یافتن پست: #نشسته

MahnaZ
MahnaZ
با همچین هایی نکنید....
دیروقت به خونه رسید آهسته رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به
زد
ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل دید
بلافاصله رفت و شوهرش رو برداشت و تا جایی که میخوردند آن دو را
با زد و و کرد.
بعد با بطرف اشپزخانه رفت تا بخورد
با کمال تعجب را دید که در نشسته است.
گفت سلام عزیزم!
و سر شب از شهرشون به ما اومده بودند چون بودند
بهشون دادم تو ما کنند
؟؟؟؟؟؟
Noosha
Noosha
یکی از عادت های بابام اینه که خیلی رسمی اس ام اس مینویسه

اس ام اس داد : سر را خود یک عدد ماست بگیر و به خانه بیاور!!!

منم که خواستم یه ذره سر به سرش بذارم جواب دادم :

چشم پدر چه نوع ماستی برای میل کردن مد نظر دارید؟؟

آیا ایا ماست سون میتواند مطابق سلیقه ی خاص شما باشد؟

یا گونه ی دیگری خریداری کنم؟

زنگ زد بهم گفت بی شعور ادای منو در میاری؟؟

فقط منتظرم برسی خونه میدونم چیکارت کنم!!

.

.

هم اکنون پاسی از شب گذشته و من با یک سطل ماست در خیابان نشسته ام :)){-18-}{-18-}{-18-}
LeilA
LeilA
تمام زنان دنیا

برای مردی که دوست دارند

شال گردن می بافند

جز من

که نشسته ام اینجا

و برای تو شعر می بافم ...!
... ادامه
iman
iman
دیالوگ دختر و پسری که کنارم نشسته بودن تو سینما:
+دختره نباید اعدام بشه هق هق
-پسره: عزیزم من مطمئنم اعدام نمیشه
+قول میدی؟
-آره گلم بوس بده حالا :| :)))))))))
♥هـــُدا♥
جــدایی (141).jpg ♥هـــُدا♥
دیگر از این شهر…
میخواهم سفر کنم…
چمدانم را بسته ام…
اگر خدا بخواهد امروز میروم…
نشسته ام منتظر قطار…
اما نه در ایستگاه…
روی ریل قطار ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/26 - 22:58 ·
8
♥هـــُدا♥
جــدایی (1569).jpg ♥هـــُدا♥
ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﯿﺮ ﺩﻝ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻫﻢ ...
ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧيست ...
ﺍﻭ ﺑﯽ ﺻﻔﺖ ﺑﻮﺩ ...
ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻣﻠﯿﺢ ﺗﺮﮐﺖ
ﮐﺮﺩ ...
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﯿﺮ ...
ﺧﺪﺍﯾﺖ ﺟﺎﯼ ﺣﻖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ...
و بازهم سه نقطه هاي بى پايان من ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/26 - 20:28 ·
4
♥هـــُدا♥
جــدایی (14).gif ♥هـــُدا♥
یک روز ؛
یک جایی ،
یک غریبه ....
می شود همان اتفاق ناخوانده زندگیت !
که سالها به آرزویش نشسته بودی ....
اما ....
او فاتحه ی کل زندگیت را یک جا می‌خواند ... !!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/26 - 20:13 ·
4
parastou
parastou
پسرخالم میگه:
یه بار رفته بودم دریا شنا کنم
متاسفانه اب مایومو برد
دیگه دیدم همه جا خلوته تا پلاژ هم راهی نیست سریع بدو بدو دویدم طرف پلاژ
یهو دیدم یه دختره اون گوشه نشسته داره کتاب میخونه
منم یه سطل بزرگ افتاده بود رو زمین جلو خودم گرفتم رفتم سمت پلاژ
دختره منو دید
گفتم حواسشو پرت کنم
پرسیدم دختر خانوم شما چه کتابی میخونید
گفت فلسفه
گفتم فلسفه یعنی چی؟
گفت :ثابت کردن چیز های که ما فکر میکنیم وجود داره ولی در حقیقت وجود نداره
گفتم:میشه یه مثالی بزنید
گفت:همین سطلی که شما جلو خود گرفته اید شما فکر میکنید سطل ته دارد ولی ندارد
.
حیثیتم رفت . . .
... ادامه
MahnaZ
faramodel-nails-012.jpg MahnaZ
MahnaZ
nojom.jpg MahnaZ

شخصی در نزد خلیفه مدعی شد که می داند،
حضور داشت. پرسید: آیا می دانی که در ات که نشسته است؟
گفت: نمی دانم.
گفت: توکه ات را نمی شناسی، چگونه از های خبر میدهی.
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
5071cdf97523749b0c219e01d2ed3f4e.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Mohammad
behrooz-vosooghi.jpg Mohammad
رضا بیک ایمانوردی و بهروز وثوقی

بهروز وثوقی: بیک انسان شوخ و دوست خوبی بود
مجتبی نظری: بهروز وثوقی گفت: از نظر من زنده یاد رضا بیک ایمانوردی یک انسان، شوخ و دوست بسیار خوبی بود. البته به خاطر اینکه 3 فیلم با بیک کار کردم زیاد به هم نزدیک نبودیم. فیلم «لیلی مجنون»، «یک مرد و یک شهر» و «دور دنیا با جیب خالی» را با هم بازی کردیم. خاطره ای که از بیک در «فیلم لیلی و مجنون» دارم این بود که با بیک به تلفن خانه رفتیم تا با خانواده هایمان تماس بگیریم. آقایی که مسئول تلفن خانه بود ما را نمی شناخت و صف طولانی برای تلفن بود. (البته مردم ما را می شناختند). بیک رفت و به آن مسئول گفت: من بیک ایمانوردی هستم و مسئول گفت: خوب هر کسی می خواهی باش و بیک ادامه داد: ایشون هم بهروز وثوقی است، و مسئول همچنین گفت: ایشون هم هر کی می خواد باشه. بیک گفت: چون ما در بیابان فیلم برداری می کنیم، کار ما را زود تر راه بیانداز و مردم هم اعتراض نمی کنند.
مسئول در جواب بیک گفت: مردم مهم نیستند، مهم من هستم. بیک گفت: من هر چیزی می گویم تو جوابی می دهی و خلاصه با مسئول دست به یقه شد. یک پاسبان هم که برای تماس آنجا نشسته بود به طرفداری از بیک ایمانوردی به مسئول اعتراض کرد و آخر هم تلفن نکرده بیرون آمدیم.
بیک ایمانوردی همچنان که خارج می شد، گفت: ما بیخودی معروف شدیم و ادامه داد: ما هنوز از اسممان نمی توانیم استفاده کنیم. این خاطره بود که در این فیلم داشتم. روحش شاد و یادش گرامی باد.
... ادامه
Mohammad
bahman-mofid2.jpg Mohammad
گفت و گوی خواندنی با : شغلم بازیگری است تا دم مرگ

LeilA
LeilA
ﺳﺎﻝ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺭﻭﺯ ﺩﺧﺘﺮﻭ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﺗﺒﺮﻳﻚ
ﻧﮕﻦ
ﺑﻠﻨﺪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺷﻮﻫﺮ ﭘﺴﻨﺪ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﻦ!! :|
Majid
loveTree.jpg Majid
صاحب عشق

روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه‌ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد، شاگرد لب به سخن گشود و از بی‌وفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه‌اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج با دیگری را پذیرفته است.
شاگرد گفت که سال‌های متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می‌کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.

شیوانا با تبسم گفت: اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد؟
شاگرد با حیرت گفت: ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود.
شیوانا با لبخند گفت: چه کسی چنین گفته است؟ تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است، این ربطی به دخترک ندارد! هر کس دیگری هم جای دختر بود، تو این آتش عشق را به سمت او می‌فرستادی. بگذار دختر برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست؛ مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد! دختر اگر رفت با رفتنش پیغام دادکه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند.
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/20 - 14:10 ·
4
iman
iman
آرامـــــ ـــ ـ

در گوشـه ای نشستهــــ ـــ ـ ام ..

کار از چسبــــ و باند و پانســمان گذشتهـــــ ـــ ـ

زخمـــــ ـــ ـ به روحـــــــ ـــــ ـــ ـم رسیـده ...
... ادامه
مائده
images.jpg مائده
آرزوهایت بلند بود...
دست های من کوتاه...
تو نردبان خواسته بودی...
من صندلی بودم...
با این همه فراموشم مکن...
وقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ای
و به ماه نگاه می کنی..
... ادامه
๓เรร-รєթเ๔єђ
85508462334834254099.jpg ๓เรร-รєթเ๔єђ
NILOOFAR
NILOOFAR
عادت کرده ام به طعم قهوه

به آد مهای پشت پنجره کافه

دست هایی که می روند

آدم هایی که نمی مانند

به تو

که روبرویم نشسته ای

قهوه ات را به هم می زنی

می نوشی

می روی

یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/17 - 12:20 ·
9
Mostafa
Mostafa
اﻣﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﺯﻧﻪ ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭﻡﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ , ﻋﯿﻦ ﺍﺑﺮ ﺑﻬﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ , ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺧﺎﻧﻮﻡ
ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟؟؟ ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭽﯽ ﻣﺮﺩﺍﻫﻤﺸﻮﻥ خائنن
گفتم چرا؟
گفت دوست پسرم فهمیده ک من نامزد دارم
.
.
.
.
.
حالا هر دوشون میخوان بیان به شوهرم بگن
اصن ینی اشک تو چشمام جمع شده بود
!!!!!!
ﺍﺻﻦ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﯼﺻﺪﺍﻗﺘﺶ ﺷﺪﻡ , ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﮕﻢ |:
خو اقایون رعایت کنن دیگه خدارو خوش میاد خانوما این قدر اذیت بشن اخه؟؟؟؟؟؟
... ادامه
Mostafa
Mostafa
قوانین خنده داری که تو زندگی همه مون هست: کافیه سیم جاروبرقی رو جمع کنی! اون موقع است که آشغالا یکی یکی خودشونو بهت نشون بدن. ادکلن ۲۰۰ هزار تومنی میزنی سه ساعتم بوش نمیمونه. بعد یه سیگار ۲۰۰ تومنی میکشی تا سه روز بوش میمونه. دقیقا وقتی داری با بابات راجع به گرفتن ماشین حرف می زنی، همون لحظه تلویزیون یه برنامه پخش می کنه در مورد تاسف بارترین تصادف های تاریخ بشر با ماشین؛ کلی هم خانواده ها رو نصیحت می کنه. همیشه توی تاکسی او کسی که اون ته نشسته، زودتر پیاده می شه. یک هفته رژیم حرفه ای شما با یک ساعت پرخوری برمی گرده. هندزفری رو اتو هم بکشیم بعد از دو دقیقه گره می خوره. اگه اسمت میرزا شمس الدین گل کلمیان هم باشه، وقتی می خوای ایمیل یاهو درست کنی می گه قبلا با این اسم ساخته شده.
... ادامه
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ