یافتن پست: #غروب

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
avatar48353_179.gif shaghayegh(پارتی_السلطنه)
رسیدم به اون جایی که!!!

باید گفت از یه جایی به بعد...

ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ

ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺕ ﺑﯽ معنی ﻣﯿﺸﻪ
ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺭ ﻫﻤﯽ ها ﻟﺬﺕ ﻗﺒﻞ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ
دیگه ذوقی برای تیپ زدن نداری
دیگه شیطنت گل نمیکنه
ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﭼﺸﻤﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ
ﺩﯾﮕﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ

ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺬﺍﺑﻪ ﻧﮕﺎﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ

ﺩﯾﮕﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺘﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﭘﺎﺗﻮﻕ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻤﺖ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺍﺯ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺷﻠﻮﻍ ﺯﻭﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﯽ
ﺩﯾﮕﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻟﺖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ
ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﮐﻞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﺷﻪ
ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﺵ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺑﺒﺮﻩ
ﺑﺎ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺳﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﯽ
با اغوشش مطمن بشی
با حرفاش دلت قرص
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ شد،ﺑﯿﺎﺩ ﺩﻣﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ
ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺑﻮﺳﺖ ﮐﻨﻪ
بی هوا ازت عکس بگیره
ﺩﯾﮕﻪ قلبت فقط اونو میخواد
ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﻪ
ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺎﺻﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺧﺎﺹ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﻓﺘﻪ
ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ

ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﯼ ﺳﻤﺘﺶ باز همون داستان....

دیـــگه فقط اینو میگم...

غمگینم همانندِ

مادر پيري كه هر روز صبح تا غروب كنار در ميشينه

به اميد اومدن فرزندش و شب،

تنها پرستار خانه سالمندان به سراغش مياد

تا اونو به اتاقش برگردونه
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/30 - 14:21 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
اگر من بزرگ نمیشدم پدربزرگ هنوز زنده بود اگر من بزرگ نمیشدم موهای مادرم سفید نمیشد اگر من بزرگ نمیشدم مادر بزرگ هنوز در ایوان خانه میخندید اگر من بزرگ نمیشدم تنها معنایش همان تنها ماندن در اتاق بود اگر من بزرگ نمیشدم غروب جمعه برایم دلگیر نبود اگر من بزرگ نمیشدم هیچوقت نمیدیدمت و دلم برات تنگ نمیشد ای کاش من همیشه کودک می ماندم{-38-}
دیدگاه · 1392/09/30 - 00:59 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
گاهی هستی

گاهی نه

گاهی دوستت دارم

گاهی نه

تو کیستی و از کجایی

که هر غروب دلتنگت می شوم
دیدگاه · 1392/09/29 - 19:34 ·
7
Noosha
37391_163.jpg Noosha

یک بلیط به مقصد ساری کفایت می کند تا اسرارآمیزترین نقطه زمین را ببینید. اینجا سرزمین عجایب است. جایی که طبیعت، بازی رنگ ها و سنگ ها را بهانه چند قرن شگفت زدگی انسان ها قرار داده است. کافی است پایتان به چشمه های آب معدنی باداب سورت برسد تا این تابلوی اسرارآمیز را مقابل چشمانتان ببینید. پدیده حیرت آوری که در 68 كیلومتری شمال دامغان و 7 كیلومتری غرب روستای بادله قرار گرفته و دومین اثر میراث طبیعی ثبت شده ایران به شمار می رود.


باداب سورت دو چشمه دارد... با آب هایی که هر کدام رنگ، بو و مزه خودشان را دارند. یكی شور شور و دیگری ترش و شیرین!


چشمه شور باداب سورت استخر آبی كوچكی است كه معمولا در تابستان برای آب تنی استفاده می شود و درمان دردهای كمر، پا، روماتیسم، میگرن و امراض پوستی را به میهمانانش هدیه می دهد. روستائیان سنگ های این صخره ها را داخل آتش می گذارند و وقتی خوب داغ شدند، آنها را در آب گوگردی قرار می دهند و از آن برای التیام پوست و دردهای مختلف استفاده می كنند.

اما چشمه دیگر باداب سورت كه در نزدیکی این چشمه قرار گرفته، با آب زرد و نارنجی رنگش که از صخره ها نشت می کند، اكسید آهن را قعر صخره ها به زمین می آورد. آب های رسوبی این دو چشمه هزاران سال است که از كوه سرازیر می شوند و ده ها حوضچه كوچك رنگین را در دل صخره ها پر می کنند. حوضچه هایی که تماشای سرخی و زردی و سبزی آنها سر ذوقتان می آورد و باور طبیعی بودن منطقه را برایتان دشوار می کند. اما اگر خوش شانس باشید و بتوانید طلوع و غروب خورشید را هم در باداب سورت ببینید، از این هم شگفت زده تر می شوید! تلالو خورشید در حوضچه ها و انعكاس نور آنها در سایه روشن طبیعت شاید زیباترین صحنه ای باشد که در عمرتان دیده اید.


یک بلیط به مقصد ساری کفایت می کند تا اسرارآمیزترین نقطه زمین را ببینید. اینجا سرزمین عجایب است. جایی که طبیعت بازی رنگ ها و سنگ ها را بهانه چند قرن شگفت زدگی انسان ها قرار داده است.{-41-}
مرجان
مرجان
همه مے گـویـنـב غروب خورشید بسیار تَـماشـایـے ستـ


اما مَـטּ استثنای این خلقتم

اعتقادم بر این است که طُـلوع آن تماشایی تر استــ

این همه گفتند مَـغـربــــ...خب یکبار هم بگو مَشرقـ

فَـقـط مَـטּ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/25 - 15:40 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
من{-162-} تا غروب{-309-}
دیدگاه · 1392/09/25 - 14:35 ·
8
صوفياجون
ir2137-1.jpg صوفياجون

،
کنکان (Cancun) شهری است در شرقی ترین نقطه کشور مکزیک. به عبارت دیگر اگر می خواهید اولین اشعه خورشید که هنگام طلوع به مکزیک می تابد را ببینید، کافی است شبی را در کنکان بگذرانید.
این شهر ساحلی در شبه جزیره یوکاتان (Yucatan) واقع در ایالت کینتانا رو (Quintana Roo) قرار دارد. کنکان با داشتن آب و هوای گرمسیری و به لطف اماکن دیدنی، باستانی و تفریحی فراوان، به یکی از مهمترین یکی از مراکز مهم گردشگری در جهان تبدیل شده است.
این شهر همه سال پذیرای خیل گردشگرانی است که از اقصی نقاط جهان به این شهر ساحلی وارد می شوند. کنکان که گفته می شود به معنای «شهر درخشان» است، دارای بیش از 22 کیلومتر ساحل شنی سفید رنگ به شکل 7 انگلیسی است.
گردشگران شیفته آب و هوای معتدل، غروب درخشان، امکان دیدنی بسیار و شب های به یاد ماندنی کنکان هستند. کنکان مرکز شهرستان بنیتو خوارس (Benito Juárez) است؛ شهری که برای گردشگران بین المللی نام آشناست.
در بخش اصلی و جزیره ای این شهر، «منطقه هتل ها» قرار دارد که در آن، هتل های مدرن و مراکز خرید متعددی یافت می شود. کسانی که مایلند در مورد تمدن مایای باستان اطلاعاتی به دست آورند، می توانند در گردش های روزانه خود در کنکان، از چندین مکان باستانی استثنایی دیدن کنند.
سواحل زیبای کنکان مکانی مناسب برای ورزش اسکوبا و غواصی است. گردشگران همچنین می توانند در این شهر زیبا به ورزش هایی همچون گلف، ماهیگیری و تنیس نیز بپردازند.
کنکان همچنین دارای فروشگاه های بسیار، رستوران های متنوع و مکان هایی ویژه برای حمام آفتاب است. در این شهر برای هر بودجه ای، می توان اقامتگاهی یافت: از هتل های مجلل گرفته تا ویلاهای لوکس و اقامتگاه های تفریحی نسبتاً ارزان.
{-41-}{-41-}{-57-}
zahra
zahra
ماکه میترسیم ازهجرت دوست،
کاش میدانستیم،روزگارى که به هم نزدیکیم چه بهایى دارد،کاش میدانستیم،حس دلتنگى هرروز غروب چه دلیلى دارد.
دیدگاه · 1392/09/18 - 12:29 ·
4
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
به سلامتی همه اونایی که دلشون از یکی گرفته
ولی برای اینکه خودشون رو آروم کنند میگن : بخاطر غروب پاییز
دیدگاه · 1392/09/17 - 22:57 ·
8
bamdad
bamdad
من عادت هایِ عجیبی دارم
هر روز صبح
باید عکس هایت را
مرور کنم
و بعد تلفن را بردارم و
به صدایِ بوقِ ممتدی
که می گوید فراموشت کنم
گوش بدهم

هر روز ظهر
باید عکس هایت را
مرور کنم
و بعد پرده را کنار بزنم و
به کوچه ای که میگوید
تو رفته ای
چشم بدوزم

هر روز عصر
باید عکس هایت را
مرور کنم
تا طاقتم طاق شود
تلفن را بر دارم و
به صدایِ زنی
که می گوید
خودت را خاموش کرده ای
فحش بدهم

من عادت هایِ عجیبی دارم
هر روز غروب
باید بمیرم !
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/14 - 19:24 ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
f78fbff1e2a1a42f5f8a44a837fc7fef.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
bamdad
bamdad
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است
دلت که گیر کسی باشد ،
همیشه میگیرد...
دیدگاه · 1392/09/13 - 23:11 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
334e7c85220260b6b0dcf764a64fa252.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-103-}هوا یهو خیلی سرد شد
ıllı YAŁĐA ıllı
442287_ZXZhbyWF.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
چشمای منتظر به پیچ جاده
دلهره های دل پاک و ساده
پنجره ی باز و غروب پاییز
نم نم بارون تو خیابون خیس

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده

چشمای منتظر به پیچ جاده
دلهره های دل پاک وساده
پنجره ی باز و غروب پاییز
نم نم بارون تو خیابون خیس

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده

تو ذهن کوچه های آشنایی
پر شده از پاییز تن طلائی
تو نیستی و وجودم و گرفته
شاخهء خشک پیچک تنهایی

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه جزءاون چیزی نمونده

{-35-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-122-} فعلا برم با مامانم کمک کنم....تا غروب...بوس{-49-} با یه قلب خوشکل{-253-}
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺭﺩﯾﻒ ﺍﻭﻝ ﮐﻼﺱ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻮﺷﻦ
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎﯼ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ !
روحیه ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﺧﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ … {-7-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1385744910640286_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
رضا
رضا
غروب دلگیر .
دیدگاه · 1392/09/8 - 18:52 ·
7
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووو الان جمکران هستم جاتون خالی غروبی قم بودم واسه همه بچه های دعا کردم که سالم و آرزوهاشون برآورده شه ‏
@‏mahnaz‏ انشاالله حال پسر خاله ات هم خوب میشه از ته دلم خواستم ، :) :)
roya
roya
سلام.کسی آن هست؟{-35-}
MahnaZ
27c7cb4d70.jpg MahnaZ
در ای دور دست زندگی می کرد. هر روز قبل از از خواب برمی خواست
و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند.
در دور دست ها خانه ای با همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد
چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود.
با خود می گفت: " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود.
بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم … ".
یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند.
هم که را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و های رهسپار شد.
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد . بعد از ظهر بود که به آن جا رسید
و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از های خبری نیست
و در عوض ای و با های دید .
به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد . پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود.
سؤال کرد که آیا او خانه را دیده است یا خیر؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد.
در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود
و هم زمان با ، را دید که با های می درخشید.

و این مصداق همان مصرع است که می گوید:

... ...
... ادامه
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ