یافتن پست: #صدایی

Majid
Majid
پیرمرد وفادار
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد...در راه با یک ماشین تصادف کرد و اسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند: ((باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت اسیب ندیده)) پیرمرد غمگین شد،گفت عجله دارد و نیازی به عکس برداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.پیرمرد گفت:همسرم در خانه سالمندان است.هر روز صبح به انجا می روم و صبحانه را با او می خورم.نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت:خودمان به او خبر می دهیم.پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم،او الزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا نمی شناسد!! پرستار با حیرت گفت:وقتی نمیداند شما چه کسی هستید،چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته،به ارامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:25 ·
1
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
صدایی جز صدای باران نیست...

گریستن را هم دادیم دست دیگری...
دیدگاه · 1393/02/8 - 23:10 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
ی.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ـ فقط میخوام ک بدونِ..

کلاغا اطرافِ منُ گرفتن..

از دور مزرعه هنوز نرفتن..

لیلا دارن نقلُ نبات میپاشن..

تا خون دوباره هم صدا شن..

لیلا.. چقد دلم برات تنگ شده بود..

نیستی ببینی ک سرت جنگ شده بود...

نیستی ولی همیشِ هم صدایی..

لیلایِ من دریایِ من کجایی..

این نامه رو باید بخونی..

ببخش اگ پاره و غرقِ ..

این نامه ی عزیزم..

عزیزم..

براش 1 ی کوچیک خریدم..

الان اونُ ..

لیلا ب بگو ک باباش رفتش ک اون بخواب ..

رفتش ک اون 1 وخ دلش نلرزه..

نپرِ از خوابِ خوشش 1 لحظه..

اگ 1 روز این نامه رُ بخونی..

دلم میخواد از تهِ دل بدونی..

الان دیگ ب رسیدم..

باور نمیکنی دیدم...!

{-35-}{-35-}{-35-}
bamdad
bamdad
اگر سرت رو روی سینه ام بگذاری

هیچ صدایی نخواهی شنید

قلبِ من طاقت این همه خوشبختی رو ندارد !
دیدگاه · 1393/01/14 - 14:35 ·
7
bamdad
bamdad
این روزا صدای داد و فریادی نیست...

سکــــــــــوت نه از بی صداییست...از فریاد های در گلو مانده است !


و باز پشيمان از حرف زدن سكـــــــــــــوت مي كنم.......

سر بر زانو مي نهم تا شايد در رويا بشود دردها را به كسي گفت...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 12:57 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلام به همه شماها راستبگینکی ترقه خریده فیزار ف غیره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
mostafa AZ
mostafa AZ
سه تا یارو میرن دزدی ، صابخونه بیدار میشه و هر کدوم میرن تو یه گونی قایم میشن! صابخونه میاد و به گونی اول لگد میزنه..صدای نون خشک در میاره! به دومی لگد میزنه .. صدای گردو در میاره! به گونی سوم لگد میزنه … هیچ صدایی در نمیاد.. دویاره محکمتر لگد میزنه … باز صدا نمیده ! دفعه سوم که لگد میزنه ، یارو با عصبانیت میاد بیرون میگه بابا … آرده ، آرد !… آرد صدا نداره ! نفهم !!{-7-}
دیدگاه · 1392/12/24 - 01:19 ·
5
Mostafa
Mostafa
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﻡﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﻪ:
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﺐﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﻩ ﭘﺪﺭﯼ ﺗﻮ ﺷﻤﺎﻝ ، ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺻﻠﯽ ﺑﯿﺎﺩ، ﯾﺎﺩﺑﺎﺑﺎﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺑﺎ ﺻﻔﺎ ﺗﺮﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮕﻞﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ!
ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻪ:
... ﻣﻦ ﺍﺣﻤﻖ ﺣﺮﻑﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﯿﭽﯿﺪﻡ ﺗﻮ ﺧﺎﮐﯽ.
۲۰ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﮐﻪ ﯾﻬﻮ
ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﯿﺸﺪ. ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮕﻞ، ﺩﺍﺭﻩ ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ، ﻧﻢ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ. ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﯾﮑﻤﯽ ﺑﺎﻣﻮﺗﻮﺭ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻡ!!
ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺟﻨﮕﻞ، ﺭﺍﺳﺖﺟﺎﺩﻩ ﺧﺎﮐﯽ ﺭﻭ ﮐﺮﻓﺘﻢ ﻭ
ﻣﺴﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ.
ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺗﻨﺪ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻭﺑﯽ ﺻﺪﺍﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﻢ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﯽ ﻣﻌﻄﻠﯽ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺗﻮﺵ.
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪﻓﮑﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﮐﻨﻢ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩﻡ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻋﻘﺐ ﺟﺎﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺳﺮﻡ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﻻ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺸﮑﺮ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﭘﺸﺖﻓﺮﻣﻮﻥ ﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﻠﻮ ﻧﯿﺴﺖ!!
ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ!
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﻮﻣﺪﻡ ﮐﻪﻣﺎﺷﯿﻦ ﯾﻬﻮ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺟﻔﺖ ﻭ ﺟﻮﺭﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﻮﺭ ﺭﻋﺪﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﭘﯿﭻ ﺟﻠﻮﻣﻮﻧﻪ!
ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻨﻢ ﯾﺦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺣﺘﯽ ﺟﯿﻎ ﺑﮑﺸﻢ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﺩﺭﻩ.
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻪﺧﺪﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮﭼﺸﻤﻢ.
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮ، ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯﺑﯿﺮﻭﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻭ
ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﭼﺮﺧﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﺎﺩﻩﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻪ ﻣﺪﺕ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ.
ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺳﻤﺖﺩﺭﻩ ﯾﺎ ﮐﻮﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﭙﯿﭽﻮﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﯾﻪ ﻧﻮﺭﯼ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻭﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻡ.
ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ.
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺩﻭﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻧﻮﺭﺍﺯﺵ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﻭﻟﻮ ﺷﺪﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻡ، ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ، ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖﺑﻮﺩﻧﺪ
ﯾﻬﻮ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺧﯿﺲ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﻮ،
ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ:
ﻣﻤﺪ ﻧﯿﮕﺎ! ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﻤﻘﯿﻪﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﻫﻞ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
... ادامه
bamdad
bamdad
...
می خواهم برایــت تنهــــایی را معنــا کنم !

در شهر کنار خیابانی ایستاده ای ، هوایی سرد ،

صدای همهمه مردم

سیگار ...سیگار ...انتظـار ...

به خودت می آیی

یادت می آید نه کســی هست که از راه بیاید

نه دستی که بازوهایت را بگیرد ...

نه صدایی که میان این همهمه ها اسمت را صدا کند ...!

اسم این تنهــاییـــست ...
bamdad
bamdad
چقدر سخته دلتنگ صدایی بشی ک قول دادی…

هیچوقت مزاحمش نشی…

{-31-}
دیدگاه · 1392/12/21 - 22:20 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
شهرزاد
7c59447f109caf611.jpg شهرزاد
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون تر
امید از تو شیرین تر.
نمی شود پاییز
فضای نمناک جنگلی اش
برگ های خسته ی زردش
غمگین تر از نگاه تو باشد.
نمی شود،
می دانم،
نمی شود آوازی
که مرد روستایی و عاشق
با صدایی صاف
در اعماق دره می خواند
در شمال شمال
رنگین تر از صدای تو باشد
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد.
و - صدای شیهه ی اسبی تنها در ارتفاع کوه
و - صدای عابر پیری که آب می خواهد
به عمق یک سلام تو باشد
شب هنگام
که خسته ایم از کار
که خسته ایم از روز
که خسته ایم از تکرار.
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد.
نمی شود که تو باشی، به مهربانی مهتاب
در آن زمان که روح دردمند ولگردم
بستری می جوید
بالینی می خواهد
تا شاید دمی بیاساید
نمی شود که تو باشی به مهربانی مهتاب
و این روح دردمند ولگرد
باز هم کوله را زمین نگذارد
و سر را بر زانوی مهربانی تو.
نمی شود که از تو سبزتر باشد
شکوفه از تو شاداب تر
از تو غمگین تر.
نمی شود که تو باشی و شعر هم باشد
نمی شود که تو باشی ترانه هم باشد
نمی شود که تو باشی گلدان یاس هم باشد
نمی شود که تو باشی بلور هم باشد
نمی شود که شب هنگام
عطر نگاه تو باشد
"محبوبه های شب" هم باشند.
نمی شود که تو باشی, من عاشق تو نباشم
نمی شود که تو باشی
درست همین طور که هستی
و من, هزار بار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم.
نمی شود... می دانم...
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد...
" نادر ابراهیمی "
soheil
soheil
کنار دریا ایستاده ای....
صدای موج....
انتظار انتظار.....
به خودت می آیی!
یادت می آید نه دیگر کسی هست که از پشت بغلت کند.....
و نه دستهایی که شانه هایت را بگیرد .....
و نه صدایی که از صدای موج های دریا قشنگ تر باشد ....
فقط خودت هستی و خاطرات .....
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/11 - 19:52 ·
6
iman
iman
به خودت می آیی..

یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند،

نه دستی که شانه هایت را بگیرد،

نه صدایی که قشنگ تر از باد باشد

تنهایی یعنی این..
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/8 - 23:47 ·
8
bamdad
bamdad
گاهی حتی سالها حرف زدن کافی نیست!

با بعضی ها باید به سکوت رسید!

به یک لبخند ، به یک نگاه رهایشان کرده، و

با اطمینان به دست طبیعت سپردشان،

طبیعتی که در آن هر حضوری سایه ای،

هر صدایی پژواکی،

هر زهری پادزهری،

و هر عملی عکس العملی دارد،



باید گذشت، رها کرد، آرام بود

و ایمان داشت که زندگی در دنیا بی حساب نیست...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/8 - 23:10 ·
8
...
فول آلبوم مازیار فلاحی.jpg ...
راجع به مازیارفلاحی همین بس که بگم:خواننده ایست باظاهری کاملا هنری٫صدایی لایت که مدتیست بورس شده وبین جوونامحبوب شده وکلا یه غمی توصداش هست همیشه وترانه هاش غربت خاصی دارن؛
کاشف بعمل اومده که مازیارچندی پیش عشقش روبعلت سرطان ازدست داده واین قضیه توی غمگین خوندنش تأثیربسزایی داشته
من که خیلی باهاش حال میکنم؛
علی الخصوص این آهنگش:
دل دیوونه ام ازتو
تنهابهونه ام ازتو
یه عکس یادگاری
که خودتم نداری
.........
........
البته آلبوم لیلاهم جالبه کاری متفاوت ازمازیارکه تاکنون راجع به شهداخوانده شده..
حتماشنیدید؛
کنسرت ایشون هم14اسفنده
مکان:نمایشگاه بین المللی تهران
از50هزارتومان تا150هزارتومان بهای بلیت
حتمابرنامه ربزی کنید
وصدای مازیاروازنزدیک حس کنید؛
شایدماهم رفتیم!
نیما
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/5 - 14:26 ·
7
...
1315165006_lovely-eyes-07.jpg ...
همه آهنگهای دنیاراهم گوش بدهی
تن صدای مرابرایت هیچ خواننده ای پرنمیکند
حالاهی بگو:
""صدای فلان خواننده بهترین است""
وقتی محتاج صدای یکنفرهستی
صدای هیچ خوش صدایی جایش راپرنمیکند!
""یلدا""
... ادامه
صوفياجون
hhe1022.jpg صوفياجون


حسین خواجه امیری ۱۱دی ۱۳۱۱ در خالدآباد نطنز در خانواده‌ای هنرمند به دنیا آمد.
پدربزرگش از خوانندگان بنام زمان ناصرالدین شاه بود و پدرش که از صدایی خوش و رسا برخوردار بود و ردیف می‌دانست، مدت‌ها او را تحت تعلیم خویش قرار می‌دهد. حسین در همان زمان در مراسم تعزیه‌خوانی شرکت می‌کرد و نزد تعزیه‌خوانانی که ردیف و دستگاه می‌دانستند به یادگیری آواز پرداخت.
وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی به تهران رفت و در سال ۱۳۲۶ به مکتب ابوالحسن صبا راه یافت و دو سال پیاپی در حضور او دانسته‌های خویش را تکمیل کرد و به وسیله وی به رادیو ایران معرفی شد. در آن جا به اجرای برنامه با ارکستر ابراهیم خان منصوری پرداخت. وی پس از مدتی به دانشکده افسری رفته و شب‌های جمعه که مرخصی داشته از ساعت ۳۰/۷ تا ۸ در برنامه ارتش شرکت و با ارکستر محمد بهارلو به اجرای برنامه می‌پرداخت.
در همان زمان به خاطر محدودیت‌های ارتش نام مستعار (ایرج) را که در اصل نام برادرش بود برای خود برگزید.
... ادامه
bamdad
bamdad
انقدر حرف دارم برای نگفتن

که صداییم را بالا ببرم فریاد بزنم

انقدر گوش نیست برای شنیدن

این روز ها میتوانم بلند بلند فکر کنم

بلندبلند داد بزنم

بلند بلند از غمهایم بگویم که با هیچ کسی نگفته ام

که هیچکسی تاب شنیدنش را ندارد

از حرفهایی که تند و تیزندو تلخ

کاش حواست باشه دلی اینجا دلتنگته
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/9 - 22:05 ·
8
ParNiyA
535.jpg ParNiyA
aDeLe...{-41-}
رضا
رضا
سلام شب همگی بخیر و خوشی خوبین ؟
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ