یافتن پست: #غروب

صوفياجون
صوفياجون
سلووووو منم اوووومدم البته یه چن مینه هستم{-35-}{-35-}{-29-}{-90-}
امروز غروبی & رفتن خونشون {-109-}{-109-}
{-137-}
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
Majid
35.jpg Majid
غروبا دلم میگیره،عکسشو بغل میگیرم

هنوزم مثل قدیما واسه ی اشکاش میمیرم

هنوزم واسم سواله که چرا تنهام میزاره

من دارم اینجا میمیرم،اما اون دوسم نداره
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 04:36 ·
3
bamdad
bamdad
ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﻓﻬﻤﺪ
ﮐﻪ ﻋﺰﯾﺰﺵ
ﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ ﺟﻤﻌﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ..
ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﻓﻬﻤﺪ
ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺧﺪﺍ
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ
ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ..
ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﻓﻬﻤﺪ
ﮐﻪ ﺳﺎﻟﯿﺎﻥ ﺳﺎﻝ
ﺟﺰ ﺷﺒﺤﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ
ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ
ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...

:(
دیدگاه · 1393/04/30 - 21:14 ·
8
Morteza
normal_عکس عاشقانه148.jpg Morteza
بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/30 - 15:02 ·
6
صوفياجون
صوفياجون
{-99-} سلوووووو من اووومدم
ıllı YAŁĐA ıllı
_1405357479984080_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
الهی همچین دختری نصیبت بشه {-26-}

رضا
bamdad
bamdad
زندگی‌ همین است


هر خاطره غروبی دارد...


هر غروبی خاطره ای...


و ما جایی‌ بینِ امید و انتظار...


چشم می ‌کشیم تا روزگار مان بگذرد ....


گاهی‌ هم فرق نمیکند چگونه...


فقط بگذرد....‍

{-196-}
دیدگاه · 1393/04/20 - 23:04 ·
6
bamdad
bamdad
عاشقی چیزی برای هدیه نیست

طرح دریا و غروب و گریه نیست

عاشقی یک کلبه ی ویرانه نیست

صحبت از شمع وگل و پروانه نیست

عاشقی تنهای تنها یک تب است

بی تومردن در سکوت یک شب است

{-41-}
دیدگاه · 1393/04/16 - 23:16 ·
6
zoolal
zoolal
چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي...
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نيامدي
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام...
دوباره صبح، ظهر، غروب شد نيامدي
اللهم عجل لوليک الفرج.
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/13 - 19:31 ·
2
setareh 22
rmkWoMQsKT.jpg setareh 22
ﺩﻟﻢ ...... . .. . . ﺑﭽـــــــﮕﯿﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ! ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺷﻨــﯽ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮﯾﯽ! ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻼﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﮐـــﻞ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺷﻪ ! ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ 10 ﺗﺎ ﻗﻨﺪ ﺑﺨﻮﺭﻡ ! ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻭ ﭘﻔﮏ ﻭ ﻟﻮﺍﺷﮑﻮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ ! ﺳﺮﭼﯿﺰﺍﯼﻣﺴﺨﺮﻩ ﺍﻧﻘﺪ ﺑــــﺨﻨﺪﻡ ﺑﯿﺎﻓﺘﻢ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ ! ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻣﺚ ﺑﭽﮕﯿﺎ ﺑﻮﯼ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺣﺎﻟﻤﻮ ﺑﺪ ﮐﻨﻪ ... ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﻢ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰ ﮐﻼﺳﺎ ! ﻋﯿﺪﯾﺎﻣﻮ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﻠﮏ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﻢ ... ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﮑﺸﻢ ! ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣــﺎﺩﺭﻡ ﺍﺷﮑﻤﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻪ ﻧﻪ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺗﻨﻢ! ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﺧﻮﺍﺏ ﻏﻠﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ! 1000 ﺗﻮﻣﻦ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺧــــﻮﺵ ﺑﺎﺷﻪ ! ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻡ ﻏﺮﻭﺑﺎﯼ بعضي روزا فقط منتظر "آنشرلي"باشم ! ﻭﻟﻢ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺻﺐ ﺗﻮ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﻤﻮﻧﻢ ! ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻪ نماز ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ ﺑﺮﻡ ﺟﻠﻮﺵ ﺍﻧــــــﻘﺪ ﺍﺩﺍ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﻡ ﺗﺎ ﺑﺨﻨﺪﻩ ﻧﻤﺎﺯﺷﻮ ﺑﺸﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻓـــــﺮﺍﺭ ﮐﻨﻢ ... . . . ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻢ!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/10 - 12:35 ·
5
zoolal
zoolal
از شاملوی عزیز،
بعد از یک فنجان قهوه
به هوایی سرد برمی گردم
در پی رویاهایم …
در پی تو …
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
یک استکان چای از میان دستانت و یک جرعه غزل از میان چشمانت
دلم آرام ، نگاهت را می خواهد و شهد شیرین کلامت
خسته ام
دوباره باورم میکنی؟
عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ
من تو ، غروب ، و لبخندهای تلخ
تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد
می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ
- —– – —– – —— – —– – —– -

گارسون کمی شکر و تو لبخند می زنی
حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ
گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد
گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ
عادت کرده ام به طعم قهوه
به آد مهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
حالا فهمیده ام که چرا قهوه و کیک را با هم می خورم
قهوه می نوشم برای زندگی تلخم و همراهش کیک برای شیرینی لحظاتی که با تو بودم
اما باز تلخی قهوه بر شیرینی کیک پیروز می شود
لحظات با تو بودن کوتاه بود… خیلی کوتاه…
ولی زندگی تلخم خیلی بلند است … خیلی…
لعنت بر قهوه تلخ سرد شده ام
تو
پاییز
قهوه
اکنون کنارم هست
پاییز
قهوه
اما تو…
روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه
هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…
خودت نیستی خیالت که هست…
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی و ته همه فنجان های تو من می روم …
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این جا
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:19 ·
6
bamdad
bamdad
به‌وقتِ دلتنگی

فرقی نمی‌کند کجا باشی:

پشتِ پنجره‌ی اتاقی در پاریس

میانِ ازدحامِ خیابانی در تهران

یا روی پُلی معلّق در جنگل‌های اِفریقا.

به‌ هر حال،

حتمن غروبی برای تماشا خواهی یافت!

{-195-}
دیدگاه · 1393/04/8 - 00:03 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووو منم اووووومدم {-7-}{-7-}{-35-}
zoolal
zoolal
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است
کافیست دلت گیر باشد
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:33 ·
1
صوفياجون
صوفياجون

{-41-}{-41-}
نگاه عاشقانمون
حرفای شاعرانمون
قرار بی قراری و گرفتن بهانمون
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

قرار دل بردنامون
دوست دارم گفتنامون
برای هم به خاطر عشق قسم خوردنامون
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

گفتن قصه های خوب قصه خورشید و غروب
قصه نخلای جنوب
لب دریا لب دریا
صحبت ساحل امید دیدن قوهای سپید
دادن وعده و نوید
لب دریا لب دریا

قرار دل بردنامون دوست دارم گفتنامون
برای هم به خاطر
عشق قسم خوردنامون
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

دیدن پنهون شدن مثل یه خورشید توی آب
دیدن اون لحظه ای که آبها میشه رنگ شراب
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

وقتی به دریا می زنیم دست منو رها نکن
اون کسی که دوست داره تو از خودت جدا نکن
لب دریا لب دریا لب دریا لب دریا
رضا
رضا
غروب با ندا صحبت کردم خدا برادرش رو رحمت کنه و به ندا صبر بده خیلی اذیت شده .
zoolal
zoolal
دنیا نمیگذرد
این ماییم که رهگذریم.!
پس در هرطلوع و غروب زندگی را احساس کنیم،
مهربان باشیم،محبت کنیم.
جدأ شاید فردایی نباشد
zoolal
zoolal
تنها باشی
روز تعطیل باشد
غروب باشد
باران هم ببارد
احساس میکنی
بلاتکلیف ترین آدم دنیا هستی...!!
دیدگاه · 1393/03/16 - 18:02 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
شب همگی خوووش منم برم لالا که فردا کلی کار دارم راستی فردا بعد کارم یکسره میرم جمعه غروب برمیگردم با گوشی میام سر میزنم
بچه های خوبی باشینا برم عمادوووووو و جوادووووو روو ببینم یکماهه ندیدمشون ازشون عکس بگیرم دلم یه ذره شده واسشون {-22-}{-22-}{-22-}{-7-}{-7-}{-23-}{-35-}{-35-}
zoolal
zoolal
شب بغض دارد
قلم بغض دارد
" من " ... بغض دارم
رفیقِ من بغض دارد
کودکم بغض دارد
دست‌هایِ مردِ همسایه بغض دارد
آشپز خانه ی مادرم بغض دارد
پشتِ لبخندِ " تو " بغض کمین دارد
جمعه ... هفته به هفته ... غروبش بغض دارد
کفر نیست ... ولی‌ انگار
خودِ خودِ خودِ خدا هم بغض دارد
آیندگان چه خواهند گفت ؟
وقتی‌ ببینند تمام شعر‌هایِ ما بغض دارند ؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/14 - 12:56 ·
8
bamdad
bamdad
خدایا.....




این روزها......




دلتنگم......




باورکن این یکی دیگرشعرنیست.....

{-118-}
bamdad
bamdad
من از چشمات دل کندم
با اینکه زندگیم بودی
میدونستم یه روز میری
ولی نه به همین زودی
من از رویات خط خوردم
من از چشم تو افتادم
چقد اسون دلو کندی
چه راحت بردی از یادم
به دنیای تو وابستم
ولی رد میشیم از حسم

باید باور کنم رفتی؟
میدونم اخره قصه ست...

:(
bamdad
bamdad
bamdad
bamdad
در ﺳﺮزﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪ آدم ﻫﺎی ﮐﻮﭼﮏ, ﺑﺰرگ ﺷود , در آن, ﺳﺮزﻣﯿﻦ آﻓﺘﺎب در ﺣﺎل, ﻏﺮوب اﺳﺖ
دیدگاه · 1393/02/31 - 22:31 ·
4
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ