یافتن پست: #نشسته

Mohammad
ymwIWjIVyx.jpg Mohammad
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
پسرک توی تاکسی یک شکلات درآورد و خورد ویکی دیگه وپشت بندش یکی دیگه
مردی که کنارش نشسته بودگفت:این همه شکلات برا دندونات مضره
پسرک جواب داد:بابابزرگم ۱۳۵سال عمر کرد،
مرد گفت:باخوردن شکلات ؟
گفت : نه بابابزرگم فقط سرش تو کار خودش بود نه دیگران !{-7-}
دیدگاه · 1393/08/1 - 11:09 در Lawless ·
4
bamdad
bamdad
ساعت آخر بود
دخترک گوشه کلاس نشسته بود
یکی از بچه ها خواست چیزی بخوره که معلم فهمید
گفت:زنگ آخره! اگه سرکلاس چیزی بخوری نمیتونی غذای خوشمزه مامانتو بخوری!
یکی با خنده گفت اگه غذا نداشتیم چی؟
دخترک درگوشه کلاس آرام زمزمه کرد که اگه مادر نداشتیم چی...؟

:(
Morteza
Morteza
ﺗﻮ ﻳﻪ ﺟﻤﻊ ﺳﻨﮕﻴﻨﻲ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﻳﻪ ﺑﭽﻪ ﻓﺴﻘﻠﻲ ﺍﻭﻣﺪ
ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺎﺭﻭ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﻱ ﻣﻴﺨﻮﺭﻳﺪ
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﺩﻭﻥ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﮏ ﻭ ﮔﻠﭙﺮ ﻣﻴﭙﺎﺷﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ.
ﭘﺴﺮﻩ ﻣﻴﮕﻪ : ﺍﻩ ﺍﻩ
ﻣﺎ ﺍﻧﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻳﻢ ﺳﻴﻔﻮﻥ ﻣﻴﮑﺸﻴﻢ ﺑﺮﻥ، |||:
ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻱ ﺑﭽﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ
ﺳﺮﺷﻮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻭﻥ ﻭﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻨﺘﺮﻭﻟﻮ ﮔﺎﺯ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ..…
ﺧﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﺗﻮﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﭽﻪ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﮐﺮﺩﻧﺘﻮﻥ..
... ادامه
Mohammad
pesarkhob.jpg Mohammad
همیشه وقتی از حجاب وحیا حرف میزنیم از خانم ها میگیم ...

از چادری ها میگیم....

اما امروزمیخوام بگم...

سلامتی پسری که سَرشو خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ،

نه رودروی ناموس مردم....

سلامتی اونی که نه مدونا میشناسه نه شکیرا والیزابت تیلور ...

دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست...

سلامتی اون مردی که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه...

سلامتی اون پسری که نماز اول وقتش حجته...

سلامتی هرکی که پیشش،روبروش ،کنار دستش

تو کلاس با امنیت میشینی و انگار نه انگار کنارش دختر نشسته...

سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث وبگو بخند رابندازه

به بهانه ی امتحان...

سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مَریض ولی اون وا نده...

سلامتی اون آقایی که ظهر تو دانشگاه پشت کفشاشو خم میکنه

وآستیناش بالا وآب میچکه

جوراباشم از جیباش آویزونه

مهم نیست دخترای جفنگ دانشگاه مسخرش کنن

سلامتی هرچی پسرخوب این جوریه ...
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
پسرک توی تاکسی یک شکلات درآورد و خورد ویکی دیگه وپشت بندش یکی دیگه
مردی که کنارش نشسته بودگفت:این همه شکلات برا دندونات مضره
پسرک جواب داد:بابابزرگم ۱۳۵سال عمر کرد،
مرد گفت:باخوردن شکلات ؟
گفت : نه بابابزرگم فقط سرش تو کار خودش بود نه دیگران !
{-151-}
دیدگاه · 1393/07/14 - 11:13 ·
4
√√★nima★√√
√√★nima★√√
ﺣﺴﻮدی ام ﻣﯽ ﺷﻮد ﺑﻪ ﺗﻮ♥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﻦ داری ﮐﻪ اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﭘﺎیِ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ رﻧﺠﺪ اﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد اﻣﺎ ﺑﺎز ﻣﯽ اﯾﺴﺘﺪ ﺑﻪ راﻩِ ﺗﻮ ﺣﺴﻮدی ام ﻣﯽ ﺷﻮد ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﻣﻦ را ﻧﺸﺎن ﺑﺪﻫﺪ و ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ؟ او ﻣﺮا ﻣﻌﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺳﺮاﻏﺶ ﺑﺮوﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻫﺮ ﺳﻪ ﺣﺮفِ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ دارد ﺣﺴﻮدی ام ﻣﯽ ﺷﻮد ﺑﺎز ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﺮروز ﺑﺮاﯾﺖ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﮐﻨﺎر ﻣﯽ ﮔﺬارم ﺗﺎ ﯾﺎدم ﻧﺮود ﭼﻨﺪ روز اﺳﺖ ﮐﻪ دﯾﻮاﻧﻪ ی ﺗﻮ ﺷﺪﻩ ام ﺣﺴﻮد ﺷﺪﻩ ام ﺑﻪ زﻣﯿﻦ و زﻣﺎن ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺪا ﮐﻪ ﺗﻮ را ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻫﺮروز و ﻫﺮﺷﺐ ﺣﺴﻮدی ام ﻣﯽ ﺷﻮد ﺑﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ دﻟﻢ ﻧﻤﯽ آﯾﺪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﻪ زﺑﺎن ﺑﯽ آورم ﺣﺘﯽ از رویِ دﻟﺘﻨﮕﯽ ﮐﻪ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺖ را ﮐﻪ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺖ را ♥ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻢ{-35-}
دیدگاه · 1393/07/13 - 15:39 ·
3
مائده
مائده
و من دوباره پریشان و جمعه بارانی
نشسته بر سر ایوان و جمعه بارانی...

"مهسا مجدر"
دیدگاه · 1393/07/12 - 01:29 ·
9
Morteza
Morteza
انصافا خوندنیه
.....................
درددل یک جوان ایرانی
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم
... ادامه
رضا
رضا
امشب نمی بینم حوصله نیست .
✔♥Дℓɨ♥✔
✔♥Дℓɨ♥✔
ﻣﻦ ﺍﮔﻪ میتونستم ﯾﻪ ﻣﯿﻮﻩ اختراع میکردم
ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ #ﻧﺎﺭﻧﮕﯽ ﮐﻨﺪﻩ میشد
ﻭ ﺗﻮﺵ ﻫﻢ #ﺳﯿﺐ-ﺯﻣﯿﻨﯽ ﺳﺮﺥ ﮐﺮﺩﻩ ﻣﺜﻞ #ﺍﻧﺎﺭ ﺑﺎ ﻧﻈﻢ ﻭ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﯾﮏ ﺟﺎ #ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ !
... ادامه
bamdad
bamdad
گاو ما ما مي کرد گوسفند بع بع مي کرد
سگ واق واق مي کرد
و همه با هم فرياد مي زدند حسنک کجايي
شب شده بود اما حسنک به خانه نيامده بود.حسنک مدت هاي زيادي است که به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي کند.او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند.
موهاي حسنک ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند.
ديروز که حسنک با کبري چت مي کرد .کبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.کبري تصميم داشت حسنک را رها کند و ديگر با او چت نکند چون او با پتروس چت مي کرد.پتروس هميشه پاي کامپيوترش نشسته بود و چت مي کرد.پتروس ديد که سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي کرد چون زياد چت کرده بود.او نمي دانست که سد تا چند لحظه ي ديگر مي شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
براي مراسم دفن او کبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما کوه روي ريل ريزش کرده بود .ريزعلي ديد که کوه ريزش کرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد .ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبري و مسافران قطار مردند.
اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و کور بود .الان چند سالي است که کوکب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سير کند.
او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد.
او کلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد.
او آخرين بار که گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است که ديکر در کتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد

:(
√√★nima★√√
√√★nima★√√
دﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻧﺎ اﻣﯿﺪی و ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﮐﻪ روﺑﺮوﯾﺶ اﯾﺴﺘﺎدﻩ ﺑﻮد ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﺎﻣﻼ‌ از او ﻧﺎ اﻣﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد از ﮐﺴﯽ ﮐﻪ اﻧﻘﺪر دوﺳﺘﺶ داﺷﺖ و ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﻪ او ﻫﻢ دوﺳﺘﺶ دارد وﻟﯽ دﻗﯿﻘﺎ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ دﺧﺘﺮ ﺑﻪ او ﻧﯿﺎز داﺷﺖ دﺧﺘﺮ را ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬاﺷﺖ از ﺑﻌﺪ از ﭘﯿﻮﻧﺪ ﮐﻠﯿﻪ در ﺗﻤﺎم ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻪ در ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺑﺴﺘﺮی ﺑﻮد ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻋﯿﺎدﺗﺶ اﻣﺪﻩ ﺑﻮدن ﻏﯿﺮ از ﭘﺴﺮ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ دری ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﻪ از ان وارد ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﻏﯿﺮ از ﮐﺴﯽ ﮐﻪ او ﻣﻨﺘﻈﺮش ﺑﻮد ﺣﺘﯽ ﺑﻌﺪ از ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪن از ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺧﻮدش ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﭘﺴﺮ دﻟﯿﻞ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪﻩ ای داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ وﻟﯽ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﻤﺎم ﭘﺮﺳﺸﻬﺎﯾﺶ ﯾﺎ ﺳﮑﻮت ﺑﻮد ﯾﺎ ﺟﻮاﺑﻬﺎی ﺑﯽ ﺳﺮ و ﺗﻪ ﮐﻪ ﺧﻮد ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ اﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺑﻮدﻧﺶ اﻧﻬﺎ اﻋﺘﺮاف داﺷﺖ ﺗﺤﻤﻞ دﺧﺘﺮ ﺗﻤﺎم ﺷﺪﻩ ﺑﻮد ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ دﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﺪ او را ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺑﻪ او ﮔﻔﺖ ﮐﻪ از زﻧﺪﮔﯽ اش ﺧﺎرج ﺷﻮد ﺑﻪ ﻧﻈﺮ دﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮ ﺧﺎﻟﻪ اش ﮐﻪ ﻫﺮ روز ﺑﻪ ﻋﯿﺎدﺗﺶ اﻣﺪﻩ ﺑﻮد ﺑﺎ دﺳﺘﻪ ﮔﻠﻬﺎی زﯾﺒﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ از ﭘﺴﺮ ﻻ‌ﯾﻖ دوﺳﺖ داﺷﺘﻦ ﺑﻮد دﺧﺘﺮ در ﺣﺎﻟﺖ ﻋﺼﺒﯽ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮی ﭘﺴﺮ ﺿﺮﺑﻪ ای زد زاﻧﻮﻫﺎی ﭘﺴﺮ ﻟﺤﻈﻪ ای ﺳﺴﺖ ﺷﺪ و رﻧﮕﺶ ﭘﺮﯾﺪ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ ﻣﺜﻞ ﯾﺦ ﺑﻮد وﻟﯽ دﺧﺘﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪ ﭼﻮن دﯾﮕﺮ رﻓﺘﻪ ﺑﻮد و ﭘﺴﺮ راﺑﺮای . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺮک ﮐﺮدﻩ ﺑﻮد دﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺧﻮد ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﻪ ﭼﻪ دﻧﯿﺎی ﻋﺠﯿﺒﯽ اﺳﺖ در اﯾﻦ دﻧﯿﺎ ﮐﻪ ادﻣﻬﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ان ﻏﺮﯾﺒﻪ ﭘﯿﺪا ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻠﯿﻪ اش را ﻣﺠﺎﻧﯽ اﻫﺪا ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺪون اﯾﻨﮑﻪ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺗﻮﻣﺎن ﭘﻮل ﺑﮕﯿﺮد و ﺣﺘﯽ ﻗﺒﻮل ﻧﮑﺮدﻩ ﺑﻮد ﮐﻪ دﺧﺘﺮ ﺑﺮای ﺗﺸﮑﺮ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﺶ در ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎل ﭘﺴﺮ از ﺷﺪت ﺿﻌﻒ روی زﻣﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد و ﺧﻮﻧﻬﺎﯾﯽ را ﮐﻪ از ﭘﻬﻠﻮﯾﺶ ﻣﯽ اﻣﺪ ﭘﺎک ﻣﯽ ﮐﺮد و ﭘﺴﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺳﺮ ﻗﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮدش دادﻩ ﺑﻮد ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎ ﺑﻮد او ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺖ دﺧﺘﺮ ﺗﻤﺎم ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را ﻣﺪﯾﻮن او ﺑﻤﺎﻧﺪوﻟﯽ ای ﮐﺎش دﺧﺘﺮ از ﻧﮕﺎﻩ ﭘﺴﺮ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ او ﻋﺎﺷﻖ واﻗﻌﯽ اﺳﺖ
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/19 - 23:14 ·
1
bamdad
bamdad
صدا بزن اسم مرا

صدای تو زیباتر از خاطره ی افتاده در حوض های رنگ و رنگ رویاهای خواب و بیداری است.



در این عصر خاموش



قدم می زنم به سوی نور خورشید سر زده از آن قهوه های دور

از اعماق چشمان زیبای تو



صدا بزن اسم مرا



صدای تو صدای سنگی کوچک در دریاچه ی وهم و خیالم به واقعیت در انتظار نشسته ی توست.

{-35-}
دیدگاه · 1393/06/17 - 21:22 ·
3
bamdad
bamdad
نگران نباش...

حال دلم خوب است


آرام ...

گوشه اي نشسته و روياهايش را به خاك ميسپارد..

:(
دیدگاه · 1393/06/13 - 19:53 ·
2
bamdad
bamdad
ﺭﻭﺍﻳﺖ است در بهشت حوریان آنچنان با مومنینی که از یارانه خود صرف نظر کرده اند رفتار میکنند که انگار نه انگار اونطرف تر خانواده نشسته !!

{-27-}
bamdad
bamdad
پسرک توی تاکسی یک شکلات درآورد و خورد و بعد یکی دیگه و پشت بندش یکی دیگه.
مردی که کنارش نشسته بود بهش گفت: هیچ می دونی که زیادی شکلات خوردن برای دندون هات بده؟
پسرک در جوابش گفت: پدربزرگ من 135 سال عمر کرد.
مرد پرسید: این به خاطر خوردن شکلات بود.
پسرک: نه پدربزرگم همیشه سرش به کار خودش بود...

{-15-}
صوفياجون
صوفياجون
ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎ ﺗﻮﯼ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ، ﺩﻭﺳﺖ{-18-}{-18-}
ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﻭﺑﺮﻭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ،ﺑﻬﺶ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ
ﺑﻮﺳﻢ ﻣﻴﺪﯼ؟
ﻳﻬﻮ ﺍﺧﻤﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﻫﻢ،ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﻧﺪﺍﺩ
ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﺱ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺩﻳﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺑﻮﺳﮓ ﻣﻴﺪﯼ !! |:
soheil
soheil
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺮﻭﺳﯽ ،

ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ،

ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ :

ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ، ﺩﻝ ﻣﯿﺒﺮﯼ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺮﻗﺼﯽ !!

ﻣﻨﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺭﺍﺱ ﻣﯿﮕﻪ

ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺭﻗﺼﯿﺪﻡ
... ادامه
raha
raha
يه چيزي بهم گفت بيا و بنويس.........

بيا و خودتو خالي كن........

از همه چيز.......

از همه چيزايي كه باهاشون درگيري............

اومدم تا ينويسم..........

از همه چيز..........

از همه دلهره هام..........

از همه مشكلاتم.........

از همه ناراحتيام............

خيليييييييييييييييييييي وقته كه دله خودمو خالي نكردم...........

برا همين هم باز يه چيزي مثه بغض نشسته رو ديواره قلبم...........

نميدونم بايد چيكارشون كنم............

مثه هميشه ميگم خدايا شكرت..........

شكرت خداجونم..........

بازم من دوست دارم.........

منظر نگاهتم.........
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1406313632193114_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
بابام به مامانم میگه : ما که بهونه ای واسه رفتن به ماه عسل نداریم ...........پیامک بده ماه عسل بگو ما یه بچه فلج داریم ...{-15-}{-15-}با لب تاپش یه جا نشسته تکونم نمیخوره !!! خیلی شیــــــــــــــک تحقیرم کرد{-38-}{-38-}
mehrab
mehrab
همسر پادشاه در شهر قدم می زد / به مردی دیوانه رسید که بر زمین نشسته و با تعدادی کودک بازی می کند/
از دیوانه پرسید : چه می کنی!! دیوانه باانگشت بر خاک طرحی کشید و گفت : خانه می سازیم !!
ملکه : این خانه را خریدارم ! چند می فروشی !!! دیوانه نیز مبلغی گفت و ملکه پول را به او داد و رفت ... /
شب هنگام پادشاه درخواب دید همسرش در قصری بهشتی است اما او را راه نمی دهند /
صبح / پادشاه خوابش را برای ملکه تعریف کرد / ملکه نیز داستان دیوانه ی دیروز را برای پادشاه تعریف کرد/
پادشاه بسرعت نزد دیوانه رفت و گفت : هم اکنون خانه ای بر خاک ترسیم کن تا از تو بخریم /
دیوانه انجام داد /
پادشاه : خانه را چند می فروشی !؟/
دیوانه : به قیمت تاج وتختت !! / پادشاه : پس چرا به همسرم ارزان تر فروختی!! /
دیوانه : همسرت نمیدانست چگونه خانه ای را می خرد اما تو اکنون میدانی ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/3 - 17:16 ·
4
bamdad
bamdad
خوشبخــتے همــان لحظــه ایســــ ت

کـه احســاس میکنے خــدا کنــارت نشسته

و تو به احترامـــش از گـــنـــاه فاصــلـه میگیــرے

{-35-}
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
ıllı YAŁĐA ıllı shaghayegh(پارتی_السلطنه) مائده غزل NEGAR ๓เรร-รєթเ๔єђ zahra شهرزاد @Taraneh-376 zoha Noosha zahra hastii ali محسن حمید مجید کاپیتـان رستمی roya32 Mostafa ساراملوس ساراملوس @Ruby @Ruby @Ruby @tarane bamdad mostafa AZ Ali ოօհʂεղ zoolal Mohammad

سلام به همه اونای که زنگ زدن فرار کردن واونایکه زنگ زدن برق نبوده من صدای زنگو نشنیدم تلنگر از ماس خیلی مخلصیم
iman
iman
نشسته بودم جلوی تاکسی

یه دخترو پسرم عقب نشسته بودن که یه دفعه دختره جیغ کشید

"دستتو بکش بیرون کثافت"!!!!

.

.

.

.

.

.

راننده هم کوبید رو ترمز پسررو از ماشین کشید پایینو مث سگ زدش...

سوار ماشین که شد از دختره پرسید خانوم،پسره چیکار کرد؟

دختره گفت:آشغال دستشو تا ته کرده بود تو دماغش

من :|

راننده:|

و باز من:|
دیدگاه · 1393/04/21 - 14:47 ·
1
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ