یافتن پست: #سفر

bamdad
bamdad
من به یک احساس خالی دلخوشم

من به گل های خیالی دلخوشم

در کنار سفره اسطوره ها

من به یک ظرف سفالی دلخوشم

مثل اندوه کویر و بغض خاک

با خیال آبسالی دلخوشم

سر نهم بر بالش اندوه خویش

با همین افسرده حالی دل خوشم

در هجوم رنگ در فصل صدا

با بهار نقش قالی دلخوشم

آسمانم حجم سرد یک قفس

با غم آسوده بالی دلخوشم

گرچه اهل این خیابان نیستم

با هوای این حوالی دلخوشم

{-35-}
bamdad
bamdad
آدم هايي هستند كه وقتي نيستند انگار چيزي كم داري

وقتي هستند انگار پشتت را به كوه سپرده اي خيالت راحت است وقتي بودنشان را كنارت حس مي كني

وقتي نگاهت مي كنند،صدايت مي زنند،كنارت قدم مي زنند و با تو حرف مي زننداز هميشه حالت بهتر است، قوت قلب مي دهد حضورشان.

آه كه چقدر كمند، نايابند و نايافتني، و چقدر دوست داشتني هستند و خواستني

و چه خوشبختي عظيميست بودنشان كنارت...

ناگزيرم از اين "اما"اما اين را هم مي دانيم كه بودنشان هميشگي نيست ،هيچكس براي هميشه نمي ماند گاهی مرگ آنها را از ما می گیرد و گاهی هم دست روزگار ...

این روح است که می ماند و جدايي تن ، امري ست تغيير نايافتني و اين ما هستيم كه بايد اين لحظه هاي بودن كنار هم را، اين اندك زمان هاي دوست داشتن را قدر بدانيم و شادي را مهمان هميشگي سفره ي دلمان كنيم ...

{-35-}
دیدگاه · 1393/06/9 - 23:46 ·
4
رضا
baby162.jpg رضا
بچه کنجکاو و سفره ماهی .
دیدگاه · 1393/06/2 - 01:16 ·
8
صوفياجون
عکس۰۰۱۵.jpg صوفياجون
بچه ها با آشنا شین {-7-}{-41-}{-41-}
soheil
soheil
آخ دلم هیچکی کنارت نیست ، سر کن با خودت
زیر و رو شو دنیا رو زیرو زبر کن با خودت
وقتی میبینی خودت داره کلافت می کنه
از خودت پاشو ، خودت با شو سفر کن با خودت
هر زمستون پیش از اینکه ریشه پابندت کنه
شاختو بردار و تمرین تبر کن با خودت
یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعله ور کن با خودت
♫♫♫
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/21 - 20:56 ·
9
bamdad
bamdad
یکی از رمزهای شاد بودن شاد کردن دیگران است

شادمانی واحساس خوشبختی را به "اگرهایمان" مربوط نکنیم

زندگی یک سفراست هدف نیست
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/20 - 21:22 ·
6
رضا
d0c744a30cd2de4890a6d726bfc053adfd07791f رضا
صوفياجون
46ad41626e01.jpg صوفياجون

{-41-}{-35-}{-35-}
که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پُر شور است

دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن

درون آشپزخانه

سرود عشق می خواند

نگاهش ساده و تنهاست

صدایش خسته و محزون

امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من

که می گوید پشیمان است

چرا دل را به او بسته

کجا او لایق آنست؟

زنی هم زیر لب گوید

گریزانم از این خانه

ولی از خود چنین پرسد

چه کس موهای طفلم را

پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است

زنی نوزاد غم دارد

زنی می گرید و گوید

به سینه شیر کم دارد

زنی با تار تنهایی

لباس تور می بافد

زنی در کنج تاریکی

نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر

زنی مانوس با زندان

تمام سهم او اینست:

نگاه سرد زندانبان!

زنی را می شناسم من

که می میرد ز یک تحقیر

ولی آواز می خواند

که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد

زنی با اشک می خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را

زنی درد نهانش را

ز مردم می کند مخفی

که یک باره نگویندش

چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم من

که شعرش بوی غم دارد

ولی می خندد و گوید

که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من

که هر شب کودکانش را

به شعر و قصه می خواند

اگر چه درد جانکاهی

درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن

که او شمعی ست در خانه

اگر بیرون رود از در

چه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک

کنار سفره ی خالی

که ای طفلم بخواب امشب

بخواب آری

و من تکرار خواهم کرد

سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من

که رنگ دامنش زرد است

شب و روزش شده گریه

که او نازای پردرد است!

زنی را می شناسم من

که نای رفتنش رفته

قدم هایش همه خسته

دلش در زیر پاهایش

زند فریاد که: بسه

زنی را می شناسم من

که با شیطان نفس خود

هزاران بار جنگیده

و چون فاتح شده آخر

به بدنامی بد کاران

تمسخر وار خندیده!

زنی آواز می خواند

زنی خاموش می ماند

زنی حتی شبانگاهان

میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است

به دستش تاول درد است

ز بس که رنج و غم دارد

فراموشش شده دیگر

جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است

زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد؟

نمی دانم، نمی دانم...



شاعر : - از مجموعه شعر شبانه{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}
bamdad
bamdad
یک لحظه زندگی تو از دست می رود

وقتی کسی که هستی تو هست می رود



شاید که لحظه ای بنشیند کنار تو

اما کسی که بار سفر بست،می رود



از کمترین تکان تنش رنج می کشی

وقتی که پیش از این به تو گفت ست می رود



رفتن همیشه راه رسیدن نبوده است

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

:(
دیدگاه · 1393/05/7 - 22:15 ·
4
سید محمد محمدی
chicken-soup-for-the-soul.jpg سید محمد محمدی
داستانی زیبا از کتاب سوپ جوجه برای روح(مجموعه داستان های واقعی روحیه بخش): یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟"و اسمیت به زن چنین گفت: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم.اگر تو واقعا میخواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!" چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!". همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت: اسمیت پول دارو ها جور شد نگران نباش همه چیز داره درست میشه..." به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک میکنه و قول بدیم که نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/5 - 18:24 ·
4
raha
raha
سلامممممم
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
کوله بارم بر دوش سفرى مى‎ ‎باید،سفرى تاته تنهایى محض{-35-}
دیدگاه · 1393/04/31 - 01:41 ·
7
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
هنوز به#دیدار خدا روند ...
هنوز به دیدار خدا می روند ...
خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده !! خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست ! خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،خدا در دستان مردی است که نابینایی رااز خیابان رد می کتد ،خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم"است !! خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو!! خدا کنار کودکی است که می خواهداز فروشگاه شکلات بدزد !! خدا کنارساعت کوک شده ی توست، که می گذارد 5 دقیقه بیشتر بخوابی!! از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی ، از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟! خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی ؟خدا همین جاست ، نه در عربستان! خدا زبان مادری تو را می فهمد ، نه عربی !
{-35-}خدایا دوستت دارم{-35-}
✔♥Дℓɨ♥✔
10565033_764546543583473_2240584378515449056_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
از خویش از مردم نیز

در جمع ، در خلوت ، هم ...
مائده
2270484018180278545.jpg مائده
مرا سفر به کجا می بـرد ؟
کجا نشان قـدم نا تـمـام خواهــد مانـد
و بند کفش به انگشتـــــ های نـرم فراغتــــــ
گشـوده خواهـد شــد ؟
کجاست جـای رسیـدن ، و پــهــن کردن یکــــــ فـرش
و نشستن و گوش دادن
به صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور ؟
و در کدام بـهـار درنگ خواهد کرد
و سطح پر از برگ ســبـــز خواهد شد؟
شرابــــــ باید خورد
و در یک سایـه راه باید رفتـــــــ ،
هـــمــیــن ....
دیدگاه · 1393/04/25 - 02:16 ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
7090_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
3 دیدگاه · 1393/04/24 - 21:10 در گیلک ·
7
bamdad
bamdad
به باغ همسفران



صدا کن مرا



صدای تو خوب است



صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است



که در انتهای صمیمیت حزن می روید...



"سهراب سپهری"
... ادامه
مائده
مائده
کشف حقیقت را سفری است دشوار!
راه درازی در پیش است.
به تهی سازی عمیق ذهنی نیازمندی!
پالایش کمال و تمام دل را می طلبد!
به معصومیتی خاص نیاز است
به تولدی دوباره!
باید دوباره کودک شوی!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/19 - 21:59 ·
6
رضا
رضا
بخاطر تنبل بودن بچه ها باید یک سفر برم کاربر چینی وارد کنم میگن 24 ساعته فعال هستن غذا نمیخورن غر نمیزنن خواسته ای هم ندارن {-7-}
دیدگاه · 1393/04/15 - 16:20 ·
8
zoolal
zoolal
در این شبهای رمضان ، تو را به خدا سر سفره افطار
دستهات رو با خلوص نیت به آسمان دراز کن
و همون بالا نگهدار بزار بقیه هم یه لقمه بخورن خب !
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/13 - 19:33 ·
2
رضا
14-6-22-04717opl.jpg رضا
✔♥Дℓɨ♥✔
10461630_811299148904029_8363928816340389094_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
به باز کنم روزه‌ی خود بار دگر
باز مهمان لبت در چه کنم...
setareh 22
setareh 22
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴتم ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺎﻡ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ،
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﺴﻪ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺗﺮﮐﯿﺪﯼ ! ﺍﺯ ﻫﯿﮑﻞ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﯽ !
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻪ : ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺯﺑﻮﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻭ ﺑﺰﺍﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﭽﺮﻩ ، ﭼﯿﮑﺎﺭﺵ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﺁخه ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ، ﻣﻦ ﻧﺨﻮﺍﻡ ﺷﻤﺎ ﺍﺯﻡ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﻨﯽ کیو ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ؟i{-9-}
✔♥Дℓɨ♥✔
1404027415787147_large.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
ایم و ز دم گرم تو میخواهیم
یک سفر در میخواهیم...

یا (ع)
... ادامه
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ