یافتن پست: #قصه

bamdad
bamdad
خدايا....

دستانم را زير چانه ام زده ام.....

مات و مبهوت نگاهت مي كنم....

طلبكار نيستم....

فقط مشتاقم بدانم....

چه مي كني ته قصه بامن....
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/8 - 19:11 ·
1
صوفياجون
images.jpg صوفياجون
{-7-}{-57-}{-41-}{-23-}
... ادامه
مائده
مائده
شهرزاد میدانی ای دوستم

خوب نیست ،،، زمانه ای که داریم

دیگر قصه ی بی وفایــــــــــ ــــــی آدم ها غصه نیست !!!

غصه !!! قصه ی قنــــد های کنار چای است ...

که این روز ها در پناه یکی بودن و یکی نبودن ،،،

عجیب تلخ شده اند ؛؛؛ مانده ایم !!!

چای را با قند یا قند را با چای بنوشیم......
دیدگاه · 1392/12/7 - 11:38 ·
8
شهرزاد
normal_Avazak_ir-Love11349-500x332.jpg شهرزاد
دنياي دست ها
از هر دنيايي بي وفاتـر است ...
امـروز دست هـايت را مـي گيـرنـد ...
قصه ي عـادت که شدي همان دست ها را بـرايـَت تکان مـي دهند…
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/7 - 11:18 ·
7
Morteza
Morteza
این چنین گریه این چنین بارون..
سهم من از تو آغوش ناودون..
خسته ازدنیا بیکس و تنها..
این چنین بوده رسم این دنیا..
من ودل تنگی مثل یک بوسه..
روگونه های خیس این کوچه..
اون که میدونه تنها میمونه..
اون منم که واست داره میخونه..
مثل ترانه بی پیچ و تابه..
قصه ی عشقت راز چشامه..
این چنین غصه این چنین گریه..
تا ته دنیا همش باهامه..
مثل یک بغضه که توی گلومه..
این همه تاوون سهم نگامه..
اگه این دلم بی توباز تنهاست..
نگو که این هم مرام دنیاست..
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/6 - 14:45 ·
7
orkhan
orkhan
بخواب آروم عسل بانو که بیتو ساکت اینجا ولی راحت شدی انگار از این بی رحمی دنیا بخواب اروموبی قصه کی این دردو یادش میره سکانسه اخرت این نیست کسی جاتو نمیگیره زمین ساکت زمان اروم عسل تو اسمون خوابه ستارش رفته از امشب یه جای دیگه میتابه لا لا لالالالا تو رفتی اما بخشیدی نگات زندس نفس داره واسه تو کمترین پاداش هزاران بار اُسکاره زمین ساکت زمان اروم عسل تو اسمون خوابه ستارش رفته از امشب یه جای دیگه میتا
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/4 - 09:57 ·
4
hastii
hastii
شب سردي است و من افسرده/
راه دوري ست و پايي خسته/

تيرگي هست و چراغي مرده/

ميكنم،تنها،ازجاده عبور/

دورماندند زمن آدم ها/

سايه اي از سره ديوار گذشت/

غمي افزود مرا بر غمها/

فكرتاريكي و اين ويراني/

بي خبرآمد تا با دل من/

قصه ها سازكند پنهاني/

نيست رنگي كه بگويد بامن/

اندكي صبر،سحر نزديك است/

هر دم اين بانگ برآرم از دل/

واي،اين شب چقدر تاريك است/

خنده اي كو كه به دل أنگيزم؟/

قطره اي كو كه به دريا ريزم؟/

صخره اي كو كه بدان آويزم؟/

مثل اين است كه شب نمناك است/

ديگران را همه غم هست به دل/

غم من،ليك،غمي غمناك است/
... ادامه
Mohammad
n00114818-b.jpg Mohammad
قیصر : «تو چرا این ریختی شدی؟ کی زدتت؟»
میتی: «قصه‌اش درازه.»
قیصر : «کجا؟»
میتی : «هیچی بابا، ما بودیم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود.»
قیصر : «کریم؟! کدوم کریم؟»
میتی : «کریم آب منگل ، میشناسیش؟ آره؟ از ما نه, ازاونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری به موت قسم اصن ما تو نخش نبودیم، آره نه گاز دنده دم هتل کوهپایهٔ دربند اومدیم پایین، یکی چپ یکی راست یکی بالا یکی پایین عرق و آبجو جور شد رو تخت نشسته بودیم داشتیم می‌خوردیم. اولی رو رفتیم بالا، به سلامتی رفقا، لولِ لول شدیم، دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم؛ سومی رو اومدیم بریم بالا آشیخ علی
نامرد ساقی شد. گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا. گفت به سلامتی میتی؛ تو نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم؛ این جیب نه اون جیب نه تو جیب ساعتی ضامن‌دار اومد بیرون رفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن، پریدم تو اوتول اومدم دمه کوچه مهران بغل این نُرقه فروشیه اومدم پایین دیدم یه سره هیکل میزونیه, این جوریه, زد بهم افتادم تو جوب، گفتم هته ته! گفت عفت! یکی گذاشت تو گوشم، گفتم نامرداش؛ دومی رو از اولی قایم‌تر زد، دستمو کردم تو جیبم که برمو بیام چشام باز کردم دیدم مریض‌خونه روسام. حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده، آره،خوبیت نداره. واردی که!»

=
♥هـــُدا♥
5f441cd5f43e.jpg ♥هـــُدا♥
در من کسی نبود ولی جیغ می کشید!!!!

نبض نگاه اینه تند می تپید

انگار دست های کسی در تمام شب

رگ های سرخ قلب مرا باز می درید

رگ های پاره پاره,نه,مار ان بی قرار

ابلیس مهربان شد و در قصه ارمید

ابلیس روی صفحه ی ساعت نشست و بعد

دیگر کسی صدای کسی را نمی شنید

من تیک و تاک سرخ زمین را شنید ه ام

اما کسی مرا که تنی در تمام شب

در کوچه های خلوت من جیغ می کشید
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/2 - 16:33 ·
2
...
girl and glasses.jpg ...
کجای قصه نقش من زیای بود...
که نقش من کمرنگ شد؟!
ایفای نقش نمیکنم
درقصه ای که تودرآن نباشی
این قصه ی بی تو
همان غصه نبودن توست
وشاید
ازابتدااشتباه...
"یلدا""
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/29 - 01:52 ·
4
صوفياجون
1435316372.gif صوفياجون
یا بر همه ایرانیان عزیز در سرتاسر دنیا مبارک{-41-}{-41-}{-35-}{-35-}
{-224-}{-224-}
{-216-}{-216-}{-232-}
{-225-}{-206-}{-208-}{-205-}{-209-}اینم رضا خواننده محبوب دلها {-7-}
به همین جهت امشب در به جشن و پایکوبی میپردازیم علاقه مندان برای ورود به این جشن فقط کافیه زدن بلبلی و... رو بلد باشن .
bamdad
bamdad
چه آزمون سختی است!قلبت را سمت چپ بگذارند و بگویند برو به راه راست!
این قصه ی پا گذاشتن روی دل است!
دیدگاه · 1392/11/28 - 20:05 ·
7
darya
darya
خداوندا!!

اگر روزی بشر گردی

زِ حال بندگانت با خبر گردی

پشیمان میشوی از قصه ی خلقت

خداوندا تو مسئولی

خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی میکشد آنکس که انسان است

و از احساس سر شار است!
... ادامه
soheil
soheil
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم بچشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لب هایم هوس ریخت
زاندوه دل دیوانه رستم
فرو خواندم بگوشش قصه عشق:
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 15:31 ·
2
bamdad
bamdad
کوتاه ترین قصه ی دنیا :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
رفت … !

{-60-}
دیدگاه · 1392/11/26 - 21:30 ·
2
bamdad
bamdad
چه آزمون سختی است!قلبت را سمت چپ بگذارند و بگویند برو به راه راست!این قصه ی پا گذاشتن رو دل است!
دیدگاه · 1392/11/26 - 21:26 ·
1
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
قصــه مــَن قصــه بــے قــَرآریــست. . . .{-128-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
همه در جستجوی محبتیم کدام رمق از حقیقتیم

آسمان را با مهر خورشید سازند بی کران و پر امید

دل،اشک ریزان در شب تنهایی کوچه به کوچه با پرواز تا رهایی

جلد دفتر عشق را مادر برایم نوشت گویی که خود می دانست سازنده باشم در سرنوشت

نامه نوشتم به روزگار جواب داد صبور باش در این روز ماندگار

شاید قصه همین جا تمام شود قایق تو به آب روانه شود

شور عشقم مرا می خواند سوی آزادی مرا می راند

بوسه عشق فدایت می دهم من پرنده عشق را به آسمان پر می دهم
... ادامه
bamdad
bamdad
من قصه های با تو بودن را تا ابد


اینگونه آغاز می کنم


یکی بود


هنوزم هست
دیدگاه · 1392/11/10 - 13:14 ·
8
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ﻣﺮﺩ ﻧَﺒﺎﺱ ﺭﻗﺺ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﻪ! ﺑﺎید ﺧﻴﻠﯽ ﺭﻳﺰ ﺑﺸﮑﻦ ﺑﺰﻧﻪ ﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﻭﺳﻂ ﻣﺜّﻪ ﺟﻤﯿﻠﻪﺑِﻠﺮﺯﻭﻧﻪ{-79-}
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ