یافتن پست: #توقع

HamidReza
HamidReza
اینکه توقع داشته باشی زندگی باهات خوب باشه
چون تو باهاش خوبی،
مثل اینه که توقع داشته باشی یه گرگ تورو نخوره
چون توام اونو نمیخوری
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/1 - 14:21 ·
6
صوفياجون
صوفياجون

{-35-}{-35-}{-41-}
.
یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچکس از دنیای مردان نمیگوید. هیچکس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند "... مردان" خاص نمیشود. مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلندگو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان میگویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردها که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول میشوند. یکی از همین مردهای همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی و کار و درآمد و تحصیل... همه از مردها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند و پولدار و خوشتیپ و جذاب و قدبلند و خوش اخلاق و قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند....!!!
ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای درآمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو میزند توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون میزند توقع داریم که عضو ارشد هیئات مدیره شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند و زندگی مان را تامین کنند و صبور باشند و دلداریمان بدهند و خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود به آرایشگاه بروند و غذاهای بدمزه ما رو با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی رو که دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند!
مردها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم مردها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی که توی خیابان دست به یقه میشوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب بخیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند و وقت هایی که کفششان کثیف است. تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای....!
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}تقدیم به مردهای واقعی
samyar
samyar
دیدن عکست تمام سهم من است

از “تو “

آن را هم جیره بندی کرده ام

تا مبادا

توقعش زیاد شود!!

دل است دیگر . . .

ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 11:56 ·
2
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
bamdad
bamdad
اینکه توقع داشته باشی زندگی باهات خوب باشه
چون تو باهاش خوبی،
مثل اینه که توقع داشته باشی یه گرگ تورو نخوره
چون توام اونو نمیخوری
... ادامه
bamdad
bamdad
تنها کسی که با من درست رفتارمیکند خیاطم است

که هر بار مرا میبیند، اندازه های جدیدم رامیگیرد.

بقیه به همان اندازه های قبلی چسبیده اند

و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
شعور هم خوب چیزیه که بعضیا بد تو این زمینه فقیراند
مهدی
مهدی
من فقط میدونم سنت یعنی آبگوشت و مدرنیته یعنی پیتزا بیشتر از این ازم توقع نداشته باشید لدفن{-27-}
ıllı YAŁĐA ıllı
نميدونم ..jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Mostafa
رضا
{-138-}{-32-} {-26-}
تقديم ب شما با تچكر {-77-}{-163-}{-165-}{-64-}
iman
iman
به سلامتی اونایی که هیچی ازت توقع ندارن جز دیدن لبخندت ؛

اونایی کمبود محبت ندارن ؛ دوستت دارن از ته دل …
دیدگاه · 1392/07/19 - 00:37 ·
9
MahnaZ
444.jpg MahnaZ
تمام ها دقیقا از همان جایی آغاز می شوند که بر می داری می افتی به جان .
می گیری !
و می کنی !
می کنی !
و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که دوستش داشته ای ،
که داده ای ،
که ای ،
که ای ،
به قدر ،
،
حتی !
درست از همانجاست که آغاز می شود
و آغاز همه ی هایی است که به نام می بریم ...
iman
iman
پیشانى ام ، چسبیدن به سینه اى را میخواهد
و چشمانم ، خیس کردن پیراهنى را …
عجب دل پر توقعى دارم من !
دیدگاه · 1392/07/9 - 13:09 ·
5
parastou
parastou
ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻔﻬﻤﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺩﻟﺖ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻩ…
ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ !
ﺑﺎﻳﺪ ﻳﺎﺩ ﺑﮕﻴﺮﻱ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺗﻮﻗﻊ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﻲ !
ﺑﺎﻳﺪ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﻲ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺴﻲ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ
ﻧﮑﻨﻲ !
ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻲ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﺸﮑﻼﺕ
ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺩﺍﺭﻩ !
ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻔﻬﻤﻲ ﻭﻗﺘﻲ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ …
ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ …
ﻳﺎ ﺑﻲ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﻱ …
ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻱ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ !
ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺑﺎﺷﻲ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﻴﻖِ
ﻭﻗﺘﺎﻱ ﺧﻮﺷﻲ ﺍﻧﺪ !
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/7 - 23:12 ·
6
Mostafa
Mostafa
...
ستاره هاهیچگاه ازخاطرآسمان نمیروندبگذار دل من آسمان باشدویادتوستاره...
تولدت مبارك {-107-}{-107-}{-107-}
{-241-}
MahnaZ
48478086679033985586.jpg MahnaZ
انقدر رو ...
انقدر با و با آدم حرف نزن...
وقتی کسی به تو کرد
فکر نکن که ای !!!
شاید اون ....
دیدگاه · 1392/07/1 - 01:27 ·
8
iman
iman
اینکه توقع داشته باشی چون آدمِ خوبی هستی
دنیا باهات خوب رفتار کنه
مثل اینه که از یه گاو توقع داشته باشی کـــه چون گیاهخواری،بهت حمله نکنه !
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/29 - 23:34 ·
5
iman
iman
خانومی برای درمان مشکل بچه دار نشدن خود به پزشک مراجعه کرد. پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها راه حل
ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.

زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟

پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند..

زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد.

چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند.

روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد.

از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد.

- سلام، برای موضوع بچه آمدم.

- سلام، بفرمائید.

- میخوام هرچه زودتر شروع کنم.

- باشه! بریم اتاق خواب؟

- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.

- چند تا؟

- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.

عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:

- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت.

زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.

- حالا این دوقلوها را نگاه کنین.. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید..

حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:

- در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.

چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:

- شروع کنیم؟

- هر وقت شما بگین!

- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم...
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
95fc5c8b893b7abb45c9ab036f8787a5.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Mohammad
bahman-mofid2.jpg Mohammad
گفت و گوی خواندنی با : شغلم بازیگری است تا دم مرگ

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ