یافتن پست: #خندان

مائده
ozbnzbdc0rdg2bha8s4v.jpg مائده
يه جورايي از اون زخماي بي قيد و بند
از اينايي که بي هوا سر باز ميکنه دوباره
سيگار به دستت ميکنه
نصفه شب پياده اسير خيابونت ميکنه!
يه فکر بيخود
يه ياد مسموم
از اينايي که تمام انرژيت رو يهويي خالي ميکنه
زمين گيرت ميکنه!
يه فرياد جا مونده
تلمبار شده
با سکوت قاطي شده!
يه آدم غمگين
يه صورتک خندان
يه عالمه حس هاي پريشان...!
آدماي بي وژدان
پر از رفت و
بدونِ آمد!
شب هاي رويايي
پر از من و
دود و
پستهاي ..............
اوهوم
اين روزا !
اوهوم
از همينا!
اينکه هميشه خدا رو داري کافيه!
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/24 - 16:27 ·
6
♥هـــُدا♥
جــدایی (1190).jpg ♥هـــُدا♥
دلمـــ گرفتهـ ب قدر تمامـــ روز ـهاے کهـ خندیدمــ..

و ـهمهـ آدمــ ـهآ را خنداندمـــ گرفتهـ است..

روزـهاے بود کهـ صداے خنده ـهایمـــ

گوش ـهمهـ را کر میکرد امآ..

حالآ صداے گریهـ ـهایمــ را حتـے خودممـــ نمـے شنومـــ

دلمـــ باران میخواـهد..

دلمـــ دریا میخواـهد..

دلمـــ دل میخواـهد.....
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/20 - 12:54 ·
9
MahnaZ
MahnaZ
رسم رفاقـــــــــــت اینه که
با رفیـــــق پیرشــــــــــــى
نه اینکه وســـــــــــط راه از رفیـــــق سیرشـــــــــــــى

*****************************
بخشش کنید، اما نگذارید از شما سوء استفاده شود.
عشق بورزید، اما نگذارید با قلبتان بد رفتاری شود.
اعتماد کنید، اما ساده و زودباور نباشید.
حرف دیگران را بشنوید، اما صدای خودتان را از دست ندهید . . .

****************************
“زمان” وفاداریه آدما رو ثابت میکنه نه “زبان” . . .

***************************
به چه می نازی ؟
مقصدت خاک است . . .

**************************
گاهی لب های خندان بیشتر از
چشم های گریان”درد”می کشند . . .

*********************************

تکیه بده
اما به شانه هایی که اگر خوابت برد سرت را زمین نگذارد . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/8 - 04:02 ·
7
MahnaZ
MahnaZ
زندگى:
کلاهت رابه هوابیانداز…
که من دیگرجان بازى کردن ندارم.
توبردى…
::
::

جا سیگاری ام را گم کرده ام…! تو ندیدیش؟ خودش مهم نیست، زیرش غمهایم را قایم کرده بودم….!
::
::

گاهى…

آنکس که میخنددومیخنداند…
میخواهدحواست راازچشمان گریانش پرت کند…
::
::

ازنسل سوختهء ما که گذشت!
نسل پدرسوختهء بعدازما چه خواهدکرد!
“ب افتخارخودم وهمه دهه شصتیا”
... ادامه
ღ×گیلدا×ღ
ღ×گیلدا×ღ
خواستم بگویم تنهایم اما...

نگاه خندانت مرا شرمگین کرد...

چه کسی بهتر از تو ؟

ای من ....
♥هـــُدا♥
جــدایی (1480).jpg ♥هـــُدا♥
گاهى…
آنکس که میخنددومیخنداند…
میخواهدحواست را ازچشمان گریانش پرت کند...
دیدگاه · 1392/03/11 - 23:05 ·
7
Mohammad
sadi-afshar.jpg Mohammad
40 روز از درگذشت گذشت
40 روز گذشت. به یاد سعدی افشار مراسمی در فرهنگسرای اندیشه، واقع در خیابان شریعتی، نرسیده به پل سیدخندان، بوستان اندیشه، شنبه 11 خرداد ساعت 18 برگزار می گردد.


روحش شاد و یادش گرامی
.
.
پناهم می دهی امشب ؟ میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ دل و دین در کف یغما و من تنها در این هنگام روحانی ، پناهم می دهی امشب
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/9 - 18:15 ·
5
.
.
پناهم می دهی امشب ؟ میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ دل و دین در کف یغما و من تنها در این هنگام روحانی ، پناهم می دهی امشب
... ادامه
Mostafa
Mostafa
بساط گل


بیا که غم دور شد، بساط گل جور شد
خوش نشسته بر برگ سمن ژاله ها
خوش نشسته بر برگ سمن ژاله ها
به نوبهاری چونین جمال گل را ببین
بر دمیده در صحن چمن لاله ها
یک دم بر این چمن نگر ای نگار
نور افشان شد ز روی تو روزگار
دگر نبیند خزان، همیشه باشد خندان
ز هر طرف بگزری، دل از همه میبری
چون ز عالمه دیگری
از تمام خوبان سری، با یادت جانا
هر دم ، جان عاشقان ، گشته شادمان
نور جانشان، شوق دیدار تو
باد رهگذر، آمد از سفر
میدهد خبر، مژده ای دگر
یار آمد
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/17 - 18:41 ·
2
Mostafa
Mostafa
سؤال شرعي :

آيا نكاه كردن به لبان خندان پسته به قصد لذت حرام است؟
دیدگاه · 1392/02/12 - 12:12 ·
1
Mostafa
Mostafa
صدای خنده ی مادرم ، حتی غم هایم را هم می خنداند !
دیدگاه · 1392/02/11 - 20:34 ·
6
ABOLFAZL
ABOLFAZL
روزي که تو آمدي به دنيا عريان
جمعي به تو خندان و تو بودي گريان
کاري بکن اي دوست که وقت رفتن
جمعي به تو گريان وتو باشي خندان
دیدگاه · 1392/02/6 - 23:05 ·
2
شهرزاد
شهرزاد
خدایا کجایی...من از تو فقط یک چیز میخواهم...پیامبری که معجزه اش خنداندن کودکان خیابانی باشد...!!!
دیدگاه · 1392/02/6 - 22:52 ·
3
♥هـــُدا♥
wWw_White_Sky_Blogfa_CoM_1013_.jpg ♥هـــُدا♥
اگر بودم٬

رسالتم شادماني بود٬

بشارتم آزادي

و معجزه ام خنداندن كودكان.

نه از جهنمي مي ترساندم

نه به بهشتي وعده مي دادم.

تنها مي آموختم "انديشيدن" را

و "انسان" بودن را.....

"چارلی چاپلین"
دیدگاه · 1392/02/2 - 20:16 ·
5
♥هـــُدا♥
h6322_1363697919866890_lar.jpg ♥هـــُدا♥
صداهایی که رشته ی باریک احساسم را می درند


و ضربان سکوت...


که می خواهند چشمانم را از حدقه بیرون بیندازند


آن قدر آرامم که با خود می اندیشم شاید مرده ام


اما دریغ از ذره ای خستگی...


بی انگیزه می اندیشم


و بی هدف می نویسم


دردی نیست که مرا بیازارد


و حتی اتفاق کوچکی که مرا بخنداند...


کودکی بودم که می خواستم بزرگ باشم


و بزرگی هستم


که با خاطره ی کودکی هایم


در اندیشه ی اینم که چگونه خود را از سقف اتاق بازی کودکیم


حلق آویز کنم


شاید کودکی بودم که

با ابهام آرزوی این که می خواستم خود را حلق آویز کنم بزرگ شدم


اما برای چه بمیرم؟


همان طور که از خود می پرسم برای چه زندگی کنم؟


نه نفرتی دارم از زندگی که بخواهم بمیرم


و نه هراسی دارم از مرگ که اشتیاق به زیستنم باشد


و چرا چیزی نپرسم؟


و در این ابهام ،پنهان شده ام


که چرا باید بپرسم؟


و این جا نقطه ی انسان است ...


نقطه ای که نه آغاز است و نه پایان


نقطه ای که همان حقیقت است


حقیقتی که می گوید:


" هیچ حقیقتی وجود ندارد"


حقیقتی که فریاد زنان می گوید:


" من دروغ ام... "
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/29 - 19:21 ·
3
شهرزاد
شهرزاد
مادرم يك چشم نداشت. در كودكي براثر حادثه يك چشمش را ازدست داده بود. من كلاس سوم دبستان بودم و برادرم كلاس اول. براي من آنقدر قيافه مامان عادي شده بود كه در نقاشي‌هايم هم متوجه نقص عضو او نمي‌شدم و هميشه او را با دو چشم نقاشي مي‌كردم. فقط در اتوبوس يا خيابان وقتي بچه‌ها و مادر و پدرشان با تعجب به مامان نگاه مي‌كردند و پدر و مادرها كه سعي مي‌كردند سوال بچه خود را به نحوي كه مامان متوجه يا ناراحت نشود، جواب بدهند، متوجه اين موضوع مي‌شدم و گهگاه يادم مي‌افتاد كه مامان يك چشم ندارد. يك روز برادرم از مدرسه آمد و با ديدن مامان يك‌دفعه گريه كرد. مامان او را نوازش كرد و علت گريه‌اش را پرسيد. برادرم دفتر نقاشي را نشانش داد. مامان با ديدن دفتر بغضي كرد و سعي كرد جلوي گريه‌اش را بگيرد. مامان دفتر را گذاشت زمين و برادرم را درآغوش گرفت و بوسيد. به او گفت: فردا مي‌رود مدرسه و با معلم نقاشي صحبت مي‌كند. برادرم اشك‌هايش را پاك كرد و دويد سمت كوچه تا با دوستانش بازي كند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم و دفتر را برداشتم. نقاشي داداش را نگاه كردم و فرق بين دختر و پسر بودن را آن زمان فهميدم.
...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ااا.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
عادت ندارم درد دلم را ،

به همه کس بگویم ..! ! !

پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،

تا همه فکر کنند . . .

نه دردی دارم و نه قلبی...
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/22 - 02:27 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
خدایا...

خواستم بگویم تنهایم اما…
نگاه خندانت مرا شرمگین کرد، چه کسی بهتر از تو…
ولی عجیب دلتنگم…
دیدگاه · 1392/01/16 - 01:12 ·
3
شهرزاد
601629_469223213098749_290939012_n.jpg شهرزاد
کجایش خنده دارد این شب تاریک و بی سامان !
که ساعتهاست می‌خندی بر این ویرانه ویران

تو از اغاز عصر زخم و درد و بی‌کسی شادی
و یا از اینکه نزدیک است دیگر نقطه پایان؟!

چرا ازاد خندیدی ؟ندیدی؟ سوگ ازادیست
و هر کس پای خود را بسته بر زنجیر یک زندان

یکی در بند تنهایی خودش را سخت پیچیده
یکی از مرگ مینالد یکی از درد بی درمان

به ریش خویش می‌خندی که می‌بازی در این بازی
که حتی نغمه یادت نمی‌ماند در این دوران؟!

به چشم خویش می‌بینی که قرنی تلخ می‌اید
بگو اخر چه می‌خواهی بگویی با لب خندان


دیدگاه · 1392/01/4 - 01:45 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)

چشم بسته از فرسنگ ها می شناسمت ، این تلاشت برای گم شدن مرا می خنداند !
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/2 - 02:45 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
_______________ این خط آخر دفترسال ٩١هست یه جمله یادگاري برام بنویس...{-7-}
♥هـــُدا♥
j85wvkpc3rlvo0u9aum2.jpg ♥هـــُدا♥
هر کاری که میکنم به خاطر توست..

و هر چه که دارم تو به من داده ای..

تمامی حرفهایت..

لبریز از عشق است..

و تنها پناهگاه من اغوش توست..

تمام ارزوهایم و همه چیزم برای توست..

تمام ان چیز هایی که دوستشان دارم..

به تو ختم میشوند..

زیرا تو را دوست دارم..

هیچ نوری بیش از روشنایی تو مرا قادر به دیدن نمیکند و

هیچ چیزی مرا مثل تو رشد نمی دهد..

و هیچ کس به اندازه تو برایم اهمیت ندارد..

ولی ناگهان میفهمم که تو در کنارم نیستی..

و غم مرا فرا میگیرد و خواب را از چشمانم می رباید..

در سکوت شب عشقم فزونی میابد و این ها همه از غم دوری توست..

در جستجوی تو هستم و به تو نیاز دارم.

ولی تو در کنارم نیستی..

تمامی رویاهایم دیدن چهره ی خندان تو و

گذراندن لحظه ها در کنار توست..

تا کنون هیچکس چون تو برایم نبوده است..

هیچکس مثل تو به من این همه چیز نبخشیده..

و هیچکس مرا این چنین دوست نداشته است..
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/18 - 22:24 ·
1
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ