بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهیدودی وسط سفرهی نو،
بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخوردهی لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور،
برق کفش جفشده تو گنجهها،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
خسته نباشی اینم خیلی حرفه ها
1393/08/16 - 00:11 توسط Mobileممنون .
1393/08/16 - 00:12سلام
1393/08/16 - 00:20ایراد نداره
همیشه که نباید حرف زد که بعضی وقتا بهتره گوش داد یا حتی بعضی وقتا نیازه که نشنید ، یعنی نتنها چیزی نگفت بلکه حتی چیزی نشنید
حالا خوب هستی؟
چه خبر؟
سلامتی با منی؟ من؟ #رشت چه خبر؟ امروز تو راه حرم در واقع بیرون صحن بود دوتا دسته دیدیم یه پرچم داشتن و یه جمع زنجیر میزدن ، آشنامون گفت بعد اذان خیلی شلوغ میشه ، یه #عزاداری #واقعی بود
1393/08/16 - 00:23 توسط Mobileخوبی همشهری؟
1393/08/16 - 00:28ازت ممنونم که منو یادت نرفت
بازم واسم دعا کن
قول بده هر وقت رفتی حرم اسم منو به امام رضا بگی
بهش یاداوری کن
بگو چند بار تا حالا چند نفر اومدن پیشت و اسم بامداد رو آوردن ، کمکش کن ، بگو خیلی به کمکت احتیاج داره و چشم امیدش به توئه
مرسی...
راستی پرسیدی رشت چه خبر
1393/08/16 - 00:31دیروز یه بارونی اومد که نگو ، اصن سیل بود ، تمام خیابونا رو آب گرفته بود
ولی امروز بارون نبود ، درواقع افتاب بیرون اومده بود ، ولی خب هوا سرده ها
دیگه زمستون اومده
ولی آفتابی بود امروز
بارون سیل که رشت بودم خودم . سوار اتوبوس شدیم بند اومد بارون اصن یه آفتابی دراوومد ،
1393/08/16 - 07:16 توسط Mobileقول ندادیا
1393/08/16 - 10:26بامداد ببخش دیشب رفتم پیغامتون رو ندیدم .
1393/08/16 - 14:35خواهش رفیق...
1393/08/16 - 14:46