یافتن پست: #نشسته

iman
iman
امروز رفتم کافی شاپ دیدم همه با دوست دختراشون اومدن ولی خودم تنها هستم



هیچی دیگه گوشیم رو برداشتم و کنار گوشم گرفتم و با صدای بلند گفتم


هی بدبخت بیا که خواهرت با یه پسره تو کافی شاپ نشسته !

هیچی دیگه... همه دخترا فرار کردند ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/20 - 22:38 ·
5
mehrab
mehrab
وهرگه به آدمی رنج وزیانی رسد ، درحالت خوابیده و نشسته و ایستاده ما را به دعا می خواند ، اما آنگاه که زیان او را برطرف ساختیم چنان بازگردد وفراموش نماید ، که گویی هرگز ما را برای رفع رنجی که به او رسیده بودنخوانده است ،این گونه برای اسراف کاران اعمالشان زیبا جلوه داده شده است / یونس آیه ۱۲
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/17 - 15:02 ·
1
zoolal
zoolal
خدا را چه دیدی؟
شاید یک روز در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها صوت شدند برای گوش های تو!
که روی صندلی رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد شد
بس که خیره ماندی به من...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/13 - 22:14 ·
5
setareh 22
setareh 22
امروز یه پشه یه ربع بی حرکت نشسته بود رو میز نهار خوری...
منم سریع زدم لهش کردم!!!
بعد چن دیقه یه پشه اومد بالای سرم گفت : "بی وجدان معلول بود "
لامصب داغونم کرد با این حرفش
هیچی دیگه عذاب وجدان گرفتم در حد لالیگا{-31-}
دیدگاه · 1393/04/11 - 14:05 ·
6
...
...
Noosha
نداجان میدونی دردچیه؟
درداینه که:خودت دردداشته باشی..
امابخوای همدردی کنی باکس دیگه...
میدونم
میخواستی پدرت راتسلای خاطرباشی
ورفتی درکنارش نشسته
و
بااوحرفهازدی
ولیکن
بازبان بیزبانی
باچشمانی مملوازدرد
بانگاهی که پرده برمیداشتندازسربه مهراسرار
مگو!
پدرنیزباچشمانی مملوازغم تورانگریسته و
همچنان
هردویتان مملوازحس سکوت
فریادمیزدیدناگفته هایتان را...
آری!
جایی که
لبها به سکوت محکومند
این چشمهاهستند
که آزادانه سخن میگویند
بازبان بی زبانی!
نداجان
میدانی
دردکجاست؟
دردآنجاییست که
پدر
زل بزند به صفحه موبایلش وآلبوم عکس عزیز ازدست رفته اش رامرورکند

وهمچنان
مملوازحس سکوت
بغضش رافروداده
وقامت بودنش خم وخم وخمترگردد!
تابه ناگه
سکوت راجمله ای بس حزن آلودشکسته و
پدرگوید:"کاش بعدازشروین من بروم"
و
هردویتان
دربزمی غریبانه
مویه کنید
این داغ را...
آری !
نداجان
آخردردهمین است
که داغ عزیزی قامت یک مردراخم کند
و
دم برنیاورد..
متن ازنیما
تقدیم به شمعی که روزبروزدرحال آب شدن است..ندای بهترازجانم.

....هعی...
دیدگاه · 1393/04/10 - 04:30 ·
3
zoolal
zoolal
از شاملوی عزیز،
بعد از یک فنجان قهوه
به هوایی سرد برمی گردم
در پی رویاهایم …
در پی تو …
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
یک استکان چای از میان دستانت و یک جرعه غزل از میان چشمانت
دلم آرام ، نگاهت را می خواهد و شهد شیرین کلامت
خسته ام
دوباره باورم میکنی؟
عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ
من تو ، غروب ، و لبخندهای تلخ
تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد
می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ
- —– – —– – —— – —– – —– -

گارسون کمی شکر و تو لبخند می زنی
حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ
گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد
گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ
عادت کرده ام به طعم قهوه
به آد مهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
حالا فهمیده ام که چرا قهوه و کیک را با هم می خورم
قهوه می نوشم برای زندگی تلخم و همراهش کیک برای شیرینی لحظاتی که با تو بودم
اما باز تلخی قهوه بر شیرینی کیک پیروز می شود
لحظات با تو بودن کوتاه بود… خیلی کوتاه…
ولی زندگی تلخم خیلی بلند است … خیلی…
لعنت بر قهوه تلخ سرد شده ام
تو
پاییز
قهوه
اکنون کنارم هست
پاییز
قهوه
اما تو…
روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه
هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…
خودت نیستی خیالت که هست…
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی و ته همه فنجان های تو من می روم …
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این جا
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:19 ·
6
zoolal
zoolal
دیدی ای غمگین تر از من بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 18:45 ·
2
...
...
من نیماراد..
عضورسمی26شبکه اجتماعی که یکیشون اینترنشناله..
و4تاشون جزءپرطرفدارترینهاست...
که من کاربرحرفه ای3تاازاوناهستم..
رتبه هایی چون کابربرتر..پست هفته..پست تأثرگذارماه و....جزوافتخاراتیه که ازبین 1000ها کاربرکسب کرده ام...
درزندگی شخصی نیزازفعالیتهای معنوی بسیج و...گرفته تاکارهای فرهنگی نگارش شعروداستان برای نشریاتی چون گل آقا..آفتابگردان وکیهان بچه هابوده ام...
شایدبلاگ یاسایت نداشته ام
که کارهایم
درمعرض دید همگان قراربگیرد
ولیکن
برای دلم ماکرده ام
وبردلهایی که بایدبنشسته کارم...
مدتیست درشبکه نمیدونم مشغولم..
وفعالیتهای دیگرم تحت الشعاع این میکروبلاگ اجتماعی قرارگرفته..
خدای راشاکرم که طی این2سال دوستان خوبی نیزداشته ام...
ولیکن
اینکه عده ای بنابه سلیقه درمورداشخاص سخن رانده واظهارنظرمیکنندبرایم جالب است
آن هنگام که عده ای عامی این عرصه راجولانگاه رفتارهای سخیف خویش کرده وازهیچ رفتارشنیعی ابا نداشته والفاظ رکیک وبس شرم آوربزبان رانده ودرجمع نسوان
بابی شرمی تمام حرمت مردوزن رازیرسؤال میبردندو
اینجاراباچاله میدان اشتباه گرفته و
بابه به وچه چه نوچه های هم کیش خویش مواجه میشدند
هیچ شماتت وافسوس ودریغ ووااسفایی نبود
ولیکن
مادامی که اتفاقی هرچندجزیی راجع به کاربران مبادی آداب رخ داده ورفتاری ازآنهاسرمیزند
بابوق وسرناکوس رسواییشان رازده
تزهم میدهیم...
تازه ازآن اراذل واوباش نیزبه نیکی یادکرده وازآنهادعوت بعمل می آوریم!!!!
نمیدونم
چی بگم؟
اسم سایت نیزهمین است
نمیدونم
فقط همین بس که بگویم:
آدمهارازودقضاوت نکرده وراجع به آنهاحکم ندهیم
چراکه اوست که قاضی القضات است.
نیما
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 12:47 ·
2
مائده
مائده
باغستان شلوغ است...
آنانی که روی درخت‌ها نشسته و چهچهه می‌زنند
عابران‌اند...
اینان که بر کناره ایستاده نگاه می‌کنند
گنجشکان...
و ما میان صداها پرپر می‌زنیم و شعر می‌نویسیم
شعرهائی میخوش...
که میوه‌های همین باغستان‌های غریب‌اند....
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/5 - 18:46 ·
9
صوفياجون
صوفياجون
!!!!!!!!!
کنار یه دختر تو تاکسی نشسته بودم چندبار پشت سر هم گفت: چی؟ چی؟ چی؟بعد که پیاده شد از راننده پرسیدم این چش بود؟ گفت هیچی بابا عطسه میکرد{-7-}{-7-}{-11-}
mostafa AZ
xf1qlhx2tiyly1hg6ga.jpg mostafa AZ
آقای همساده : ﺁﻗﻮ ﻣﺎ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻧﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺘﻢ ﻭﺍﺱ ﯾﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻦ، ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﻡ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ!ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ، ﯾﯿﻬﻮ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺯﻥ ﺩﻭﻡ ... ﻣﺮﺣﻮﻡ ,ﭘﯿﺪﺍﺷﻮﻥ ﺷﺪ ! ﺁﻗﻮ ﺩﻭﺗﺎ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺭﻭ ﺳﺮ ﻣﺎ ! ﻣﺎﻡ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﯿﺘﻮ ﺷﺪ . ﺍﻭﻥﻗﺪﺭ ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﭘﻮﺯﻣﻮﻥ ﻓﮑﻤﻮﻥ ﺍﺯ 36 ﺟﺎ ﺷﯿﮑﺴﺖ!
ﺁﺧﺮﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺟﺎﯼ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻥ!
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺷﻮﻓﺎﮊ ﺧﻮﻧﻪ ﺟﻬﻨﻢ ! ﺍﻭنجو ﻓﻘﻂ ﻣا ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﯿﺘﻠﺮ! ﺗﺎ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪ، ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺴﺎﺩﻩ ﯾﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﻪﺩﺍﺭ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﺑﺒﻨﺪﻡ ! ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﻮ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﻭﺗﺎ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻭﺍﺱ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ! ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮔﺮﺩﻥ ﻣا، ﻫﯿﺘﻠﺮﻡ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺷﺪ! ﯾﻨﯽ ﺍﻻﻥ ﺩﺍﻏﻮﻧﻤﺎ ..لِه لِهَم
... ادامه
bamdad
bamdad
روزی هزار بار دلت راشکسته ام

بیخود به انتظار وصالت نشسته ام

هربار این تویی که رسیدی و در زدی

هربار این منم که در خانه بسته ام

هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی

هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام

:(
دیدگاه · 1393/03/21 - 20:45 ·
2
zoolal
zoolal
یه شب تو خواب وقته سحر شهزاده ايی زرين کمر
نشسته بر اسب سفيد مي یومد از کوه و کمر
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش
کاشکی دلم رسوا بشه دريا بشه اين دو چشم پرآبم
روزی که بختم وا بشه بی یار بشه اون که آمد به خوابم
شهزاده ی رویای من شاید تویی
اونکس که شب در خواب من آید تویی ...
از خواب شیرین ناگه پریدم دیگر ندیدم اورا کنارم ای خدا
جانم رسیده از غصه بر لب هر روز و هر شب در انتظارم ای خد ا
... ادامه
عسل
عسل
دختره اومده سرِ کلاس نشسته

یه مشت خودکارِ اکلیلی درآورده با یه دفترِ عصرِ یخبندان

داره جزوه مقاومت مصالح ۳ مینویسه !
دیدگاه · 1393/03/18 - 15:50 ·
7
mostafa AZ
mostafa AZ
نشسته بودم جلوی تاکسی یـ دختره و ی پسره عقب نشسته بودن ک یـ دفه دختره جیییییییییغ کشید و گفت دستتو بکش بیرون کثافط !!!! . . . . . . . . . . . . . راننده هم کوبید رو ترمز پسررو از ماشین کشید پاییینو ی دل سیر کتکش زد... سوار ماشین ک شد از دختره پرسید:خانوم پسره چیکار کرد؟؟؟؟؟؟ دختره گفت:اشغال عوضی دستشو تا ته کرد تو دماغش... هه دیگه حرفی ندارم
... ادامه
bamdad
bamdad
ماهی هرگز با دهان بسته صيد نميشود

رازهایت را فاش نکن,

بعضی ها در آرزوی صید یک اشتباه در انتظار تو نشسته اند.
دیدگاه · 1393/03/16 - 12:35 ·
5
mostafa AZ
mostafa AZ
خانم معلمه سر کلاس از یه بچه تخسه می پرسه:‌ اگه سه تا گنجشک سر یه شاخه درخت نشسته باشن،‌ بعد ما یکیشون رو با تیر بزنیم، چند تا گنجشک رو درخت میمونه؟ بچهه میگه:‌ هیچی! معلمه میگه: نخیر دو تا میمونه. بچهه میگه: خوب اون دو تا هم از صدای تیر فرار میکنن دیگه.‌ معلمه یکم فکر میکنه، میگه: جوابت درست نبود ولی از طرز فکرت خوشم اومد! بعد شاگرده میگه:‌ خانم حالا ما یه سوال بپرسیم؟! معلمه میگه :‌ بپرس. پسره‌ میگه: اگه سه تا خانم تو خیابون بستنی بخورن، اولی گاز بزنه، ‌دومی لیس بزنه و سومی میک بزنه، کدومشون ازدواج کرده؟! معلمه یکم فکر میکنه، میگه:‌ خوب معلومه،‌ سومی! بچهه میگه:‌ نه...جوابتون درست نبود. اونی که حلقه دستشه ازدواج کرده، ولی از طرز فکرت خوشم اومد
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/11 - 12:09 ·
5
zoolal
zoolal
آخرین ورژن دعای آخر ترم برای حل مشکلات:
الهی! باخاطری خسته، دل به کَرم تو بسته
دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.
پاس شوند کریمی
پاس نشوند حکیمی
نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم
الهی شهریه ها بالاست که میدانی ، وجیبم خالیست که میبینی
نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،
الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید!؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/8 - 19:22 ·
8
zoolal
zoolal
کسی که نشسته است همیشه خسته نیست …
شاید جایی برای رفتن نداشته باشد …!
دیدگاه · 1393/02/31 - 21:14 ·
4
رضا
رضا
طرح یک سایتی هست انشالله سرمایه حور بشه حتما راه میندازمش یک کار بزرگ و ماندگار برای وب فارسی بعد میرم بازنشسته میشم :)
bamdad
bamdad
یک نفر دلش شکسته بود

توی ایستگاه اجابت دعا

منتظر نشسته بود.

ولی دعای او دیر کرده بود

او خبر نداشت

که دعای کوچکش توی چارراه اسمان

پشت یک چراغ قرمز شلوغ گیر کرده بود.......

{-47-}
دیدگاه · 1393/02/30 - 19:45 ·
6
zahra
zahra
این آرمـــــــــــــــــــــــــــــین هم که کلا پای تلفن نشسته

اهنگ اول: صدامو داری؟!
اهنگ دوم: چی شد صدا قطع شد؟!

اهنگای بعدی:

الان صدا میاد؟!

صدامو نداری؟!
دوباره بزنگم؟!
آنتن نداری؟!
قطع میکنی بزنگی؟!
شارژ ندارم میفهمی؟!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/30 - 10:02 ·
3
mostafa AZ
mostafa AZ
یکی میگفت رﻓﺘﻢ ﺧﺪﻣﺖ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺩﻡ ﺩﺭﻩ ﺣﯿﺎﻁ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ! ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ؟ به ﻣﻦ ﺑﮕﻭ!!!! ﻃﺎﻗﺘﺸﻮ ﺩﺍﺭﻡ!!
ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻦ، ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯿﺮﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﯿﮑﻤﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﺒﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ!!!!
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ!! ﺑﺎﺑﺎ ﻃﻮﺭﯾﺶ ﺷﺪﻩ؟
ﺭﻓﺘﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ!!!!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎ!! ﻣﺎﻣﺎﻥ ﭼﺶ ﺷﺪﻩ!!! ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ،،،،،
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﺪﻓﻌﻪ ﺯﺩ ﺯﯾﺮ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺧﺮ!!! ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺪﻣﺖ، ﺧﻮ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ!!! ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﯾﺶ ﺗﺮﺍﺷﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺩﯼ؟!!!
... ادامه
bamdad
bamdad
ديگر منتظر کسي نيستم
هر که آمد
ستاره از روياهايم دزديد
هر که آمد
سفيدي از کبوترانم چيد
هر که آمد
لبخند از لب‌هايم بريد
منتظر کسي نيستم
از سر خستگي در اين ايستگاه نشسته‌ام
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/26 - 21:32 ·
8
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ