خودم را فراموش کردم کهزمانی عاشق یک اشغال بودم که فکر میکردم آدمه
بانک صادرات ایران
برداشت:200000-
حساب:***27
مانده: سکرته
33:********
بخدا
Golam shomareye marjano befrest baram
1393/07/20 - 00:27بامداد باید ماندهم بنویسی گفتم با صداقت
1393/07/20 - 16:19اوکی
ولی شوکه نشینا
مانده:84202784
کدوم آدم عاقلی این مبلغ رو میذاره توی کارت عابر بانکش؟
اونموقع بیست هزار تومن برداشت میکنه؟
ههههههه
کدوم مبلغ؟!
8میلیون تومن خیلی زیاده؟!!!!
این پول رو گذاشتم که تتمه ی پول خونه رو بدم
5تومن دیگه بدهکارم که بعد از سند خوردن باید بهش بدم
یکی دو تومنشم واسه هزینه ی محضر و بنگاه و سنده
تازه ببخشیدا من باید به شما توضیح بدم که برنامه ی زندگیم چیه؟!
iman تحویل بگیر
این رفیقتون ما رو دروغگو فرض کرده
پس چرا سوال پرسیدی ازم؟!
دیگه هیچ وقت تو پستای اینجوری که آدمایی میان که طرفیت ندارن نظر نمیذارم
ضمنا بی عقلم شدیم!!!!
کدوم آدم عاقلی....
واقعا که!!!!
ناراحت نشین من منظوری نداشتم...
آخه اونجوری که نوشتین سکرته من فکرکردم مبلغ به تومان هست...
چون خودم حسابرس هستم اصلا نگاهم به پول جوردیگه ای هست...
آقای بامداد من منظوری نداشتم عذرخواهی می کنم
نه شما تشریف داشته باشین من نظر نمیذارم چون بی ظرفیتم به قول شما.
اختیار داری
شما تاج سری و البته یه مخاطب شعر
باشه رفیق
به سلامت...
ممنون
حالا منظور خودت از شعر چی بود؟ کنجکاو شدم
بامداد جان یه جورایی موندم که خطاب به دل خودت داری میگی یا مجاز از کس دیگه ست
1393/07/18 - 17:46متوجه ی منظورت نشدم مصطفی!
1393/07/18 - 17:49باز هم میلاد من ت قشنگ بود
1393/07/18 - 17:53اهوم فهمیدم
تمام شعرام مخاطب دارن
ممنونمو خوشحالم که خوشت اومد
الان باید تا جایی برم
دوباره بر میگردم
ببخشید
فعلا...
بر میگردم...
اول میگی ای دل به داد ما رس بعد بیت بعدی از تپش صحبت میکنی پس منظورت قلب هستش ولی بیت 3 میگی روشن نکن دوباره این آتش درون را عاشق نکن دوباره این قلب پر ز خون را یعنی به قلبت داری میگی که دوباره خودش رو اذیت نکنه ؟
1393/07/18 - 18:00خوبه
و البته جالب
جالب ترین قسمت این شعر برای من دو بیت آخرشه:
پس رو به سوی او باش
هرجا که او بخواهد
شاید که با تو بودن
از درد او بکاهد
نظرت در مورد این دو بیت چیه؟
سوالی بود حرفم
هنوز تو تشخیص مخاطبت مشکل دارم
اگه همون دلت باشه منظورت باید این باشه که به هر قیمتی که هست دنبالش باشه که شاید از این درد فراقش کم بشه (امید دیدار یار)
خب نزدیک شدی ولی اگه دقیقش رو بخوای منظورم دقیقا این نیست
ولی من دوست ندارم منظورم رو شفاف بگم ، دوست دارم مخاطب شعرم خودش برداشت خودش رو داشته باشه...
خواهش . تست کن ببینیم جواب میده یا نه .
1393/07/17 - 23:01همونجوریه
1393/07/18 - 02:33بذار خودم تست کنم ببینم چی میشه .
1393/07/18 - 14:34ممنون
1393/07/18 - 14:39باز یه چیزی بگردم تو سایتهای ایرانی احتمالا لینک دانلودش باشه .
1393/07/18 - 14:40رضا جان ممنونن خیلی ممنون
1393/07/18 - 17:32خواهش امیدوارم کارت راه بیفته .
1393/07/18 - 22:52مصطفی بالاخره این دانلود شد ؟
1393/07/25 - 12:56آره ممنون
1393/07/25 - 17:43این کمکیه در ضمن همه شعرها هست میشه مطالعه کرد .
1393/07/17 - 00:31من از سایت شعر نمینویسما
گفته باشم
خیلی از شعرا رو حفظ هستم بقیه شونم از تو کتابخونه ام بیرون میان
یه عالمه کتاب شعر دارم
خیلی شعر دوست دارم
هرجا هم که گیر کنم یکی از چرت و پرتای خودمو میگم
بامداد تو شاعر هستی شعر میگی فرق میکنی .
1393/07/17 - 23:01کلاردشت ویلای یکی از دوستان....
1393/07/16 - 14:188. #کیش
1393/07/16 - 14:192
1393/07/16 - 14:21خودم خیلی کربلا رو دوست داشتم
1393/07/16 - 14:2414.رشت
1393/07/16 - 14:30مصطفی
1393/07/16 - 14:33بهشت زهرا
1393/07/16 - 14:35محمد همه اونا که گفتی دلم میخواد اما مقدور نمی باشد..پس دلم بستنی سنتی میخوادتو این هوا تا دندونام بهم بخوره صدا بده خود آزاری میشه یعنی؟
1393/07/16 - 17:03بستنی
1393/07/19 - 08:21تنظیم : اُمید حجت
ترانه سرا : حسین صفا
فوق العاده ست
1393/07/16 - 13:43بچه ها لینک گذاشتن برای دانلود ولی خوبه که آلبوم رو خریداری کنیم کلی هزینه و انرژی صرف شده برای اینکار
1393/07/16 - 13:53بله بله امروز آلبوم اومد پاروی بی قایق
1393/07/16 - 14:00شهریار هم ک ِ پرید
1393/07/15 - 17:16آره دیگه نمیاد این طرفها .
1393/07/15 - 22:38اردیبهشتی ها موجودات سازگار و دوست داشتنی هستن
راست میگی شهرش زیاد فرق نداره....
ممنون اوهوم
چی شدی علی جان ؟
هیچی
1393/07/15 - 14:02سایت نمیدونم رو تبدیل کردین به آشپزخونه
1393/07/15 - 14:08علی جان پس چرا جَو میدی ؟
سایت اجتماعی شده سایت آشپزی
علی میخواست ببینه شوهرت شمالیه یا نه
1393/07/15 - 14:12فک کنم یه خورده برنجش رو زیاد گذاشتم نرم بشه
1393/07/15 - 15:17این انصافه شما کولر بزنین ما اینجا یخ بزنیم؟!!!!!
یعنی من خودمو کشتم ولی کسی این بخاری هارو راه ننداخت..
1393/07/14 - 10:15من که الان میرم برف بازی ادم برفی درست کنم
بعدم میام براخودم ناگت مرغ و همبرگر سوخاری درست میکنم
ان چی گه زاکان؟!!!!
بامداد
1393/07/14 - 18:39فهمیدی که کیو گفتم رضا؟!
تعطیل تعطیله...
اوهوم . بگذریم
1393/07/14 - 22:43الهی بگردم
خو شما ک ِ تو گیلانین همیشه باید چتر همراتون باشه چرا نبردی ؟
خعیلی هم خوب ؛)
من که چتر نیاوردم با خودم تا خودمو توجیه کنم ندارم دیگه ))
آخه صبح هوا خوب بود یهویی بارون اوومد
1393/07/11 - 00:11درسهای مهم تری هم هست اونو میتونی ترم های بعد برداری .
1393/07/6 - 23:44آقا رضا همین الان تا سایت رو چک کردم یه جای خالی پیدا کردم برش داشتم،بله درسهای مهمتری هم هست ولی چون ترم اوله سه تا درس اصلی دادن که برداشتم بقیه هم عمومیه،برای زیاد کردن واحدم فقط انقلاب اسلامی مونده بود
1393/07/6 - 23:58اگر هم نشد غصه نخور ترم اول به خود تفشار نیار .
1393/07/7 - 00:00خداروشکر انجام شد،17 واحد واسه ترم اول خوبه؟
1393/07/7 - 00:04آره خوبه
1393/07/7 - 00:05ولی از یه چیزی دلم میسوزه،مبانی فناوری رو خود دانشگاه برام انتخاب کرده بود استادش جدیده،موقع انتخاب واحد چند بار کلاس یه استاد دیگه خالی شد،ولی من به خاطر اول هفته بودنش برنداشتم،بعد تحقیق فهمیدم جزء بهترین اساتیده وهرچی گشتم جای خالی پیدا نکردم،واقعا دلم میسوزه چرا اون چند بار لگد به شانسم زدن،البته بعضی بچه ها میگفتن استاد های جدید هم خوب،نظر شما چیه؟
1393/07/7 - 00:13کلا واحدهای ترم اول رو دانشگاه انتخاب میکنه البته زمانی که رفتم دانشگاه اینجور بود .
در ضمن ترم اولی زیاد به حرف بچه ها گوش نکن درست رو بخون حتما نتیجه می گیری .
ترم اول درساش و استاداش خیلی مزخرفن. انقلاب اسلامی که بدتره همون تاریخ خودمونه . من ترم آخر داشتم استاد مزخرفی هم داشتم همش سرکلاس خاطره تعریف میکرد اخرشم یه سوالایی داد نامرد که نگو من بیشتر سر کلاسش نمیرفتم میگفتم رام دوره باید برم رشت فلنگو میبستم .
1393/07/7 - 15:00متاسفانه دانشگاه ما برخلاف بقیه دانشگاه ها اینجوری نیست وانتخاب واحد دست خودمونه ترم اول،بله ممنون از توصیه هاتون آقا رضا؛استاد هرچقدرهم که بد باشه تلاش آدم نتیجه رو میسازه
1393/07/8 - 01:03بله صوفیا خانم،نمی دونم چرا این انقلاب اسلامی اینجوریه،هیچ کسی باهاش میونه خوبی نداره
1393/07/8 - 01:06لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم اين حضرت زهرا ميخواد چيکار کنه مارو... يالا
سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست بره پياده اش کردم
از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد
همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، ورفت
اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورديم و حالم خوب نبودداشتم حرفهای خانومه روکه مثل پتک توسرم میخوردتوذهنم مرورمیکردم
تو راه که داشتم ميبردمش تا دم حسينيه، هي گريه ميکرد و با خودش حرف ميزد، منم ميشنيدم چي ميگه
اما داشت به من ميگفت
ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت مهدي ميزني، آخه چرا اينقدر حضرت مهدي رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش ازدست ما ميگيره، اينارو ميگفت
منم رانندگي ميکردم.... واردخونه شدم
ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند هیئت
تو خانواده مون فقط لات من بودم
تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را نشون ميده
صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چفیه هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو خاکها ميکشوندند
من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به مهدي ميزنم
پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم یازهرای مظلومه دست منو بگير
یازهرا يه عمره دارم گناه ميکنم، دست منو بگير
من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم.
کسي تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم توسروصورت خودم میزدم
گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم چون کسي نبودیه حس عجیبی بهم دست داده بودکه توی همه عمرم تجربه نکرده بودم احساس میکردم سبک شدم احساس میکردم تازه متولدشدم....
نیمه شب بود، باصدای بازشدن قفل در ازخواب بیدارشدم همون پای تلویزیون خوابم برده بودپدر و مادرم از حسينيه آمدند
تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمم رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان حالت خوبه؟چراچشمات قرمزه چراصورتت قرمزشده گفتم چیزی نیست گفت صدات چراگرفته همه نگران بودن دورموگرفته بودن
گفتم چیزی نیست امشب براامام حسین عزاداری کردم همه ازتعجب مات مونده بودن مادرم گریه میکرد وخداروشکرمیکردمیگفت ممنونم خداکه دعاهای منومستجاب کردی و.....
افتادم به پای پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخشید
من اشتباه کردم
بابام گريه میکردمادرم گريه میکرد خواهروبرادرام....
صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم سمت حسینیه محلمون
تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم
همه یه جوری نگام میکردن
سرپرست هيئت آدم مسنیه
آمد و پيشونيمو بوسيد و بغلم کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي منم خجالت میکشیدم آخه یه عمرباعث اذیت وآزارمردم اون محله بودم...رفتم تودسته و
هي زنجير ميزدم وبه ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم
هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به امام زمان زدم گريه ميکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، سرپرست هيئت منو صدا زد
گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان من یه عمرزیربارگناه مرده بودم توزنده ام کردی؟
اومدم ضریح آقا رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره نذاردوباره راهموگم کنم.....
سرپرست هیئت کاروان زیارتی داره داره، مکه مدینه میبره. یه روزتومسجدمنودیدصدام زدرضاجان میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم حاجی!!!
خلاصه دیگه شغل پیداکردمو اهل کاروزحمت شده بودم رفیقای اون چنینی را گذاشته بودم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
همه ماجرا یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم هرچی نظرشماست مادر،من روحرف شماحرف نمیزنم
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.
منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین پسر من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.
گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید
گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادرمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه
عروس خانم وقتی باسینی چای وارد شدیه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:
یا زهرا!!!!!
سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...
مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق
من دیدم فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!
منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....
دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن
مادر دیشب حضرت زهرا سفارشتو کرده....
به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، اهل بیت آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده
ای آبرودار آبرویم را بخر٬ جان زهرا از گناهم درگذر... یازهرا...(بخاطر حضرت زهرا کپی کنید!ب ثواب مادر خوبی ها!ب ثواب عزیز تازه رفته ی من اشک اگه تو چشاتون حلقه زد،اگه قلبتون تند زد به یاد من گنه کار هم باشیدبرای دل بیمار من هم دعا کنیدبرا ازدواج جوانهادعاکنیدکپی کنید!
یه بار اینو گوش دادم فوق العادست
1393/07/2 - 12:35مرسی
صوتیش واقعا عالیه
خواهش، چون خودم خیلی دوست دارم یاد بگیرم تو این زمینه
1393/07/1 - 21:00سعی میکنم مطلب خوبی بنویسم .
1393/07/1 - 22:41متاسفانه هر فناوری جدید وارد ایران میشه جز یک عده کمی بقیه دنبال استفاده های نابجا ازش هستن همین وایبر چقدر هزنیه های تماس رو کم میکنه اما تبدیل شده به چت رومهای سابق یاهو .
1393/07/1 - 13:19