دوران دبیرستان یخورده شیطون بودم.
یروز ساعت ۶:۳۰ صبح مثل دیونه ها پاشدم رفتم دم مدرسه یه
تیکه چوب کردم تو قفل مدرسه
آخه ساعت اول امتحان ریاضی داشتیم.
جونم براتون بگه که تا ساعت ۱۰نرفتیم مدرسه.خیلی حال داد.
اینجوری نیگام نکنید معذب میشم ^_^
#سلام_خدا.
اسم من #بابی هست.
درسته که من #بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه #تولدم یه #دوچرخه بهم بدی #قول می دم که #بچه#خوبی باشم. #بابی #بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این #نامه هم جواب نده! واسه همین #پارش کرد…
اون تو فکر فرو رفت!!!
بعد از مدتی رفت به #مامانش گفت که می خوام برم #کلیسا! #مامانش دید که کلکش کار ساز بوده؛ بهش گفت:
خوب برو. ولی قبل از شام خونه باش.
و #بابی رفت #کلیسا …
یه کمی نشست و وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و #مجسمه ی #مادر#مقدس رو کش رفت! و از #کلیسا فرار کرد…
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و #نامه جدیدش رو نوشت!
اوه دیدی رضا یهویی پیداش میشه... بی سرو صدا هم میاد....
رضا چیزی نیس ذهنتو درگیر نکن
بچه ها چ خوم نگهبانی دادن دمشون گرم.... واااااااااااااای ترسناک شدی..... من از کسی تو خواب راه میره میترسم
(" title="
(" />
))
قدرت گرفته توسط شِیرترانیکس
فارسی
نه دوس ندارم شكر خ.........
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه درد ميگيره 
خیلی هم خوووووووب
نيمااااااااااااااااا تو الگويي مثلا
تشكر از اين همه لطف 
عاشقتم دربست 
الفرااااااااااااااااااااااااااااااااااااار
فقط خانوماش 
ماها رو میگه ها
..خواهش مهناز بانو...منظورت از فیلمه عاشقانه چی بود؟ روشنم کنید..ضمننا مائده خانم من حواسم همیشه هست..چون کمتر پست میزارم شما فک میکنی من تو چرتم.
من از کسی تو خواب راه میره میترسم
نه بابا راه نمیرفتم که زیاد وول میخوردم..الان خوب شدم..ولی داستان داشن مامان اینام
باید اعدام بشن
1392/07/12 - 23:04نوشای شیطون
1392/07/12 - 23:13عشق در نگاه اول..
1392/07/13 - 01:00نگاه کجا بود همون اول خوردن همدیگه رو
1392/07/13 - 01:08کثااااااااااااافططط
1392/07/13 - 12:52#ميوه_هاي #خبيث
اينجا خونواده رد ميشه هااا 
1392/07/15 - 11:41