یافتن پست: #قدم

Morteza
Morteza
(M.H)
لمسَت نکردم
ای کاش تن به خواسته ات میدادم
همیشه فکر میکردم تا یکی شدن تنها یه قدم فاصله داریم
اگر میدانستم روزی لمس نکردن تنت اینگونه فاصله می اندازد
بین من و تو بین این همه احساس
هميشه تن به هوسی میدادم که می پنداشتم
انتهای ِ عشق است..خدايا سوختم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 15:26 ·
6
صوفياجون
صوفياجون
سلووووو خوبین؟ خوشین؟ الان رعدو برق میزنه صدای بارونم میاد من عاشق صدای رعدو برقم خیلی دلنوازه مخصوصا اگه بعدش بارون شدید بباره :) :) ‏‎ ‎
2 دیدگاه · 1393/02/2 - 22:56 توسط Mobile ·
3
zahra
zahra
تا حالا شده دلت تنگ بشه اما ندونی واسه کی ؟ تا حالا شده ناراحت بشی اما ندونی چرا ؟
تا حالا شده سر دوراهی بمونی اما ندونی سرِ چه دو راهی ای ؟ تا حالا شده دلت بگیره اما دلیلشو ندونی ؟
چرا اینجور موقع ها خدا کمکمون نمی کنه ؟ یا شایدم ما کمکشو متوجه نمی شیم و درک نمی کنیم .
یا اینکه ...
یا اینکه انقد بارِ گناهامون زیاد شده که کاری بهمون نداره ، ما رو جز بنده هاش نمی دونه ،
یا حداقلش اینه که منتظره برگردیم پیشش ؟! عنی ممکنه هنوز بعد از اینهمه گناه ، بعد از اینهمه
عهد شکنی منتظر باشه تا ما بازم برگردیم سمتش ؟! اگه آره ، واقعا منتظرمون باشه ،
من با چه رویی باید برگردم ؟! اون بخشندس اون می بخشه من چجوری فراموش کنم ؟!
با چه امیدی پیشش برگردم ؟! چه قدر از اینکه برگردمو دیگه کارای گذشته رو تکرار نکنم مطمئنم ؟!
اینکه میگه تو یه قدم بیا سمتم من چند قدم میام سمتت بازم میشه روش حساب کرد اونم بعد از اینهمه
خطا ؟!
الآن که می بینم و فکر می کنم می فهمم اونا دلتنگی واسه کسی ، ناراحتی واسه چیزی ،
سر دوراهی قرار گرفتن ، دلگیری یا هر چیزی که فکر می کردم نیست . تنها دلیلِ این بغض ،
این احساسِ گنگِ وجودِ آدم بعد از مرور بعضی چیزا فقط یه دلیل می تونه داشته باشه :
تا حالا شده از خودت متنفر باشی و دلیلشم بدونی و رنج بکشی ؟!
بغض کنی ؟!
احساس پوچی کنی ؟!
ولی کاری برای از بین بردن این تنفر نکنی ؟!
کاش یه روز این تا به حال شده ها هم بگذره و راحتت کنه از این عذاب . :(
bamdad
images.jpeg bamdad
یک نخ آرامش دود می کنم !
به یاد نا آرامیهایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند . . .
یک نخ تنهایی ، به یاد تمام دل مشغولیهایم . . .
یک نخ سکوت ، به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام . . .
یک نخ بغض ، به یاد تمام اشکهای نریخته . . .
کمی زمان لطفا !! به اندازه یک نخ دیگر . . .
به اندازه قدمهای کوتاه عقربه . . .
یک نخ بیشتر تا مرگِ این پاکت نمانده . . .
نخ آخر برای وداع
به یاد تمام سلام هایی که بدون وداع بر باد رفت
یه نخ ، یه کام ، یه پاکت ، یه جوانی
یه عمر
این تمام زندگی من بود...

:(
دیدگاه · 1393/02/2 - 19:17 ·
12
bamdad
bamdad
نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:

در عصر های انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!

خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!

کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،کنار بید مجنون خزان زده و

کنار مرداب ارزوهای رنگی ام !در کلبه را باز کن و به سراغ

بغض خیس پنجره برو!حریر غمش را کنار بزن!مرا می یابی.....
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/2 - 18:44 ·
5
zahra
zahra
دیدگاه · 1393/02/2 - 09:01 ·
3
bamdad
bamdad
امروز هم امدم ..

اما ...

قدم هایم یاری نکردند تا برای دیدنت بیایم !..

حتی دلم هم نخواست که باز توی این وضعیت ببینمت ..

چون چشمهایم نبودت را برایم جاری میکنند ..

مثل این چند وقتی که رفته ای !!!..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/31 - 21:15 ·
2
hamnafas
hamnafas
راستش را بخواهی
فاجعه ی رفتن "او"
چیزی را تکان نداد . . .
من هنوز هم چای میخورم...

قدم میزنم...
هستم!
اما...
تلخ تر ...
تنهاتر ...
بی اعتمادتر...{-60-}
دیدگاه · 1393/01/30 - 01:54 ·
4
کاملا" معتقدم بيشتر وقتا لبخند حتی از انگشتِ وسطی هم موثرتره {-7-}
دیدگاه · 1393/01/29 - 15:04 ·
3
bamdad
bamdad
یک روز فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشت.. و شما رو متوجه خواهد کرد
که چرا هرگز با هیچ کس دیگری دوام نیاوردید!
دیدگاه · 1393/01/28 - 12:34 ·
9
bamdad
bamdad
همیشه گمان میکردم ، تنهایـی رفتن و برگشتن سخت است ،

اما مدت هاست باور کرده ام ، اگر مقصد تو باشی ،

تنهایـی رفتن بهتر است

دیگر این همه راه میشود یک قدم !
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/28 - 12:31 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
ديدگاه دكتر حسن روحاني رئيس جمهور منتخب درباره شخصيت دكتر شريعتي:

او از امام حسين (ع) آموخته بود كه آزادگي مقدمه دين داري است.
دیدگاه · 1393/01/27 - 19:41 ·
8
Noosha
امیر عاملی Noosha

خبرگزاری فارس، سروده امیرعاملی علیه محمدرضا شجریان را منتشر کرد...
در مقدمه این شعر آمده است:
« در پاسخ به منافقانی که می‌خواهند با صدای سوخته‌ شجریان ، مردم ایران را تحقیر ‌کنند؛ مردمی که سرافراز و عاشقند مردمی که از جنس شقایقند.»
گم شدی آوازه خوان پیر ما
گم شدی آخر به زیر دست و پا
کرد بیگانه تو را ابزار خویش
خود شدی تا نور حق دیوار خویش
ربنایت چون خودت از یاد رفت
خیل شاگردان، هلا! استاد رفت
رفته‌ای از پیش ماها دور حیف
در سر پیری شدی مغرور حیف
مطرب عهد شبابم بوده‌ای
مزه نان و کبابم بوده‌ای
خوب می‌خواندی صدایت خوب بود
بعد تاج اصفهان مطلوب بود
میزدی چه چه برای شیخ و شاب
با نوای تار و تنبور و رباب
هستساز اینک ولی آواز نیست
یک در گوشی به سویت باز نیست
تا نپیوندی عزیزم بر زوال
کاشکی بودی مرید اعتدال
مکر آمریکا تو را منفور کرد
زرق و برق غرب چشمت کور کرد
چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی
مثل آن مطرب که بد می‌زد شدی
«سایه»ات فرموده بود آوازه‌خوان
که مرید پیردل باش و بمان
لیک ‌ای مطرب دریغا که غرور
کرد از مردم تو را صد سال دور
وقت پیری ناز کردی با همه
ناز را آغاز کردی با همه
ناز کم کن سوی ملت باز گرد
کم بگو از یأس ای استاد زرد»
ادامه در دیدگاه...
... ادامه
zoolal
zoolal
کنارم نیستی... اما دائم در کوچه های ذهنم قدم میزنی...
atefe
atefe
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....

با تو رازی دارم !..

اندکی پیشتر اَی ..

اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.

زیر چشمی به خدا می نگریست !..

محو لبخند غم آلود خدا ! دلش انگار گریست .

نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..

یاد من باش ... که بس تنهایم !!.

بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!

به خدا گفت :

من به اندازه ی ....

من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...

به اندازه عرش ..نه ....نه

من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!

اَدم ،.. کوله اش را بر داشت

خسته و سخت قدم بر می داشت !...

راهی ظلمت پر شور زمین ..

طفلکی بنده غمگین اَدم!..

در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...

زیر لبهای خدا باز شنید ،...

نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...

نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...

که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!

نازنینم اَدم .... نبری از یادم ؟؟!!!!..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/26 - 14:37 ·
9
atefe
atefe
زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت !!!
زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم ؛

باشد که موضوع انشای زندگیت "خدا" ،
مقدمه اش "عشق او" ،

و انتهایش "نگاه او" باشد ...


آمیــــــــــــــــــــــــــــــــن
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/26 - 14:04 ·
8
zahra
zahra
ıllı YAŁĐA ıllı
خ.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... {-137-}

خیلی لذت بخشه وقتی
از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت رامیدهد
وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن
وقتی هدیه ات را باز میکند و چشمهایش از خوشحالی برق میزند
از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی
وقتی دیر رسیده ای و میگوید خودش هم الان رسیده اس
وقتی کسی را میخندانی
وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند
عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماند
مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است
فوت کردن قاصدک
وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته
نسیم خنک تو تابستون
لحظه بیدار شدن از خوابی بد
پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر
وقتی اخم کرده اما نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد
وقتی به جای خداحافظی میگوید....میبینمت
وقتی کسی یادش میماند که از چه چیزهایی خوشت میاید
هوای توی گل فروشی
بوی عطر گل نرگس
کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی
وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد
آخر شب که همه خوابند ..آرامش و سکوت

{-41-}{-35-}{-41-}
zoolal
zoolal
به سراغ من اگر میایی نرم و اهسته وبا پسته بیا
و گر نه قربونه قدمت زحمت نکش
ما خودمون میرسیم خدمتتون شما چرا با این حالت
دیدگاه · 1393/01/24 - 19:39 ·
3
nader melody
nader melody
نميخواهم داشته باشمت… نترس…
فقط بيا در خزان خواسته هايم قدم بزن… تا ببينمت…
دلم براي راه رفتنت تنگ شده است…
دیدگاه · 1393/01/23 - 12:51 ·
5
حمید
حمید
همه آدم*ها با هم برابرند ، اما پول*دارها محترمترند .
همه آدم*ها با هم برابرند ، اما دخترها پرطرف*دارترند .
همه آدم*ها با هم برابرند ، اما بچه*ها واجب*ترند .
همه آدم*ها با هم برابرند ، اما خانم*ها مقدم*ترند .
همه آدم*ها با هم برابرند ، اما سیاه*ها بدبخت*ترند و سفیدها برترند...
البته تبعیضی در کارنیست .
در کل همه آدم*ها با هم برابرند ، اما بعضی*ها برابرترند..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/22 - 23:38 ·
9
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
دوستان سلام و درود برشما
مائده
مائده
یک دوست داشتن هایی هست
که از دور است و در سکوت؛
که دلت برایش از دور ضعف می رود
که وقتی حواسش نیست چشمانت را می بندی
و در دل دعایش می کنی
و با یک بوسه به سویش روانه می کنی !
که وقتی بی هوا نگاهش با نگاهت یکی می شود
انگار کسی به یک باره نفس کشیدن را ممنوع می کند!
یک دوست داشتن هایی هست
که به یک باره بی مقدمه پا در کفشِ دلت می کند
و جا خوش می کند
و از دستِ تو کاری بر نمی آید
جز از دور دوستش داشتن...
یک دوست داشتن هایی هست
ساکت است
آرام است
خوب است
گم است...!
و من اینگونه دوستش می دارم ...
... ادامه
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ