یافتن پست: #جواب

setareh 22
image.jpg setareh 22
بفهم.....
وقتی بهت گیر میدم ...ازت جواب میخوام...
حسودی و گیر دادنام کلافت کرده ....فک نکن زیادی بدبینم!!!
خوشحال باش!
چون عاشقتم .دارم واسه داشتنت میجنگم....
اما وای به حال اون روزی که...ساکت شم
اوج گیر دادنم بشه یه کلمه:
اوکی هر جور راحتي
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/19 - 14:52 ·
3
Mostafa
Mostafa
bamdad
آقا تو زیاد تو کار شعر هستی یه زحمت داشتم برات , من متن آهنگای محسن چاوشی رو گذاشتم میخواستم تفسیر خودت رو برام بنویسی :) ممنون
رضا
رضا
صوفياجون پس چی شد قول دادی سایت رو شخم بزنی تعداد دیگاه برسه به 99+ {-7-}
Mostafa
Mostafa
رضا
آقا ورژن ژاپنی حلقه رو کسی نمیشناسی داشته باشه؟
تورنتم پیدا کردم بعد 5 دقیقه ارور میده :(
رضا
رضا
چه خوبی داره میباره .
ıllı YAŁĐA ıllı
7.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
غذای ِ امروز , {-137-}

فقط نمیدونم چرا یکم خودشو ول کرد :|
Mohammad
506141_2q22ilho.jpg Mohammad
ﺍﺯ شیخی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ، چه به ﺪست ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ؟

ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻫﻴــﭻ ...! ﺍما، ﺑﻌﻀﯽ چیزﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ؛

ﺧﺸﻢ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ ...

┘◄ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑـه ﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺎﻟماﻥ ﺧﻮﺏ می ﺸﻮﺩ؛

ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍدن ها ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ و راحت مان می کند ...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
بعضی وقتا سکوت بهترین جوابه ;)
مرجان بانو :)
P5Cm8PJdHA.jpg مرجان بانو :)
چه خوبه سعی کنیم دلی رو نشکنیم
اگه شکستیم قبول کنیم اشتباه کردیم
تاوان این اشتباه رو با عذر خواهی بدیم

اما قشنگ تر میشه وقتی
جواب بشنوی که میگه " اشکال نداره عزیزم "

>>من اشتباه کردم<<
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
پسرک توی تاکسی یک شکلات درآورد و خورد ویکی دیگه وپشت بندش یکی دیگه
مردی که کنارش نشسته بودگفت:این همه شکلات برا دندونات مضره
پسرک جواب داد:بابابزرگم ۱۳۵سال عمر کرد،
مرد گفت:باخوردن شکلات ؟
گفت : نه بابابزرگم فقط سرش تو کار خودش بود نه دیگران !
{-151-}
دیدگاه · 1393/07/14 - 11:13 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ... . . . . . ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!! ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪ،،، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ، ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ هنگام ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ : ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎﻡ ﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺎﻡ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ،،، ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﻮﺭﺵ ﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ، ﺍﻧﺸﺎﻟﻠﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ ،، ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ .ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ. ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ميمرد ﻭ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ، ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ . . . ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ،،؛ ﺧﻨﮕﻮﻝ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ،،، ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﻧﻮﻥ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ
... ادامه
مائده
مائده
چرا کسی ب فکر نیست؟؟چرا مسولین جوابگو نیستن؟چرا این جوونا زندگی کردن و از یاد بردن و روزمرگی می کنند؟
رضا
رضا
شهر موشها تو کدوم استان قرار داره ؟ جواب صحیح 3 نمره .
bamdad
bamdad
ıllı YAŁĐA ıllı
سلام
چطوری روح سرگردان؟
:)
Mohammad
1411558960490524_large.jpg Mohammad
شخصی از آیت الله بهجت (ره) پرسید: چرا ما گناه می کنیم؟ می خواهم بدانم با اینکه ما مسلمان هستیم علت ارتکاب ما به گناهان چیست؟

ایشان در جواب فرمودند:« کسی که بداند در مرأی[معرض دید] و مسمع[معرض شنیدن] خدا است، نمی تواند گناه کند.
تمام انحرافات ما از این است که خدا را ناظر و شاهد نمی بینیم.
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/2 - 15:15 در حسینیه ·
5
soheil
soheil
خاطرات حضرت آدم:
روزی وارد زمین شدم . ترس تمام وجودم را فرا گرفت . ناگهان حسی عجیب به من دست داد.
به خدا گفتم مرا چه شده است؟ جواب داد تو گرسنه ای . باید به دنبال چیزی برای خوردن باشی. محزون و ناراحت به دنبال اندک چیزی برای خوردن میگشتم که ناگهان چیزی توجه من را به خود جلب کرد.
با دقت که نگاه کردم تخته سنگی را.دیدم که روی آن نوشته بود:
ساندویچی حاج احمد [!] و پسران!
خداوکیلی دیگه اینو نشنیده بودین
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/1 - 23:44 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلام دوستان سلام خوبین انشالله ؟!!!
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلام به روی ماهتون دوستان من وقتی میام که شماها نیستین ولی جویای حالتون هستم سر بلند باشین ؟!
Mohammad
Mohammad
ﻗـــــــــــﺎبل ﺗﻮﺟــــــﻪ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕــــــــﻦ : ﻣــــــﺎ ﺷﻤــــــــــﺎﻝ ﺗﻬــــــــــــﺮﺍﻥ ﻣﯿﺸﯿﻨﯿﻢ .
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻣــــــــــــﺎ ﺷﻤـــــــــــــــــــــــﺎﻝ ﺍﯾــــــــــــــــــﺮﺍﻥ ﻣﯿﺸﯿﻨﯿﻢ ...
خوبه به روتون بیاریم...
پرچممون بالاست {-7-}
√√★nima★√√
√√★nima★√√
دﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻧﺎ اﻣﯿﺪی و ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﮐﻪ روﺑﺮوﯾﺶ اﯾﺴﺘﺎدﻩ ﺑﻮد ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﺎﻣﻼ‌ از او ﻧﺎ اﻣﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد از ﮐﺴﯽ ﮐﻪ اﻧﻘﺪر دوﺳﺘﺶ داﺷﺖ و ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﻪ او ﻫﻢ دوﺳﺘﺶ دارد وﻟﯽ دﻗﯿﻘﺎ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ دﺧﺘﺮ ﺑﻪ او ﻧﯿﺎز داﺷﺖ دﺧﺘﺮ را ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬاﺷﺖ از ﺑﻌﺪ از ﭘﯿﻮﻧﺪ ﮐﻠﯿﻪ در ﺗﻤﺎم ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻪ در ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺑﺴﺘﺮی ﺑﻮد ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻋﯿﺎدﺗﺶ اﻣﺪﻩ ﺑﻮدن ﻏﯿﺮ از ﭘﺴﺮ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ دری ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﻪ از ان وارد ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﻏﯿﺮ از ﮐﺴﯽ ﮐﻪ او ﻣﻨﺘﻈﺮش ﺑﻮد ﺣﺘﯽ ﺑﻌﺪ از ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪن از ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺧﻮدش ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﭘﺴﺮ دﻟﯿﻞ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪﻩ ای داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ وﻟﯽ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﻤﺎم ﭘﺮﺳﺸﻬﺎﯾﺶ ﯾﺎ ﺳﮑﻮت ﺑﻮد ﯾﺎ ﺟﻮاﺑﻬﺎی ﺑﯽ ﺳﺮ و ﺗﻪ ﮐﻪ ﺧﻮد ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ اﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺑﻮدﻧﺶ اﻧﻬﺎ اﻋﺘﺮاف داﺷﺖ ﺗﺤﻤﻞ دﺧﺘﺮ ﺗﻤﺎم ﺷﺪﻩ ﺑﻮد ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ دﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﺪ او را ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺑﻪ او ﮔﻔﺖ ﮐﻪ از زﻧﺪﮔﯽ اش ﺧﺎرج ﺷﻮد ﺑﻪ ﻧﻈﺮ دﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮ ﺧﺎﻟﻪ اش ﮐﻪ ﻫﺮ روز ﺑﻪ ﻋﯿﺎدﺗﺶ اﻣﺪﻩ ﺑﻮد ﺑﺎ دﺳﺘﻪ ﮔﻠﻬﺎی زﯾﺒﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ از ﭘﺴﺮ ﻻ‌ﯾﻖ دوﺳﺖ داﺷﺘﻦ ﺑﻮد دﺧﺘﺮ در ﺣﺎﻟﺖ ﻋﺼﺒﯽ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮی ﭘﺴﺮ ﺿﺮﺑﻪ ای زد زاﻧﻮﻫﺎی ﭘﺴﺮ ﻟﺤﻈﻪ ای ﺳﺴﺖ ﺷﺪ و رﻧﮕﺶ ﭘﺮﯾﺪ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ ﻣﺜﻞ ﯾﺦ ﺑﻮد وﻟﯽ دﺧﺘﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪ ﭼﻮن دﯾﮕﺮ رﻓﺘﻪ ﺑﻮد و ﭘﺴﺮ راﺑﺮای . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺮک ﮐﺮدﻩ ﺑﻮد دﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺧﻮد ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﻪ ﭼﻪ دﻧﯿﺎی ﻋﺠﯿﺒﯽ اﺳﺖ در اﯾﻦ دﻧﯿﺎ ﮐﻪ ادﻣﻬﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ان ﻏﺮﯾﺒﻪ ﭘﯿﺪا ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻠﯿﻪ اش را ﻣﺠﺎﻧﯽ اﻫﺪا ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺪون اﯾﻨﮑﻪ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺗﻮﻣﺎن ﭘﻮل ﺑﮕﯿﺮد و ﺣﺘﯽ ﻗﺒﻮل ﻧﮑﺮدﻩ ﺑﻮد ﮐﻪ دﺧﺘﺮ ﺑﺮای ﺗﺸﮑﺮ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﺶ در ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎل ﭘﺴﺮ از ﺷﺪت ﺿﻌﻒ روی زﻣﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد و ﺧﻮﻧﻬﺎﯾﯽ را ﮐﻪ از ﭘﻬﻠﻮﯾﺶ ﻣﯽ اﻣﺪ ﭘﺎک ﻣﯽ ﮐﺮد و ﭘﺴﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺳﺮ ﻗﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮدش دادﻩ ﺑﻮد ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎ ﺑﻮد او ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺖ دﺧﺘﺮ ﺗﻤﺎم ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را ﻣﺪﯾﻮن او ﺑﻤﺎﻧﺪوﻟﯽ ای ﮐﺎش دﺧﺘﺮ از ﻧﮕﺎﻩ ﭘﺴﺮ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ او ﻋﺎﺷﻖ واﻗﻌﯽ اﺳﺖ
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/19 - 23:14 ·
1
bamdad
bamdad
تـو بـه زیـبـایـیـه یـک شـاپـرکـی
تو بـه تنـهاییـه یـک قـاصـدکـی

تو مثل یه قرص ماهی توی شب
مثل این شعر که می خونم زیر لب

وقـتی مـن خـونـدنـو آغـاز کنـم
دل آسـمون میـگیره از صِـدام
وقتی من شعرای عاشقونمو ساز کنم
میشه سیراب از اون ابر چشام

چشم من مونده به در تا تو بیایی
نکـنه قسمت ما بـشه جـدایی

صدای تیک تیک ساعت داره میگه
که رسیدم به تهِ یک روز دیگه

شب و ماهش تو رو یادِ من میارن
غم وغصه توی قلب من می ذارن

دلم از شـدت تنـهایی تـو خـونه
می گیره هر شب و روز از تو بهونه

وقـتی مـن خـونـدنـو آغـاز کنـم
دل آسـمون میـگیره از صِـدام
وقتی من شعرای عاشقونمو ساز کنم
میشه سیراب از اون ابر چشام

ولی من هنوز می خونم , می دونم
تـا ابـد بـایـد کـه تنهـا بمـونـم

من می شم مثل یه برگ تو دست باد
که میره با سرعت از خاطر و یاد

یا مثـل یه گـلدون تـشنـه ی آب
که تو خواب اون میاد مدام سراب

وقـتی مـن خـونـدنـو آغـاز کنـم
دل آسـمون میـگیره از صِـدام
وقتی من شعرای عاشقونمو ساز کنم
میشه سیراب از اون ابر چشام


... بامداد ...

*بچه ها این ترانه رو چند ماه پیش واسه فرستادم
به نظرتون میخوندش؟
خدا کنه بخونه ، یکی از آرزوهای همیشگیم این بوده که یه ترانه از ترانه هامو بخونه
:(
bamdad
bamdad
مردی بطور مسخره به مرد ضعیغی الجسمی گفت تو را از دور دیدم فک کردم زن هستی و آن مرد جواب داد منم تو را از دور دیدم فکر کردم مرد هستی.

{-15-}
رضا
رضا
کلید رسیدن به جواب و راههای جدیده .
دیدگاه · 1393/06/9 - 17:40 ·
7
رضا
رضا
واقعا خجالت نمیکشن مطلب رو از تو یک سایتی کپی میزنن با همون فونت و رنگ مطالب تو وبلاگ داغون خودشون پیست می کنن بدن ذکر منبع بعد یکی زیرش سوال میکنه بلد نیستن جواب بدن چون اصلا خودشون سواد اینکارو ندارن .
... ادامه
bamdad
bamdad
پسرک توی تاکسی یک شکلات درآورد و خورد و بعد یکی دیگه و پشت بندش یکی دیگه.
مردی که کنارش نشسته بود بهش گفت: هیچ می دونی که زیادی شکلات خوردن برای دندون هات بده؟
پسرک در جوابش گفت: پدربزرگ من 135 سال عمر کرد.
مرد پرسید: این به خاطر خوردن شکلات بود.
پسرک: نه پدربزرگم همیشه سرش به کار خودش بود...

{-15-}
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ