.
چه کسی فکر می کرد که کمپانی های ساخت نگاتیو همه جمع شوند و دیجیتال جایگزین نگاتیو شود. هیچ کس به این نکته فکر نمی کند که اگر نگاتیو نبود هیچ کس چارلی چاپلین را نمی شناخت و بسیاری از فیلم ها در همان سال های اولیه ساخت نابود می شدند چرا که هنوز هم نگاتیو بهترین راه برای ثبت یک فیلم و ماندگار شدن آن است اما در سال های اخیر به دلیل گرانی و کمبود پوزتیو سینماها به ویژه در شهرستان ها رو به تعطیلی هستند و همین مسئله در کنار ورود دیجیتال باعث بیکار شدن بسیاری از آپاراتچی ها شده است.
من هم اگر در دوره نوجوانی به فکر شغل دیگری نبودم شاید الان مثل سیف الله و علی اسقاطی کنار خیابان می مردم و یا دیوانه می شدم. متاسفانه هر چه سانسور بیشتر باشد مردم از سینما دورتر می شوند و توجه شان به ماهواره و فیلم های غیرمجاز بیشتر جلب خواهد شد. در آن دوره فیلم هایی مثل «قیصر» یا «سنگام» را 50 بار و در سانس های مختلف نمایش می دادیم اما در شرایط فعلی نمی توان یک فیلم را بیش از یک بار در سینما نمایش داد چرا که کسی برای تماشای آن در دومین اکران نمی رود.
بانی فیلم: قصش درازه، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت. آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود..
آره، از ما نه، از اونا آره، که بریم... تو نمیری، به موت قسم ما اصلا تو نخش نبودیم. آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین. یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین،... اینها بخشی از دیالوگ های معروف هنرپیشه ای که با اجرای یک تیپ ساده در فیلم قیصر پای در راه بازیگری نهاد. چهره اش هنوز پیر و تکیده است و همچنان سرحال قبراق است. حضورش در عصر یخبندان 4 به عنوان گوینده از آخرین فعالیت های این هنرپیشه کهنه کار به شمار می رود.
می دانم هر چه از شما بپرسم کلیشه ای خواهد شد اما می خواهم از دوران ماقبل قیصر بپرسم و از خانواده هنرمند شما بیشتر بدانیم تصور بسیاری از اهالی سینما از شما این است که حضور شما در عرصه بازیگری ریشه در قیصر دارد؟
خدمت شما عرض کنم که پدر من آقای غلام حسین خان مفید جزء اولین دبیران ورزش بودند که در ورزش نوین ایران فعالیت می کرد تا قبل ایشان حوزه ورزش های میدانی به زورخانه خلاصه می شد. میر مهدی خان برزانده به همراه غلام حسین خان مفید ورزش های نوین در ایران را پایه گذاری کردند. پدرم روزها فعالیت ورزشی داشت و بعد از ظهر تا پاسی از شب در حوزه تئاتر فعالیت می کرد. غلامحسین خان مفید عاشق شاهنامه بود و اغلب نمایش هایی که ایفا می کردند. اقتباس هایی از قصه های شاهنامه بود. همکاران ایشان در آن دوره به ایشان می گفتند، دیگر روی دست آقای مفید در رستم بازی کردن نخواهد آمد. بدون اغراق عرض می کنم رستم را واقعاً بی نظیر بازی می کردند. در سن 75 سالگی هم آخرین جشن هنرستانی ها که برگزار می شد من سهراب و ایشان نقش رستم را بازی می کردند واقعاً اجرای بی نظیری بود در آن سنی که با مشکلات کلیوی دست به گریبان بودند.
بهمن مفید
شروع فعالیت های هنری ایشان در چه دوره ای اتفاق افتاد و در آن دوره با چه کسانی دیگری همکار بودند؟
در آن دوره ای كه آقای حالتی، سارنگ و آقای محتشم تقریبا سری نخست تئاتری بودند اما غلامحسین خان بیشتر شاهنامه کار می کرد .پدر من جزء اولین کسانی بود که روی صحنه نمایش بازی می کرد تا قبل از آن اغلب نمایش ها در میادین و مکان های عمومی برگزار می شد اما همانطور که اشاره کردم بیشتر شاهنامه کار می کردیم.
همکاری شما با بیژن مفید چگونه شکل گرفت؟
برادر بزرگم بیژن مفید به دلیل علاقه مندی به دانشکده ادبیات رفت و ادامه تحصیل داد، بیژن بعدها رفت با آقای کوئمبی و دیویدسون و کسانی که از خارج آمده بودند همکاری کرد، بیژن هم مترجمشان بود هم دستیارشان. بعد از مدتی هم خودش در عرصه کارگردانی فعالیت کرد، من موفق به همکاری با برادرم شدم و در نتیجه این شانس را داشتم که تمام کارهایی که به نظر نشدنی می آمد و بیژن تشخیص می داد که شدنی است را انجام بدهم، در نتیجه در حرفه بازیگری بیشتر از بقیه جا افتادم.از چهار سالگی هم در نمایش یوسف و زلیخا بازیگر نقش کودک بودم. بازیگر این نقش باید روی صحنه حرف می زد، منم هم بچه درشتی بودم، قنداقم می کردند و می آوردند روی صحنه. آنقدر خوب اجرا کرده بودم که بعد از آن در تئاتر های دیگر هم به عنوان کودک هنرمند از من استفاده می کردند. تا سالیان در بسیاری نمایش ها به جای اسم من از عنوان کودک هنرمنداستفاده می شد.
چرا از اسم حقیقی شما استفاده نمی شد؟
چون در مدرسه با گرفتاری عدیده ای مواجه می شدم اگر شاگردی می رفت مثلاً تئاتر بازی می کرد، معلم ها اذیتش می کردند. مثلاً معلم می گفت اگرتو آنقدر خوب تئاتر بازی کنی چطور مثلاً مشقت را ننوشتی و گرفتاریهایی از این دست.اسم بازیگران کودک را به این دلیل نمی نوشتند و از عنوان کودک هنرمند استفاده می کردند.
در تئاتر با کدام بزرگان همکاری داشتید؟
من حین همکاری متدوام با بیژن، با گروه هنر ملی و آقای عباس جوانمرد همکاری داشتم. بعد هم زمینه همکاری با شاهین سرکیسیان پیش آمد .بیشتر به عنوان اکتور تاتر شناخته می شدم و تقریبا با بزرگان این عرصه قبل از ورود به حوزه سینما همکاری داشتم.
سایر اعضای خانواده یعنی برادر و خواهر های شما هم در این حوزه فعال بودند؟
برادر دیگرم اردوان متخصص کارهای بیژن بود. اردوان رفته بود دوره های مختلفی در آمریکا، ایران و فرانسه دیده بود. در حرفه خود واقعا بی نظیر بود. ایشان به عنوان کارگردان نمایشنامه های حوزه کودکان شناخته می شد. اردوان در حوزه کودک به صورت تخصصی تحصیل کرده بود و ما به صورت خانوادگی عاشق کارهای عروسکی بودیم. پدرم هم به این حوزه دلبستگی خاصی داشت. مثلاً نمایشی را در انزلی اجرا می کرد با عنوان « فوتبال حیوانات»؛ ماسک می ساخت، لباس درست می کرد، خیلی عاشق این کارها بود. به این دلیل ما هم به صورت جمعی به فعالیت در این حوزه علاقه مند بودیم. خواهر کوچکم،هنگامه مفید، در حوزه کودک و نوجوان فعالیت می کند.به نظرم هنگامه نویسنده، کارگردان و هنرپیشه خوبی است.
برگردیم به آن سال ها، شما فعالیت زیادی در تئاتر در دهه 40 و 30 فعالیت داشتید چرا پیش نیامد تا قیصر در سینما فیلمی را بازی کنید؟
اصلاً نمی خواستم به حوزه سینما ورود پیدا کنم. من کارمند وزارت فرهنگ و هنر بودم و در آن زمان وزارتخانه اجازه نمی داد هنرپیشه هایش خارج از حوزه تئاتر فعالیت کنند. یعنی نه تنها در سینما بلکه در محیط خارج از وزارت خانه اجازه نداشتیم فعالیت کنیم. مثلا حق رفتن به نمایشنامه های شبانه لاله زار را نداشتیم، چونکه از وزارتخانه حقوق می گرفتیم.
شما، اسفندیار منفرد زاده، احمدرضا احمدی و آقای کیمیایی همه بچه محل بودید؟
بله همه بچه محل بودیم، نه اینکه منازلمان به هم نزدیک باشد ولی اهالی یک محل بودیم مثلاً آنها در سقاباشی می نشستند ما در شهباز می نشستیم. فاصله مان یک کیلومتر هم نبود. یادش بخیر مرا یاد احمدرضا احمدی انداختی. من واقعاً شاعر روی دستش ندیدم، بی نظیر بود از بچگی هم شیرین و خوشمزه بود. سر میدان ژاله یک قهوه خانه ای بود به اسم قهوه خانه درویش. در واقع قهوه خانه به معنی چایخانه نبود. یه جایی بود مثل کافه پریای آن زمان. جوان ها جمعه ها آنجا دور هم جمع می شدند. در این قهوه خانه آدمی بود به اسم ممد گردویی، ممد سرداب،... ده ها اسم داشت بعد از ظهر ها پاتوقش قهوه خانه درویش بود.
قبلا گفتید آدم چاخان بازی بود؟
در چاخان کردن رو دست نداشت. مثلاً می گفتند فلان آدم معروف کتک خورد و در روزنامه ها راجع این قضیه می نوشتند، توی قهوه خانه پیش همه می گفت کار من بود. فلانی را زدم، ایکس با من درگیر شد ایگرگ معروف را حالش را گرفتم و... اغلب بچه ها هم خیلی بهش گوش می کردند.گردویی که شروع می کرد منم یه بساط مثل خودش درست می کردم . می آمدم، یک لگد می زدم به میز و شروع می کردم .من بودم حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود...
این دیالوگ را شما ساخته بودید؟
این روایت را تعریف می کردم. ممد گردویی هم عصبانی می شد، چاقو می کشید و دنبال من می دوید و می گفت چرا نمی گذاری ما دوزار پیدا کنیم... آقای کیمیایی و بچه های دیگر هم می خندیدند. از طرفی دیگر ما سال به سال قرار دادمان را در وزارت ارشاد تمدید می کردیم. در آن سال اعتصاب کردیم من و فنی زاده، آقای کشاورز و خیلی از بچه ها مثل آقای جمشید مشایخی هم بود از وزارتخانه آمدیم بیرون.
چرا؟
چونکه نمی خواستند استخداممان کنند، می خواستیم استخدام رسمی شویم، بیمه داشته باشیم، مثل بقیه. وقتی که آمدیم بیرون درست موقعی بود که آقای کیمیایی به من گفتند که تکه معروفی که در قهوه خانه اجرا می کردی را می خواهم برای فیلمم. می خواهم با اجرای این بخش ضرباهنگ فیلم را عوض کنم. یعنی فیلم داره خیلی نرم جلو می رود یکدفعه از این نقطه مشخص که در آن حضور داری ریتم تند تر خواهد شد که می خواهم تغییر ضرباهنگ با این دیالوگ تو شروع شود. البته خود آقای کیمیایی هم به متن اجرا شده خیلی اضافه کرد. چون از اداره آمده بودم بیرون گفتم باشه حتی اصلاً صحبت از پول و دستمزد نکردم. حضورم رفاقتی بود.
رفتم و بخش معروف مورد اشاره را اجرا کرد، مازیار پرتو یک ضرب آن را گرفت یعنی همان یک پلان اول ما کارمان را انجام دادیم. بعد از مدتی از طرف اداره فرستادند دنبالم که برگردیم تا مراحل استخدام ما صورت پذیرد. آقای جمشید مشایخی که می دانید چگونه اخلاقی دارد وقتی قراری می گذارد مردانه پایش می ایستد. آقای مشایخی گفت من چون قرار گذاشتم که برای آقای کیمیایی کار کنم باید این فیلم را بازی کنم بعد بر می گردم اداره .می دانید آقای کشاورز قرار بود که نقش خان دایی را بازی کنند آقای جمشید مشایخی در قیصر قرار بود نقش «فرمون» را بازی کنند که در نهایت آقای ملک مطیعی بازی کردند. آقای کشاورز برگشتند اداره و در نتیجه آقای مشایخی آمدند نقش خان دایی را بازی کرد و آقای کیمیایی هم فرستادند دنبال آقای ملک مطیعی که بیایند این نقش را بازی کنند. آقای ملک مطیعی هم البته خیلی لطف کردند چون ایشان جزء قدیمی ترین هنرپیشه ها بودند اما به خاطر آقای کیمیایی وسناریو حضور در این فیلم را پذیرفتند. خیلی خوششان آمده بود واقعاً عالی بازی کردند و حضورشان خاطره انگیز شد. بعد از قیصر دیگر به من و آقای مشایخی مکرراً فیلم پیشنهاد می شد و ما دیگر به وزارت خانه نرفتیم.
بهمن مفید
یعنی به خاطر یک نقش کمتر از یک دقیقه و سی ثانیه؟
اولش قرار نبود وارد حوزه سینما شوم چون برادرم بیژن و پدرم دوست نداشتند که ما وارد عرصه بازیگری در سینما شویم. خانوادگی دوست داشتیم در حوزه تئاتر کار کنیم. آن هم هم در حوزه کودکان و اقتباس های شاهنامه ای کار کنیم.
واکنش برادر بزرگ و پدر به حضور شما در سینما چگونه بود؟
واقعاً به رویم نیاوردند. ولی شنیدم مادرم می گفت همه فیلم هایت را می روند و می بینند. ولی پدرم اصلا به رویم نیاورد.ولی دوست نداشتند در سینما فعالیت داشته باشم. بیژن حتی توی شهر قصه متلک هم به من گفته بود: ...یا بروم تو سینما، هر شبه آکتوری کنم، اگر که آکتوری نشد، نقش رجیستری کنم. چرا خجالت بکشم، یا بکنم رودرواسی و در این بخش از شهر قصه با من شوخی کرده بود.
بیژن خان از آکتوری در سینما خوشش نمی آمد؟
نه اینکه خوشش نمی آمد می گفت که بچه تئاتر حیف است بروند در سینما و بچه سینما هم حیف است بیاید در تئاتر. هر کسی کار خودش را انجام دهد. حتی چند بار به من گفت که دست از بازیگری در سینما بکشم. همیشه این مثال را برایم می زد و می گفت: بازیگری که با سینما شروع کرده تصور می کند روی صحنه هم می تواند برود. در صورتی که هنرپیشه سینما مثل آکاردئون نواز می زندو هنرپیشه تاتر به مثابه سه تارنواز است. هر دو نوازنده هستند ولی اصلاً به هم ربطی ندارد یعنی کسی که آکادئون می زند قرار نیست که سه تار هم بزند کسی هم که سه تار می زند قرار نیست بتواند آکاردئون بزند. البته بعد از یک مدت تمرین هر دوتا ساز را می توان نواخت چون نوازنده مبنای موسیقی را می شناسد. ولی به همین راحتی هم نیست که چون من آکتور سینما هستم صبح بروم تئاتر بازی کنم.
وقتی بازیگر تئاتر وارد سینما می شود یک مقدار برای اجرای صحنه ای تنبل می شود؟
یا بالعکس وقتی بازیگر صحنه و با نفس تماشاچی آشنا، وقتی می رود جلوی دوربین تقریبا نمی داند باید چه کاری انجام دهد.
نگرش شما تا قبل از سال 48 نسبت به تولیدات سینمای ایران چگونه بود؟
کلاً من زیاد سینما رو به آن معنا نبودم ولی فیلم های وسترن را خیلی دوست داشتم این گونه خاص سینمایی را دنبال می کردم. فیلم های خوب ایرانی را هم معمولاً نمی شد که نبینی، سالن سربازی بود که طاق نداشت فکر می کنم تالار فرهنگ که الان شده تالار رودکی. اون موقع فیلم های خوب ایرانی را برای هنرمندان تابستان ها نشان می دادند و ما همه می رفتیم در این سینمای تابستانی فیلم ها را تماشا می کردیم. قبل از سال 48 و حضور در قیصر من با سینمای ایران هم خوب آشنا بودم. آکتورهای سینما از رفقای پدرم بودند. بعضی از آنان شاگرد های پدرم بودند مثل آقای سارنگ، محتشم، مجید محسنی و مرتضی احمدی. من کلاً کارهای نمایشی را دوست داشتم و تقریباً از آنها جدا نبودم و همه را می دیدم.
شما با این گرایش عمیقتان نسبت به هنر اصیل تئاتر و این مراقبت های خانواده به لحاظ نگرش، غیر از فیلم های کیمیایی و حاتمی سایر فیلم هایی که بازی می کردید پیرنگ ها و قصه های تکراری و مشابه داشت. برای یک هنرپیشه در پیش گرفتن چنین روندی چندان هم جالب نیست؟
ارتزاق در بازیگری خیلی مهم است. من شغلم بازیگری بود و هست بعدها که آمدم در سینما اشتغال دیگری غیر از بازیگری نداشتم، نمی توانستم به حرفه دیگری بپردازم، باید زندگی می کردم.نکته دیگر این است خود مردم هم توقعشان از جایگاه اجتماعی یک هنرپیشه بالاتر می رود. مثلاً وقتی می دیدند که آکتورشان با دوچرخه یا پیاده به سر کار می رود باورشان نمی شود. مجبور بودیم یک ماشین خوب بخریم و اقساطش را باید پرداخت می کردم. ضمن اینکه از پیشنهاد هایی که می شد اگر سه تا از پیشنهادهایی را که رد می کردی باید دو تای دیگر را قبول می کردی و گرنه از چرخه حرفه ای کنار گذاشته می شدی. قبول دارم درخیلی از فیلم های عالی بازی نکردم ولی من در هر فیلمی که بازی می کردم با تمام وجود کار می کردم.
البته به شما بگویم که من اصلاً زمینه رشد برایم فراهم نشده بود. من شش هفت سال در سینما بودم داشتم دست گرمی نقش های مکمل فرعی بازی می کرد.بعد که به مرتبه ایفای نقش های اول رسیدم هنوز موقعیتی را پیدا نکرده بودم بگویم چه سناریو یی را می خواهم و چه کارگردانی خاصی آرمانی و مطلوب است. تازه بعد از فیلم «جوجه فکلی» می توانستم تصمیم بگیرم حالا در چه فیلمی بازی کنم با چه کارگردانی کار بکنم که انقلاب شد. من در آن زمان 35 ساله بودم و کنار گذاشته شدم. هنوز شروع نکرده بودم در فیلمی که دلم می خواست بازی کنم ونقشی را که خودم دوست داشتم بازی کنم به این دلیل کار مهمی نکردم. فیلمسازانی مثل عباس کسایی، رضا صفایی، کارشان شاهکار بود مثلا برای ساخت فیلمی از جنسی که منتسب به جریان فیلمفارسی می شد یک سال کار می کردند.
محسنی، صفایی و.. مثل هر فیلم نامه ای که می آمد را کار می کردند؟
هر فیلم نامه ای که می آمد را کار می کردند و به سرعت فیلم را به سرانجام می رساندند. مثلاً آقای ایکس شاید دوسال طول می کشید تا فیلمی را بسازد اما دوستانی را که نام بردید رکورد زده اند. یکی از این دوستان 17 روزه فیلمی را ساخت. شاید باورتان نشود جوجه فکلی با همه تعدد لوکیشین های پراکنده در شمال و جنوب در 15 روز ساخته شد. وقتی یک سناریو را می خواندند همان موقع در مغزشان مونتاژ فیلم را انجام می دادند.
پس تا انقلاب شد هنوز فیلم دلخواهتان را بازی نکرده بودید؟ نگرشتان نسبت به کار های کیمیایی و حاتمی چطور بود چون آنها تقریبا نسبت به جریان اصلی سینمای ایران متفاوت تر کار می کردند؟
این دو بزرگوار نگرش فنی - محتوایی دقیقی به سینما داشتند، میزانسن و دکوپاژ را می شناختند ضمن اینکه در برگردان فرمی، خوش سلیقه تر و اندیشمندانه تر عمل می کردند.
با اطلاق واژه فیلمفارسی به تولیداتی که در آن حضور داشتید موافق بودید؟
در واقع همان موقع ها ما خیلی بحث کردیم عنوانی بود که جریان بدنه آن موقع یدک می کشید. ما و همکاران سینمای بدنه اصلا راجع به این موضوع ها فکر نمی کردیم. نگرش من نسبت به آن دوره این گونه است که با این همه تلاش جریان اصلی فیلمسازی در ایران شکل نگرفته بود. تماشاچی های ما هنوز عادت ندارند که برخی آثار را به دلیل حضور افراد خلاق و مولد ببینند. تماشاچی واقعی سینما به نظرم مسیر را برای سینما تعریف می کند. همان تماشاچی محترم است که برای افرادی نظیر اصغر فرهادی و مسعود ده نمکی مسیر را تعیین می کند چرا که آثار این دوستان را مردم به دلیل نامشان می روند و تماشا می کنند. بازیگر در آثار این عزیزان آنچنان مهم نیست. بیشتر نام سازنده مهم برشمرده می شود. در دوره ای فیلمفارسی مردم به دلیل اسم کارگردان سراغ تماشای اثر نمی رفتند، بیشتر بازیگر در برقراری مخاطب تاثیر داشت. در شرایط کنونی بیشتر کارگردان مهم است.
با انتقاد همکاران، دوستان و منتقدان در آن زمان مواجه خاصی نداشتید؟
خیلی انتقاد می شد اما اهل چالش با کسی نبودم. البته عده ای از همکاران بودند که دوست داشتند که کارشان نقد شود و هفته دیگر بروند در روزنامه دیگری جواب بدهند و خلاصه از این قصه ها.من وقت این کارها را نداشتم چون کلی قسط داشتم و باید زندگی می کردم، فقط تنها کاری که می توانستم انجام دهم این بود که از میان یازده سناریویی که در مقابلم می گذاشتند بهترین را انتخاب کنم چون آقای کیمیایی و مرحوم حاتمی که سالی یک فیلم می ساختند، من به عنوان حرفه ای این کار باید زندگی می کردم و البته در میان کارگردان هایی که به من پیشنهاد می دادند، من بهترین را انتخاب می کردم.
بعد از انقلاب چکار می کردید؟
بعد از انقلاب هم در تئاتر فعالیت می کردم. تئاتر که تعطیل شد من دیدم کاری ندارم شغلم بازیگری بود و طبیعتا بیکار شدم و به آمریکا رفتم.
چه سالی رفتید آمریکا؟
دو سال بعد از انقلاب بود دقیقا خاطرم نیست.
در آنجا چکار می کردید؟
با آقای مرتضی عقیلی یک سری میان پرده کار کردیم. تا خدا بیامرز بیژن زنده بود ماه و پلنگ، شاپرک خانم و نمایش های کودکانه را روی صحنه می بردیم. ایشان که فوت کردند من و آقای عقیلی سعی کردیم که سنت ها تئاتری را زنده نگاه داریم. یعنی اقلاً ایرانی های خارج از کشور هویت خود را فراموش نکنند. هر چند این میان پرده ها قالب طنز داشت.
چه سالی برگشتید؟
همان موقع که آقای خاتمی گفتند که آنهایی که خارج هستند می توانند بیایند خانوادشان را ببینند و بروند. من آمدم ولی پاسپورتم گرفتار شد و پنج سالی مجبور شدم در ایران بمانم بعد از پنج سال که برگشتم لس آنجلس نشینان به من چپ چپ نگاه می کردند اینجا هم که جور دیگری راجع به من فکر می کردند و شاید همچنان همین شکلی فکر می کنند. عجالتا دیگر نه آنجا را داشتم نه اینجا را ،معلق بودم. نهایتا ماندم.دوست دارم در ایران باشم من خاکم را دوست دارم.
خوب آقای خاتمی سال 76 گفت که می توانید باز گردید اما جناب خاتمی سال 62 در یک مصاحبه رادیویی گفتند کسانی که در سینمای قبل از انقلاب بازی کردند اگر هزاران بار هم توبه کنند توبه شان پذیرفته نیست اگر نماز هم بخوانند در پیشگاه خداوند متعال پذیرفته نیست. این عین حرفی است که بسیاری از هنرمندان آن را کوچاند.
من نشنیده ام شاید دقت نکردم.
چرا اصرار نکردید همان دهه شصت در ایران بمانید خیلی از همکارانتان شما که قبل از انقلاب فعالیت داشتند ماندند و تلاش نکردند که ادامه فعالیت بدهند؟
خوب جوونی کردم باید به قول شما می ماندم، اما نماندم.
با مسئولین ارشاد اون موقع برخورد داشتید صحبتی رد و بدل نشده بود؟
نه. من همینطوری رفتم.
بهمن مفید
تمایل داشتید بمانید؟ چون بعد از انقلاب در دو فیلم حضور پیدا کردید.
بله حتی فیلم «اعدامی» و «فریاد مجاهد» را بازی کردم. «فریاد مجاهد» گره فعالیت را برای من کورتر کرد.بعدها میان این گروه سیاسی و دولت وقت شکرآب شد فیلم هم اکران نشد.
در لوس آنجلس غیر از حضور در میان پرده های مورد اشاره فعالیت تاتری هم داشتید؟
من، آقای عقیلی و آقای بهرام وطن پرست هم دور هم جمع شدیم و سه چهار تایی هم کار مشترک انجام دادیم (مکث می کند...)
زندگی کردن در غربت برای شما سخت بود؟
احساس غریبگی می کردم. به غیر از مملکت خودم هر جایی که بودم خیلی سخت می گذشت. باید عادت کنی و آنجایی شوی، اما نتونستم،حتی اصلاً زبان انگلیسی من رشد آنچنانی نداشت من بیست سال آنجا زندگی کردم، منتظر بودم برگردم تا آقای خاتمی در این مورد صحبت کردند. اوایلی هم که آمدم آقای کیمیایی می خواستند سربازهای جمعه را بسازنند من هم با کمال میل رفتم فکر کردم خود آقای کیمیایی می آید با من حرف می زند. یکدفعه دیدم آقای تهیه کننده آنجا نشسته و یک حرف هایی به من زد و من هم جوابش را دادم و آمدم بیروم در صورتی که اگر خود آقای کیمیایی بهم گفته بود دیگر نیازی به گفتن تهیه کننده نبود. «سرود تولد» را بازی کردم و حین اکران آن اتفاقات رخ داد. عده شیشه های سینما را شکستند در نتیجه فیلم را متوقف کردند بخش هایی که بنده در فیلم حضور داشتند را فیلم حذف کردند.
شما هیچ وقت خودتان از هیچ مسئول دولتی یا به واسطه پیگیر این ممنوعیت طولانی نشدید؟
برخی همکاران هستند که خیلی زحمت کشیدند هنرپیشه شوند و به شهرت برسند. من شغل خانوادگی ام بوده، به این دلیل هیچ وقت به هیچ اداره ای نرفتم. اگه خواستند فرستادند دنبال من. همینطور که در تئاتر فرستادند دنبالم. الان هم منتظر بودم که زمینه مساعد شود و سینماگری پیشنهاد دهد. اگر چنین اتفاقی بیفتد به دوستان نه نخواهم گفت.
خیلی از همکاران شما مثل آقای پیشواییان در حال حاضر در سینما حضور دارند این خیلی علامت سوال بزرگی است که چرا مسئولین دولتی در این سال ها به این قضیه فکر نکردند؟
وقتی می گویند صلاح نیست، حتما صلاح نیست!
اشتیاق دارید دوباره بروید روی پرده سینما خودتان را ببینید.
من شغلم بازیگری است اصلاً بحث اشتیاق نیست یعنی تا دم مرگ. شغل دیگری که ندارم. حتماً یک عیبی هست که نفرستادند دنبالم، بحث اشتیاق نیست، هنوز مسئول واقعی سینما پیدا نشده اگر پیدا بشود خوب طبیعی است مشکل کار نکردن ما در عرصه سینما حل خواهد شد.
بچه های سینما به شما سر می زنند احوالی از شما می پرسند؟
بازیگران امروز سینما از معرفت لبریزند، ننه گیلانه سینما، بانو فاطمه معمتد آریا همیشه جویای حالم هست آقای فراهانی و دخترشان (شقایق فراهانی). آقای پرستویی خیلی لطف دارند. تا بود خدابیامرز شکیبایی. پورعرب هم تا قبل از مریضی خودش بهم سر می زد الان ازش خبری ندارم خیلی دلم می خواهد او را ببینم. اوایلی که از آمریکا آمده بودم خیلی بهم لطف می کرد. راستی از همسرم خیلی تشکر می کنم خیلی برایم زحمت می کشد. من که اهل مصاحبه نیستم اما خواستم از ایشان مراتب تشکرم را رسانه ای اعلام کنم.
دوستان لطفا جواب بدید.... به نظر خودم یک ماشین
1392/06/16 - 15:54آدمها
1392/06/16 - 16:08ماشین.یکمم نظرم ب برکه انحراف داره
1392/06/16 - 16:17نظرم عوض شد درخت
1392/06/16 - 16:29آدمها ویکم به درخت
1392/06/16 - 21:09کلا به همه چی نیاز داره از جمله رنگ آمیزیش که من عاشق نقاشی و رنگ کردنشم ....
چند تکه ابر تو اسمونش
ماشین
آدماشم باید یه زوج جوون باشن
درخت
یه برکه هم رمانتیکش میکنه
ب بارون....نیمکت کنار برکه...ادم ها نباشن....درخت بید...زیادی رویائیه ولی دوست دارم اینجوری ب نظر بیاد
1392/06/17 - 14:17شما همتون دوتا گفتین من آدمها رو هم انتخاب میکنم.... ماشین و آدمها
اینم #جواب
#درخت:
در زندگی شخصی، به بیشترین چیزی که اهمیت میدهید رشد معنوی خودتان است.
#یک #آبگیر #برکه:
در زندگی شخصی، به بیشترین چیزی که اهمیت میدهید داشتن یک رویا است.
#آدم ها:
در زندگی شخصی، به بیشترین چیزی که اهمیت میدهید رابطه داشتن با افراد دیگرست.
#یک #تکه #ابر:
در زندگی شخصی، به بیشترین چیزی که اهمیت میدهید دوستتان است.
#یک #ماشین:
در زندگی شخصی، به بیشترین چیزی که اهمیت میدهید پول است
مهناز جون ادمای منو ندیدی گفتم یه زوج باشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1392/06/17 - 21:05صوفیا جون چرا خوندم عزیزم .... این پستم در واقع ی تست روانشناسیه یادم رفت اولش بنویسم...هههه.... چون اول تکه ابرو گفتی ببین چقد قشنگ راجبت گفته همونطور که خودت همیشه میگی.... به بیشترین چیزی که اهمیت میدی دوستاتن....
1392/06/17 - 23:17
برنج رو با مقدار کافی آب بذارید تا بپزه و خوب دونه هاش باز بشه تو این مدت اصلا برنج رو هم نزنید چون باعث میشه لعاب برنج بیرون بیاد و ته بگیره .
1392/08/16 - 19:47شلغم ها رو اندازه حبه قند و یا ریزتر خرد کنید ( یا رنده کنید ) و با عدس تو یک قابلمه بذارید بپزه. اگه شلغم و عدس رو با برنج بذارید برای پختن لعاب برنج جلو پختشون رو میگیره و سفت میمونند.
وقتی همه مواد پخت عدس و شلغم رو به همراه سبزی آش به برنج اضافه کنید و آب آش رو اندازه کنید و اجازه بدید تا آش جا بیافته.
پیاز رو سرخ کنید ، وقتی طلایی شد ، زردچوبه رو اضافه کنید و کمی تفت بدید تا خامی زردچوبه گرفته بشه ، یعد نعنا رو اضافه کنید ، نعنا رو زیاد تفت ندید چون تلخ میشه.
حالا این مخلوط رو به آش اضافه کنید . مخلوط پیاز داغ و نعنا رنگ خوبی به آش میده و باعث خوش طعم شدنش میشه.
نمک و فلفل غذا رو اندازه کنید و بعد از جا افتادن آش همراه با آبلیمو یا آب نارنج تازه میل کنید.
نکته :
میتونید برای پخت این آش از آب گوشت و یا عصاره گوشت استفاده کنید که در اینصورت طعم خیلی خوبی به آش میده.
در صورت تمایل میتونید با مقداری گوشت چرخ کرده و پیاز رنده شده کوفته قلقلی درست کنید و همراه با عدس و شلغم به آش اضافه کنید و مقداری رو برای تزیین روی آش نگه دارید.
حالا این مخلوط را تو قابلمه آش بریزین هم رنگ خیلی قشنگی به آش میده هم طعمش را عالی می کنه .
بذارین آش جا بیفته و غلظتش هم به اندازه دلخواهتون برسه نمک و فلفلش را هم میزون کنید.
پیشنهاد میکنم این آش رو با آب نارنج تازه میل کنید
ای وای یلداااااااااااااا شلغم.الفرار
1392/08/16 - 19:55فرار نکن بخور برا سلامتیت خوبه
1392/08/16 - 20:58