Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #میرفت

Mohammad
Mohammad
،
.............................................
** روال کار **
در اين پست هركسی بايد اول به سوال نفر قبلش جواب بده
و بعد يه سوال از نفر بعديش كه معلوم نيست كيه بپرسه !!!

** نكته مهم: **
در صورتی كه دو نفر همزمان دیدگاه دادند٬ پست نفر اول قبوله و از اون دیدگاه بايد ادامه داد !
نفر بعدی هم بايد دیدگاه خودش رو حذف كنه !

** قوانين: **
1- بی احترامی نکنید.
2- سوالها باید عمومی باشند.
3- سوالات تكراری، توچی ...، تو بگو... و اينچنين نپرسيد.
4- دیدگاه پشت سر هم اکیداً ممنوع است.
5- دیدگاه شما مطابق با قوانین کلی سایت نمیدونم باشد.
... ادامه
bamdad
images (4).jpg bamdad
...
bamdad
64548_604.jpg bamdad
رضا
پورشه 8 سیلندر 2012 پانامرا توربو که قراره با هم بریم بخریمش

*نکته ی مهم: آرزو بر جوانان عیب نیست{-7-}
Mohammad
Mohammad
حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر.
بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن.
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش.
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!{-7-}
bamdad
tanz-talkh.jpg bamdad
جوانی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید:استخدام دارید؟
یارو گفت مدرک چی داری؟ گفت دیپلم!
یارو گفت یه کاری برات دارم،
حقوقشم خوبه پسره قبول کرد.
یارو گفت :
ما اینجا میمون نداریم میتونی بری توی پوست میمون
تو قفس تا میمون برامون بیاد!
چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود،
پسره توی قفس پشتک وارو میزد
از میله ها بالا پائین میرفت.
جوگیر شد زیادی رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شیره!
داد زد کمکککککککک
شیره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهنش گفت،
آبرو ریزی نکن من لیسانس دارم..!

{-91-}
صوفياجون
صوفياجون
امروز از یه پیر زنه پرسیدم :
اونوقتا که شما جوون بودین کسی میپوشید؟
گفت نه اون وقتا ما از این قرتی بازیا بلد نبودیم یه
دامن کوتاه تا رو باسن میپوشیدیم خیلی ساده
بیرون میرفتیم
اصن این سادگی اون قدیما منقلبم کرد.{-7-}{-15-}
Mohammad
6365qy3jw3vgz1pd8el.jpg Mohammad
{-7-}
رضا
رضا
مثلا اینو بنویسیم : رعایت نظم در صف نانوایی کار خوبی است کوروش کبیر . همین رو بفرستیم وایبر پس فردا 10 خط بهش اضافه میکنن داستان میسازن همه جا پخش میکنن میگن کوروش خودش هر روز میرفته نونوایی با رعایت نوبت نون میگرفته برمیگشته به قصرش .
... ادامه
bamdad
bamdad
رضا
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﯽ
.

.

.

ﺑﺮﺍﺵ notification ﻣﯿﺮﻓﺖ

:(
Mohammad
Mohammad
قدیما پسرا از مدرسه فرار میکردن میرفتن جبهه..خواب رو به دشمن حرام کرده بودن.. مرد بودن به مولا
.
.
.
.
.
.
.
حالا پسره از مدرسه فرار میکنه باید جلو مدرسه دخترونه پیداش کنی..تازه 90% با موتور میخورن زمین|:
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
هر چقدر آدمها رو بیشتر میشناسی
به حضرت سلیمان بیشتر حق میدی
که
چرا میرفت با یه مشت گاو و گوسفند و بلبل درد دل میکرد ..!{-7-}
دیدگاه · 1393/09/6 - 10:32 ·
6
رضا
رضا
چه بارون شدیدی از صبح بارید انگار تا فردا ادامه داره .
) ; ..
[لینک]
1383942_10151674154327793_890060137_n.jpg
مَن اَگهـ مَرد بـودمـ .. یِ مسلمونِ واقعی میشدمـ .. چـآرتازن میگرفتمـ .. میرفتم هر گُهی میخوردم بعدِش دُختره سنگسار میشد .. تازه چادر مآدرم در کار نبود .. زیـباییـم نداشتم! ..میـدونی چرـآ؟! .. چون مَردـآ نیـآز دارنـ ..
..
هه! ..
بعد تازه اَز اینو ..
به این لَجنی باشه دیـَم دوبرابر تازه اِرثمم دوبرابر بِشه! .. ;/
زنه 9 مـآه بَچه نَگه میداره تو شِکمش دوسال شیر میده! ..
اینا حِساب نیس اون همه که بیدار میمونه شَبا ُ مَردِش میخابه ..
به ما که میرسه بی نیازیمو زیبایی داریم!؟ ;/
زیبایی یِ بار مَصرف؟! .. برو حاجی! ..
مُخم نمیکِشه!
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/29 - 18:27 ·
3
صوفياجون
صوفياجون
فقط یه میتونه یه جمله با 19فعل بسازه ...{-7-}{-18-}
داشتم
میرفتم
دیدم
گرفت
نشست
گفتم
بذار
بپرسم
ببینم
میاد
نمیاد
دیدم
میگه
نمیخوام
بیام
بذار
برم
بگیرم
بخوابم ...
نه فاعلي نه مفعولي نه قيدي نه صفتی!
علی
علی
فردای ثبت نام دانشگاه رفتم سایت برای انتخاب واحد دیدم همه واحدها پره و واحد ها رو مثل قوم تاتارها غارت کردن...از روز اضافه ظرفیت تا الان دو روزه پا کامپیوتر نشستم وکمین کردم تا یه کلاس انقلاب اسلامی پیدا کنم،تا یه ظرفیت خالی پیدا می شه و میام انتخاب کنم دو ثانیه ایی پر میشه ،دانشگاه نیست که ....همه مثل مردم سومالی نیازمند واحدن...دعا کنید چند تا واحد خالی پیدا شه...دارم پا کامپیوتر کور میشم
... ادامه
Majid
ketab.jpg Majid
یادش بخیر
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت
توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
.
.
.
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !
.
.
.
.
.
.
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم
تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته
.
.
.
.
.
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
.
.
.
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
.
.
.
.
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم
درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن
.
.
.
.
.
..
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!
يادش به خير.........
... ادامه
soheil
soheil
انقدر تو شعرا گفتن و میگن ای ساربان اهسته را ن انگار شترهای صدر اسلام 180 میرفتن{-15-}
√√★nima★√√
√√★nima★√√
ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﺳﺮ ﮐﻼس ﺣﻮﺻﻠﻪ درس رو ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ، اﻟﮑﯽ ﻣﺪاد رو ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻼس دم ﺳﻄﻞ آﺷﻐﺎل ﮐﻪ ﺑﺘﺮاﺷﯿﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﯾﮏ ﻣﺪت ﻣﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد دﺧﺘﺮا از اون ﭼﮑﻤﻪ ﻻﺳﺘﯿﮑﯽ ﺻﻮرﺗﯿﺎ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪن ﮐﻪ ! دورش ﭘﺸﻤﺎﻟﻮﻫﺎی ﺳﻔﯿﺪ دارﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺗﯿﺘﺮاژ ﺷﺮوع ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک: اون ﺑﭽﻪ ﻫﻪ ﮐﻪ دﺳﺘﺸﻮ ﻣﯿﺬاﺷﺖ ﭘﺸﺘﺶ و ﻧﺎراﺣﺖ ﺑﻮد و ﻫﯽ راﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﯾﻪ دﻓﻌﻪ ﭘﺮدﻩ ﮐﻨﺎر ﻣﯿﺮﻓﺖ و ﻣﯿﻨﻮﺷﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک و ﻧﻮﺟﻮان ﺑﺎ آﻫﻨﮓ …وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد ﮐﻪ ﮐﺎﻧﺎل ﻫﺎی ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن دو ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮد، ﮐﺎﻧﺎل ﯾﮏ و ﮐﺎﻧﺎل دو

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، دوﺳﺖ داﺷﺘﯿﻢ ﻣﺒﺼﺮ ﺻﻒ ﺑﺸﯿﻢ ﺗﺎ ﭘﺎی ﺑﭽﻪ ﻫﺎ رو ﺳﺮ ﺻﻒ ﺟﻔﺖ ﮐﻨﯿﻢ… ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻋﯿﺪا ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﺧﺮﯾﺪ ﻋﯿﺪ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﮐﺪوم ﮐﻔﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮای ﭼﻪ ذوﻗﯽ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻗﺮارﻩ ﮐﻔﺸﻤﻮﻧﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﯿﻢ((( ﮐﻔﺶ ﺗﻖ ﺗﻘﯽ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ واﺳﻪ ﻋﯿﺪا ﺑﻮد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: ﺧﺎﻧﻮم اﺟﺎزﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﺳﻌﯿﺪی ﺟﯿﺶ ﮐﺮددددددد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻣﻘﻨﻌﻪ ﭼﻮﻧﻪ دار ﻣﯿﮑﺮدن ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﻣﻮن ﮐﻪ ﻫﯽ ﮐﻠﻤﻮن ﺑِﺨﺎرﻩ، ﺑﻌﺪ ﭘﺸﺘﺸﻢ (( ﮐﺶ داﺷﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻧﺶ ﻧﭽﺮﺧﻪ ﺑﯿﺎد رو ﮔﻮﺷﻤﻮن

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮدﯾﻢ وﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﺮدﻧﻤﻮن ﭘﺎرک، ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﯿﻠﻪ ی ﮐﻨﺎر ﺗﺎب، ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﻠﺘﻤﺴﺎﻧﻪ ﺑﻪ اوﻧﯿﮑﻪ ﺳﻮار ﺗﺎب ﺑﻮد ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ، ﮐﻪ دﻟﺶ ﺑﺴﻮزﻩ ﭘﯿﺎدﻩ ﺷﻪ ﻣﺎ ﺳﻮار ﺷﯿﻢ، ﺑﻌﺪش ﮐﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺧﻮدﻣﻮن ﻣﯿﺸﺪ، دﯾﮕﻪ ﻋﻤﺮا ﭘﯿﺎدﻩ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﭘﺎﮐﻦ ﻫﺎی ﺟﻮﻫﺮی ﮐﻪ ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻮد ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ آﺑﯽ، ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻃﺮف آﺑﯿﺶ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﻮدﮐﺎرو ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ، ﻫﻤﯿﺸﻪ آﺧﺮش ﯾﺎ ﮐﺎﻏﺬ رو ﭘﺎرﻩ ﻣﯽ ﮐﺮد ﯾﺎ ﺳﯿﺎﻩ و .ﮐﺜﯿﻒ ﻣﯽ ﺷﺪ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﻣﺸﻖ ﻣﯿﻨﻮﺷﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻦ رو ﺗﻮ دﺳﺘﻤﻮن ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪاﺷﺘﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﻋﺮق ﻣﯿﮑﺮد، ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ ﭼﺮب و ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﺪ و ﺟﺎش ﻣﯿﻤﻮﻧﺪ، دﯾﮕﻪ ﻫﺮ ﮐﺎر ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﻧﻤﯿﺮﻓﺖ، آﺧﺮ ﺳﺮ ﻣﺠﺒﻮر ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﺳﺮ ﭘﺎک ﮐﻦ آب دﻫﻦ ﺑﻤﺎﻟﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﺗﺎ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﺸﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ، ﻣﯿﺪﯾﺪﯾﻢ دﻓﺘﺮﻣﻮن رو ﺳﻮراخ ﮐﺮدﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: از ﺟﻠﻮ ﻧﻈﺎاااااااااااااااام … ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، اون ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻫﺮ روزی ﮐﻪ ورزش داﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺎس ورزﺷﯽ ﻣﯽ رﻓﺘﯿﻢ ﻣﺪرﺳﻪ… اﺣﺴﺎس ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ اﻣﺮوز ورزش دارﯾﻢ، دﻟﺘﻮن ﺑﺴﻮزﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺳﺮ ﺻﻒ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ۱۸۰ درﺟﻪ ﺑﺎز ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﺗﺎ واﺳﻪ رﻓﯿﻖ ﻓﺎﺑﺮﯾﮑﻤﻮن ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: آن ﻣﺎن ﻧﻤﺎران، ﺗﻮ ﺗﻮ اﺳﮑﺎﭼﯽ، آﻧﯽ ﻣﺎﻧﯽ کَ. ﻻ. ﭼﯽ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﮔﻮ
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/20 - 14:05 ·
3
Mohammad
95456517947252002671.jpg Mohammad
حسنی نگو جوون بگو. علاف چش چرون بگو
موی ژلی،ابرو کوتاه،زبون دراز،واه واه واه
نه سیما جون نه رعنا جون،نه نازی و پریسا جون،هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ نگاه میکرد به بشقاب،
باباش میگفت:حسنی میری به سربازی؟،نه نمیرم نه نمیرم
به دخترا دل میبازی. نه نمی دم نه نمی دم
گل پری جون با زانتیا ویبره میرفت تو کوچه ها
گلی چرا ویبره میری؟ دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی،گلی خانوم نازنین با زانتیا نقطه چین،
یه کمی به من سواری میدی؟،نه که نمیدم،چرا نمیدی
واسه این که من قشنگم،درس خونم و زرنگم
اما تو چی؟،نه کار داری نه مال داری،فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه،زبون دراز ،واه واه واه
:d
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
bamdad
خوبی عریر مرد همیشه حاضر نمیدونم {-35-}
Mostafa
Mostafa
واقعاً دلم برای جنیفر لارنس سوخت :(
رضا
BsgPGvwCUAAW2Ig.jpg رضا
وقتی میرفت بالا تا جایزه بهترین بازیکن رو بگیره یه دنیا غم داشت . واقعا دلم واسش سوخت چون ملت و همه طرفداران تیم ملی آرژانتین ازش انتظار داشتن تا تیم رو قهرمان کنه اما خب تنهایی واقعا مشکل بود موفق بشه . شاید اگر هم تیمی های بهتری داشت قهرمان میشد .

دیدگاه · 1393/04/23 - 17:13 در ورزش ·
4
iman
iman
تهمت :

اعتراف میکنم چند سال عروسی یکی از فامیلا بود، ما طرف داماد بودیم، عروسی تو یه خونه بزرگ برگزار شده بود، عصر بود من دستشویی شدید داشتم، یه دستشویی تو حیاط بود.رفتم جلو دستشویی دیدم یکی داخله منتظر شدم تا بیاد بیرون

، وقتی طرف اومد بیرون یه مرد تقریبا 150 کیلویی از خانواده عروس بود، خلاصه رفتم تو دستشویی گلاب به روتون چشمتون روز بد نبینه یه کاری کرده بود به قطر تقریباً 5 اینچ و طول حدوداً 25 الی 30سانتیمتر، طوری که از اون سوراخه پایین نمیرفت.... نزدیک بود حالم به هم بخوره ... از دستشویی کردن پشیمون شدم... اومدم بیرون دیدم 2تا دختر منتظر دستشویی هستند... تا من اومدم بیرون، یکیشون زودی رفت تو. منم زود دور شدم ...

لامصبا تا آخر عروسی هرجا منو میدیدن با انگشت منو به همدیگه و دوستاشون نشون میدادن... خدا نصیبتون نکنه تهمت ناروا بد چیزیه!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/21 - 16:16 ·
3
iman
iman
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ. ﯾﻪ ﻣﺰﺩﺍ 3 ﻫﻢ
ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺯﻡ ﺳﺒﻘﺖ ﮔﺮﻓﺘﻦ ....
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﻭﺍﺳﻢ ﺷﮑﻠﮏ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ . ﻣﻦ
ﻫﻢ ﮔﺎﺯﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﻮﻧﻮ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻋﺸﻖ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﺒﺎﺭﮎ . ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻥ
ﺍﺯ ﺁﯾﻨﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪﻡ ﭘﺴﺮﻩ ﺩﺧﺘﺮﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﻧﮑﺘﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﻧﯿﻮﻓﺘﯿﻦ
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/21 - 16:00 ·
3
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ