یافتن پست: #صدایی

...
...
نیستی ولی
همیشه همصدایی
لیلای من
دریای من کجایی؟
این نامه رولیلا فقط بخونه...
مازیار
لیلا
من
خزون
نوستالژی
هوای برفی
واشکهایی که
بی وقفه جاری میشن...
واین متن که پست شدبی تو...
{-35-}
دیدگاه · 1392/10/11 - 14:22 ·
7
mostafa AZ
mostafa AZ
یه روز یه دختره داشته بافتنی میبافته هر چند ثانیه یه صدایی میداده علتشو ازش میپرسند میگه مامانم گفته یکی از زیر یکی از رو یکی هم ول کن
دیدگاه · 1392/10/8 - 09:32 ·
6
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
قشنگترین صدایی که

میتونین از عشقتون بشنوین

وقتیه که ...

از خواب بیدار میشه و گیج حرف میزنه
دیدگاه · 1392/10/6 - 14:07 در دوستها ·
6
Morteza
timthumb.jpg Morteza
آقا چیزی نمونده که برسن الانه که قیچیمون کنن چقد مهمات داریم؟ مهمات؟.. هیچی. اِ خب پس چیکار کنیم؟ هیچی ، فقط اینقد وقت داریم که بنویسیم یکی یکی بگین من خودم مینویسم یه قلم و کاغذ بدین : “بسم الله الرحمن الرحیم” بنویس حاجی جون ، بنویس اینو : همه جا قرمزته. بیخود قرمز قرمز نکن فقط همین.. فقط آبی داداش. همه حساب کتابمو بسپرین به حاج رضا خودش میدونه چیکار کنه… مواظب مادر و آقاجون باشین بگین : حلالم کنه اینشالله که نرگس هم خوشبخت میشه تو نمیخوای چیزی بگی؟ آخه مال من یکم خصوصیه. هـــا ، این عاشقه حاجی.. این خصوصیه ، یعنی عاشقه بابا … بیا خودت بنویس پشتش بنویس “بسم الله الرحمن الرحیم” این نامه رو لیلا فقط بخونه این نامه رو لیلا فقط بخونه فقط میخوام که حالمو بدونه کلاغا اطراف منو گرفتن ، از دور مزرعه هنوز نرفتن لیــــلا ، دارن نقل و نبات میپاشن تا عشق و خون دوباره همصدا شن لیلا چقد دلم برات تنگ شده ، نیستی ببینی که سرت جنگ شده نیستی ولی همیشه همصدایی لیلای من دریای من ، کجایی این نامه رو تنها باید بخونه ببخش اگه پاره و غرق خونه این نامه ی آخرمه عزیزم ، تولد دخترمه عزیزم براش یه هدیه ی کوچیک خریدم دلم میخواست الان اونو میدیدم لیلا به دخترم بگو که باباش رفتش که اون راحت بخوابه چشماش رفتش که اون یه وقت دلش نلرزه نپــره از خواب خوشش یه لحظه لیـــــــلا… لیـــــــلا… اگه یه روز این نامه رو بخونی دلم میخواد از ته دل بدونی الان دیگه به آرزو رسیدم ، باور نمی کنی خدا رو دیدم
... ادامه
bamdad
vdrw1uoyttbcam1re61c.jpg bamdad
منعکس میشود اعمال بشر در آفاق

کوه دیدی که به هر صیحه صدایی دارد

آدمی در همه احوال چو دزد شب برف

هر کجا پای گذارد رد پایی دارد
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/2 - 17:34 ·
7
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
من کر نیستم
فقط از وقتی صدایت را شنیدم
دیگر هیچ صدایی شنیدنی نیست…
MahnaZ
03293458633690158822.jpg MahnaZ
این روزها اما ، اما پر از ، اما ست ....

و میشمارم و روزهای در پیش رو را و اینکه

چه است این !! نمی دانم چه اصراری دارد در نگه داشتن تمامشان!

نمی دانم ...
میکند تنها، های اما با از ها و که
میخواند و رو به
میکنم این ... این همه چیز را میکنم ... !
bamdad
bamdad
من کر نیستم
فقط از وقتی صدایت را شنیدم
دیگر هیچ صدایی شنیدنی نیست…
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-124-}%%% خیلی قشنگه%%%{-124-}وقتی یه روز میبینی خودت اینجایی و دلت یه جایی دیگه...بدون که کار از کار گذشته و تو عاشق شدی طوری میشه که قلب فقط وفقط واسه عشق میتپه، چقد قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن. همه چی با یه نگاه شروع میشه، این نگاه مثل نگاه های دیگه نیست یه چیزی داره که اونای دیگه نداره ،محو زیبایی نگاهش میشی، تا ابر تصویر نگاهش رو توی قلبت حس میکنی. نه اصلا میذاریش تویه صندوق درش روهم قفل میکنی تا کسی بهش دست نزنه... حتی وقتی با عشقت روی یه سکوه میشینی و واسه ساعت های متماری باهاش حرف میزنی، وقتی ازش دور میشی احساس میکنی قشنگترین گفت وگوی عمرتو با کسی داری از دست میدی...میبینی کار دلو... شب میای بخوابی مگه فکرش میذاره؟خلاصه بعد یه جنگ و جدال حسابی با خودت چشاتو روهم میذاری...ولی همش از خواب میپری...از چیزی میترسی صبح که از خواب بیدار میشی نه میتونی چیزی بخوری نه میتونی کاری انجام بدی، فقط و فقط اونه که توی ذهنت قدم میزنه. با خودت میگی: ای بابا از درس وزندگی افتادم اخه من چمه؟!! راه میافتی تو کوچه و خیابون هر جا که میری هرچی که میبینی فقط اونه گویا همه چی از بین رفته و فقط اونه، طوری بهش عادت میکنی که اگه یه روز نبینیش دنیا به اخر میرسه. وقتی با اونی مثه اینه که تو آسمونا سیر میکنی، وقتی بهت نگاه میکنه گویا همه دنیارو بهت دادن گرچه عشق نه حرف میزنه و نه نگاه میکنه آخه خاصیت عشق همینه ادم رو عاشق میکنه و بعد ولش میکنه به امون خدا... وقتی باهاته همش سرش پایینه! تو دلت میگی تورو خدا فقط یه بار نگام کن...اخه دلم واسه اون چشمای قشنگت یه ذره شده دیگه از آن خودت نیستی... بدجور بهش عادت کردی مگه نه؟!! یه روز بهت میگه میخواد ببینتت... سر از پا نمیشناسی...حتی نمیدونی چکار کنی...فقط دلت شور میزنه...اخه شب قبل خواب اونو دیدی...خواب دیدی همش از دستت فرارمیکنه وقتی اونو میبینی با لبخند میگی: خیلی خوشحالی که امروز میبینیش...ولی اون سرش رو بلند می کنه و تو چشات زل میزنه و بهت میگه: اومدم بهت بگم بهتره فراموشم کنی. دنیا رو سرت خراب میشه ...همه چیزو ازت میگیرن...همه خوشبختیهای دنیارو... از جاش بلند میشه و خیلی اروم دستت رو میبوسه میذاره رو قلبش و بهت میگه :خیلی دوست داره و برای همیشه ترکت میکنه...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!

باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...

مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی...

چشمهایی, تکه کلامهایی....

اصلا ادم باید برای خودش

نیمکت دو نفره ای داشته باشد ...

تاعصر به عصربه ان سربزند....

شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود....


باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که...

از قدمهایت خسته شده اند.....

فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد....


میزی در کافی شاپ باید شاهد خاطرات ادم باشد...

باید باشند ریتم ها وموسیقی هایی که دگرگونت کنند...

حتی بوی عطری خاص درزندگیت حس شود...

دست خطی که دلت را بلرزاند....

عکس که اشکت را دراورد......

باید باشد...
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/30 - 14:43 ·
7
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
آینه بغل ماشین هم نشدیم ..................... که بعضیا از اونی که فکر میکنیم بهمون نزدیکتر باشن ..{-54-}
Noosha
cc7d1c80ee4717ef48eb263a914a4ffd-425 Noosha
رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:



سلام حالت خوبه؟



من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:



حالم خیلی خیلی توپه.



بعدش اون آقاهه پرسید:



خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟



با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛



اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...



وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:



من می‌تونم بیام طرفای تو؟



آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:



نه، الآن یه کم سرم شلوغه!



یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!{-18-}
bamdad
bamdad
کودکی گل فروش با صدایی عاجزانه التماسم کرد گل بخر
گفتم برای کی؟

گفت برای هدیه دادن ب عشقت!!

گفتم اگه عشقم ب عشقش هدیه داد چی؟

لحظه ای سکوت کرد و گفت:گل هایم فروشی نیست…!
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1384128495685487_orig.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-60-}
...
...
باتوأم
این منم نیما
ازتبارعشاق اساطیری
که تورامیخوانم...
خوب گوش کن..
اینک
بازبان بی زبانی
واژه واژه
سطربه سطر
تورامیسرایم
تویی که هم
زخم بودی
هم مرحم
هم دوست بودی
هم دشمن
هم آشنابودی
هم غریبه
هم بیگانه بودی
هم خودی
هم بامن ازعشق میگفتی
هم انکارمیکردی
عاشقانه هایت را
هم محرم بودی
هم مجرم
گه چون رفیق بودی
گه چون رقیب
گه باطرف بودی
گه بیطرف
گه آسایه خاطربودی
گه بارخاطر
گه خواندی
گه راندی
گه پابه پایم آمدی
گه ماندی
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
این صدا داداشه قشنگم شاهینه...فعلا اولین کارشه{-253-}
[لینک]
bamdad
bamdad
ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﯼ . . .

ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺯﺩﯾﺪﯼ . . .

ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﭘﮋﻣﺮﺩﯼ . . .

ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ . . .

ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯽ . . .

ﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﻤﮑﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ . . .

ﺣﺘﯽ ﻧﻤﮑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﯽ . ..

ﻫﻤﻪ . . .ﺣﻼﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ !

ﺟﺰ " ﻟﺮﺯ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﺍﻭﻟﯿﻦ نگاه!"

ﺣﺮﺍﻣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/7 - 20:53 ·
5
MahnaZ
tree_wallpapers_beauty_of_nature_27.jpg MahnaZ
همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛

نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟

" گفت: می خواهم به دیگران بدهم، پس پذیرفته شد!

چشمانش رابست، دید به شکل در یک جنگل بزرگ در آمده است.

با خود گفت: حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

سالها گذشت تا اینکه روزی را روی کمر خود احساس کرد ،

با خود گفت: این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم!

با غم بار کرد و با صدایی که از روی تنش بلند میشد به آمد!

حالا بر دیوار کلاس شده بود!
bamdad
bamdad
آرامشم را گم کرده ام یا آرامش مرا گم کرده؛

نمی دانم!

افکارم آشفته است، برای نبودشان به

یک موج باد نیاز دارم تا آن ها را به یغما ببرد از من

از آوازهای خاموش دلم واهمه دارم،

از خلوت با دلم نیز!

ظرف صبرم در حال پر شدن است

درش را هم که بگذارم از تهی بودن می ترکد؛

افسوس ...

فریاد بی صدایی وجودم را فرا می گیرد

همانی می شود که بود ...

و باز هم سکوت.
... ادامه
2 دیدگاه · 1392/09/3 - 22:16 در Lawless ·
13
samyar
samyar


اگر سرت رو روی سینه ام بگذاری

هیچ صدایی نخواهی شنید

قلبِ من طاقت این همه خوشبختی رو نداره
دیدگاه · 1392/08/30 - 11:00 ·
3
bamdad
bamdad
از من دور مباش ک روزی دیگر نغمه نیستم بخوانی قصه نیستم بگویی یا صدایی ک بشنوی!
بلکه فقط تکه سنگی در کنارت هستم ک زیرآن من به یادت هستم...
دیدگاه · 1392/08/29 - 19:07 ·
5
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ