یافتن پست: #نشسته

رضا
01029940.jpg رضا
1 دیدگاه · 1394/03/8 - 23:47 در ورزش ·
4
رضا
رضا
وقتی 6000 موسسه مالی و اعتباری غیر مجاز تو کشور فعالیت میکنه یعنی نظم مالی تو کشور بهم میخوره و سرمایه مردم به جای تولید به سمت این موسسات سرازیر میشه برای دریافت سود سپرده های بیشتر .
... ادامه
Mohammad
Mohammad
مورد داشتیم دختره رفته شیرینی فروشی گفته

یه جعبه شیرینی میخوام....

یارو گفته چند کیلویی؟

دختره گفته 55 کیلو ام ولی رژیم گرفتم لاغر شم

میگن شیرینی فروشه رفته تو یخچال نشسته میگه من شیرینی ناپلئونیم
{-7-}
دیدگاه · 1394/02/21 - 11:19 ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
در روزهای حساس مذاکرات ایران با گروه 1+5 رستورانی در مقابل هتل بوریواژ لوزان، محل برگزاری مذاکرات، از روز دوشنبه پیتزایی با نام «جان کری» را به منوی غذای خود اضافه کرده است. وزیر خارجه آمریکا هفته گذشته برای صرف غذا به این رستوران رفته بود. در پی این خبر یک سایت نزدیک به تندروها عکسی را از منوی یک رستوران در تهران منتشر کرد که در آن غذایی با نام «اشکنه احمدی نژاد» به چشم می خورد. این سایت در توضیح این عکس آورده است« نامگذاری پیتزا که یک غذای ایتالیایی است به نام جان کری، حاکی از مکر آشکار غرب است. متأسفانه عده ای فریب خورده هنوز با خوردن پیتزا در جهت اهداف آمریکا گام بر می دارند. ما ضمن حمایت از اشکنه احمدی نژاد که سرشار از ویتامین، کلسیم و هاله نور است، خواستار برخورد قاطع مسئولین با آقای سریع القلم و مطهری هستیم.»
همراه با یکی از همکاران برای بررسی موضوع به این رستوران مراجعه کردیم. رستورانی نسبتاً شلوغ با ترکیبی از غذاهای ایرانی و خارجی. به سمت میزی که در کنارمان یک زوج جوان نشسته بودند، رفتیم. به نظر نامزد بودند.گارسون منو را آورد.
گارسون: خوش آمدید. بهترین غذاهارو در رستوران ما تجربه کنید.
آقاپسر: ممنون. اگه امکان داره یک پیش غذای سبک لطف کنید.‌
گارسون: چی مد نظرتونه؟
آقا: نمی دونم. غذاهای شما اسم های خاصی دارند. ما تاحالا نشنیدیم. میشه خودتون یه پیشنهاد بدید؟
گارسون: بله حتما. من برای پیش غذا سوپِ«مشایی» رو پیشنهاد می‌کنم. فوق العاده است. یک مزه خاص میده که دلیلش فلفل ونزوئلاییه که تو دنیا حرف اول رو میزنه. تندِ تند.
خانم: وای من عاشق مزه‌های انحرافی ام. پاستا هم دارید؟
گارسون: بله. پاستا «ثمره هاشمی» رو توصیه می‌کنم. چون این پاستا با وجود این که منوی ما هر سال تغییر می کنه، همیشه هست. پاستا رحیمی هم بد نیست، تر و تمیزه.
خانم: پس همین خوبه.
گارسون: اوکی. پیش غذا رو میارم. غذا رو هم بعد سفارش بدید.
در این لحظه خانم و آقا مشغول انتخاب غذای اصلی بودند که گارسون پیش غذا را آورد.
گارسون: غذاتون رو انتخاب کردید؟
آقا: بله چون ما اساسا به تفاهم سنت و مدرنیته خیلی اعتقاد داریم یه غذای سنتی و یک فست فود سفارش می‌دیم.
گارسون: وای چقدر فوق العاده. شما زوج دوست داشتنی ای هستید( در اینجا بی‌خودی قارت قارت خندید). خب بفرمایید.
آقا: یه اشکنه «احمدی نژاد» برای من. یه پیتزا هم
... ادامه
[لینک]
دیدگاه · 1394/01/25 - 14:28 ·
5
bamdad
bamdad
دوست مجازی من ...

چند وقت است برایت می نویسم

وتو میخوانی

وگاهی تو می نویسی ومن میخوانم

دوست مــــــــجازی من

این روزها درد دلهایمان را

به زبان نمی اوریم

تایپ می کنیم

مانده ایم اگر این دنیای مجازی نبود

روی دیوار احساس چه کسی مینوشتیم

نامت زیباست اما افسوس که مجازی هستی

پشت هریک از این نوشته ها یک نفر نشسته است

میخواند,فکر می کند,گاهی هم گریه می کند,

یا میخندد

برای چند دقیقه هم که باشد از دنیای واقعی مرخصی میگیری

مینشینی برای دل خودت

گاهی هم شب و روز میچرخی در این دنیای رمز دار

ولی میدانم

قدرتمام لبخندهایت تنها هستی

اگر همدمی بود که مجازی نمیشدی



دوست مــــــــجازی من

گاهی آنقدر بیخود میشویم بین یک دروغ واعتقاد

فراموش می کنیم خودمان را

دور میزنیم منطق وباورهایمان را

میخندیم /گاهی هم دروغ میگوییم

نمیدانم...

دوست مجازی من

بودنت را قدر میدانم

{-253-}
دیدگاه · 1393/12/29 - 23:32 ·
2
Noosha
0bbf9cc0506cacddf7c7119e326e6a19-425 Noosha
بر خاکی نشسته بودم ؛
که خدا آمد و کنارم نشست !
گفت : مگر کودک شده ای !؟
که با خاک بازی میکنی !
گفتم : نه ! ولی . . .
از بازی آدمهایت خسته شده ام ! . . .
همان هایی که حس می کنند هنوز خاکم ! . . .
و روح تو در من دَمیده نشده ! . . .
من با این خاک بازی میکنم ،
تا آدمهایت را بازی ندهم !

خدا خندید ! . . .
پرسیدم خدایا ؛
چرا از آتش نیستم !؟
تا هرکه قصد بازی داشت را بسوزانم !

خدا امّـا ساکت بود !
گویا از من دلخور شده بود ! گفت :

تو را از خاک آفریدم
تا بسازی ! . . . نه بسوزانی ! . . .

تو را از خاک ازعنصری برتر ساختم . . .

از خاک ساختم
که با آب گـِل شوی و زندگی ببخشی . . .

از خاک که اگر آتشت بزنن ! . . .
بازهم زندگی میکنی و پخته تر میشوی . . .

باخاک ساختمت تا همراه باد برقصی . . .

تو را ازخاک ساختم
تا اگر هزار بار آتش و آب و باد تو را بازی داد ! . . .
تو برخیزی ! . . .
سر برآوری ! . . .
در قلبت دانهٔ عشق بکاری ! . . .
و رشد دهی و از میوهٔ شیرینش لذت ببری ! . . .

تو از خاکی ! . . .
پس به خاکی بودنت ببال . . .
و من هیچ نداشتم !
برای گفتن به خدا ! . . .{-60-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
Mohammad
بازگشت غرور آفرین شما را از مبارزه با اژدهای سه سر و بقیه ااژدها ها تبریک عرض می نمایم
{-319-}{-320-}{-321-}{-322-}
زنده باشی قهرمان اژدها کش
مرجان بانو :)
aksneveshte_www.patugh.ir-27.jpg مرجان بانو :)
Mostafa
اینو دیدم یادت افتادم برادر....{-7-}
Mohammad
Mohammad
،
.............................................
** روال کار **
در اين پست هركسی بايد اول به سوال نفر قبلش جواب بده
و بعد يه سوال از نفر بعديش كه معلوم نيست كيه بپرسه !!!

** نكته مهم: **
در صورتی كه دو نفر همزمان دیدگاه دادند٬ پست نفر اول قبوله و از اون دیدگاه بايد ادامه داد !
نفر بعدی هم بايد دیدگاه خودش رو حذف كنه !

** قوانين: **
1- بی احترامی نکنید.
2- سوالها باید عمومی باشند.
3- سوالات تكراری، توچی ...، تو بگو... و اينچنين نپرسيد.
4- دیدگاه پشت سر هم اکیداً ممنوع است.
5- دیدگاه شما مطابق با قوانین کلی سایت نمیدونم باشد.
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
نخونی از دستت رفته خیلی قشنگه

ﺯﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ : ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺭﺍ
ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ...
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ
ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ ...
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ
ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ...
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻔﺖ ﺷﯿﺮﻧﺮ
ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ
ﺩﻫﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﻓﻮﺭﯼ ﺷﯿﺮﻧﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﺎ
ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺭﺩ ...
ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ ...
ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ
ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ ...
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ
ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ .
ﻭﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ .
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺁﻥ ﻫﻨﺮﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺁﻥ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
ﺍﻣﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺻﻔﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ
ﻭﺷﯿﺮﺻﻔﺘﺎﻥ افسوس ﭼﻪ ﮐﻢ..... !
... ادامه
bamdad
bamdad
تو ﭘﺎﺭﮎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﯾﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﻡ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺳﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﺭﻭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔﺘﻢ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ؟؟؟؟؟؟؟
ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺧﺸﺘﻢ
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻥ!!!

:)
Mohammad
Mohammad
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺮﻭﺳﯽ
ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ، ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ :
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ، ﺩﻝ ﻣﯿﺒﺮﯼ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺮﻗﺼﯽ !!
ﻣﻨﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺭﺍﺱ ﻣﯿﮕﻪ
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺭﻗﺼﯿﺪﻡ{-7-}
bamdad
6fl5_hamsade.jpg bamdad
ﺁﻗﺎﯼ ﻫﻤﺴﺎﺩﻩ:
ﺁﻗﻮ ﻣﺎ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻧﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺘﻢ ﻭﺍﺱ ﯾﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻦ، ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﻡ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ!
ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ، ﯾﯿﻬﻮ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺯﻥ ﺩﻭﻡ... ﻣﺮﺣﻮﻡ ﭘﯿﺪﺍﺷﻮﻥ ﺷﺪ! ﺁﻗﻮ ﺩﻭﺗﺎ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺭﻭ ﺳﺮ ﻣﺎ! ﻣﺎﻡ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﯿﺘﻮ ﺷﺪ. ﺍﻭن‌قدر ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﭘﻮﺯﻣﻮﻥ ﻓﮑﻤﻮﻥ ﺍﺯ 36ﺟﺎ ﺷﯿﮑﺴﺖ!
ﺁﺧﺮﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺟﺎﯼ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻥ!
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺷﻮﻓﺎﮊ ﺧﻮﻧﻪ ﺟﻬﻨﻢ! ﺍﻭﺟﺎ ﻓﻘﻂ ﻣﻮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﯿﺘﻠﺮ! ﺗﺎ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪ، ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺴﺎﺩﻩ ﯾﻪ ﺩقیقه ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﻪ‌ﺩﺍﺭ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﺑﺒﻨﺪﻡ! ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﻮ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﻭﺗﺎ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻭﺍﺱ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ!
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﻮ، ﻫﯿﺘﻠﺮﻡ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺷﺪ!

ینی الان داغونما....

{-15-}
bamdad
bamdad
به همین غروب غم انگیز دلخوشم
اگر بدانم
تو هم
یک جایی نشسته ای پشت پنجره
و دلت برای من
تنگ شده...

:(
دیدگاه · 1393/10/12 - 18:14 ·
2
bamdad
bamdad
خدایا،

قلبم تشنه ی نور

و عشق توست!

هر روز در افکار و آرزوهایم

به سوی من بیا...

در رویاهایم،در خنده ی نشسته بر لبانم

و در اشک چشمانم به سوی من بیا...

در عبادت و کارم،در زندگی و مرگم،

به سوی من بیا...

تو با من باش با رحمت و عشقت...!

{-47-}
Majid
3123.jpg Majid
محسن
محسن
کامنت:


خوندی cm بزار :'(
bamdad
bamdad
تنها در کافه نشسته بود

مردی که نه حال قدم زدن داشت

و نه می توانست گریه کند...

کافه چی آمد

مرد،مرگ سفارش داد

و مُرد!

{-118-}
دیدگاه · 1393/09/30 - 20:13 ·
2
bamdad
bamdad
سال هاست

من و پنجره

به تماشای برگ ریزان "پاییز" نشسته ایم!

خسته ایم...

کی می آیی "بهار" ؟!

:(
دیدگاه · 1393/09/30 - 20:10 ·
2
hamed
hamed
شرم می کنم با ترازوی کودک گرسنه ای که در پیاده رو نشسته است وزن سیری ام را بکشم...
دیدگاه · 1393/09/19 - 15:22 ·
5
bamdad
bamdad
تنها یک حرف مرا آزار میدهد ، حتی یک کلمه هم نمیشود


تنها یک حرف مرا هر روز غمگین تر میکند …


همان یک “ن” که در ابتدای “بودنت” نشسته است !

:(
دیدگاه · 1393/09/18 - 21:12 ·
1
Mohammad
Mohammad
مادر بزرگم الان ی هفته نشسته تو خونه هیجا هم نمیره
بهش میگم عزیز چرا نمیری بیرون یه قدم بزنی صاف صاف تو صورت من نگاه میکنه
میگه مگه نمیدونی رو صورت خانم های جذاب اسید میریزن!{-7-}
bamdad
bamdad
یکی بود یکی نبود

و هیچکس جز خدا در ابتدای قصه ها نبود



خدا می نوشت و آفرینش نخستین کلمه بود



آن جا که هیچکس نبود



آن جا که هیچ چیز نبود



جز خدا که در ابتدای قصه ها نشسته بود

{-35-}
bamdad
Ashoora Tree Blood1_[www_sarzamindownload_com].jpg bamdad
در منطقه الموت شرقی استان قزوین در روستای زرآباد درخت چنار قدیمی و تنومندی وجود دارد که با اتفاقی نادر موجب شده تا همه ساله در ماه محرم کانون توجه خیل عزادران حسینی باشد.
درخت زرآباد که به درخت خونبار زرآباد شهرت یافته سالهاست که در کنار امامزاده ای قرار دارد و سحرگاه روز عاشورا از تنه آن صمغی به مانند خون جاری می شود که حیرت همگان را برانگیخته است.

نکته جالب این که ماه های قمری که سالانه 10 روز جلو حرکت کرده و تغییر می کند هیچ تغییری در این رخداد نداشته و جاری شدن خون هماهنگ با تقویم ماههای قمری تغییر می کند.

این درخت با 10 متر قطر و 30 متر ارتفاع دارای قداست خاصی در بین اهالی روستای زرآباد است و هر ساله به محل تجمع زوار و عاشقان اهل بیت تبدیل می شود.

بقعه مطهر حضرت علی اصغر فرزند بلا فصل امام موسی کاظم(ع) و درخت چنار مقدس روستای (زرآباد) در استان قزوین همه ساله میزبان خیل عظیمی از زائران و مشتاقانی است که برای زیارت و عزاداری گرد هم می آیند.

طبق یک سنت دیرین هر ساله مردم روستای زرآباد و هزاران زائر در قالب دسته های عزاداری، شب عاشورا گرداگرد درخت چنار خونباری که در صحن این امامزاده روییده حلقه زده و ضمن عزاداری و سینه زنی در اولین دقایق صبحگاه عاشورا شاهد چکیدن مایعی سرخ فام از شاخسار این درخت می شوند.
به اعتقاد اهالی این روستا و طبق روایات سماعی و نقل شده از گذشتگان، درخت کهنسال و مقدس زرآباد در روز عاشورای 61 هجری که شهادت امام حسین (ع) به وقوع پیوست و خون مقدس حضرتش دشت کربلا را گلگون کرد، میزبان یکی از مرغانی بود که از سوی خداوند مامور شده بودند تا با آغشته کردن خود به خون سیدالشهدا پیام سرخ شهدای کربلا را به سراسر جهان برسانند و یکی از آن مرغان به این دیار آمده و با پرهای خونین خود بر روی شاخسارهای درخت چنار(روستای زرآباد) نشسته و از آن پس در روز عاشورا این خون در سوگ آن حضرت جاری می شود.
{-35-}
[لینک]
دیدگاه · 1393/08/12 - 14:42 ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻟﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ
ﻧﻪ ﺑﺎ ﺫﻫﻨﯽ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺟﺰﻡ
ﺳﺎﺩﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺻﻤﯿﻤﯽ
ﻭ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﺟﺎﺭﯾﺴﺖ
ﻻﻑ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯿﺰﻧﻨﺪ
ﻋﺸﻘﺸﺎﻥ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺁﺯﺍﺩﯾﺴﺖ ... ﺁﮔﺎﻫﯿﺴﺖ ... ﺯﯾﺒﺎﺋﯿﺴﺖ ...
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ