#علامت_سوال #شادمهر_عقیلـــی
یه پنجره با یه قفس،
یه حنجره بی هم نفس،
سهم من از بودن تو یه خاطرس همین و بس...
تو این مثلث غریب ستاره هارو خط زدم،
دارم به آخر میرسم از اون ور شب اومدم
یه شب که مثل مرثیه،خیمه زده رو باورم
میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم.
بزار که کوله بارمو رو شونه ی شب بزارم
باید که از اینجا برم،
فرصت موندن ندارم.
داغ ترانه تو نگام،
شوق رسیدن تو تنم.
تو حجم سرد این قفس،
منتظر پر زدنم...
من از تبار غربتم،
از آرزو های محال
قصه ی ما تموم شده، با یه علامت سوال،
بزار که کوله بارمو رو شونه ی شب بزارم،
باید که از اینجا برم،
فرصت موندن ندارم...
... ادامه
[لینک]
این بازیو دارم .... کافیه اشتباه جواب بدی قرقیزخان ی چیزای خنده داری بت میگه اوایل خیلی بازی میکردم الان دیگه حال نمیده...
1392/07/4 - 12:09آره خوبه اگه یاد داشته باشی
1392/07/4 - 15:49