یافتن پست: #پنجره

zoolal
zoolal
مردی،شبی را در خانه ای روستایی می گذراند
و پنجره های اتاق باز نمی شد.
نیمه شب احساس خفقان کرد
و در تاریکی به سوی پنجره رفت.
نمی توانست آن را باز کند.
با مشت به شیشه پنجره کوبید
و هجوم هوای تازه را احساس کرد
و سراسر شب را راحت خوابید.
صبح روز بعد،
فهمید که شیشه ی کتابخانه ای را شکسته است
و همه ی شب پنجره بسته بوده است.
او فقط با فکر «اکسیژن» اکسیژن لازم را به خود رسانده بود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/20 - 18:49 ·
1
مائده
مائده
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم
خفقان...
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم، آی آی با شما هستم این درها را باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی ...
سر کوهی...
دل صحرائی ...
که در آنجا نفسی تازه کنم
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره ی درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی می آید با من فریاد کند
"فریدون مشیری"
... ادامه
حمید
حمید
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
کاظم بهمنی
... ادامه
bamdad
bamdad
آدم دلش میگیرد!

خیالت کنار من باشد؛

تو کنار دیگری...

خوش به حال پنجره ها

که آسمانشان هیچوقت 2تا نمیشود...
Noosha
806478-414f68b1503b04bee43bdb5f0c194be5-org.jpg Noosha
می توان در قاب خیس پنجره /
چک چک آواز باران را شنید /
می توان دلتنگی یک ابر را در بلور قطره ها بر شیشه دید /
می توان در زیر باران گام زد /
لحظه های تازه ای آغاز کرد
/ پاک شد در چشمه های آسمان
/ زیر باران تا خدا پرواز کرد
... ادامه
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
چشمان مرا به چشمهایش گره زد

بر زندگیم رنگ غم و خاطره زد



او رفت ولی نه طبق قانون وداع



یکبار فقط به شیشه ی پنجره زد
... ادامه
bamdad
bamdad
بغض ها را گاهی باید قورت داد

عاشقانه ها را از پنجره ها تف کرد


و درها را به روی همه بست


باور کن


گاهی هیچ کس ارزش دچار شدن را ندارد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/14 - 11:36 ·
9
zoolal
zoolal
صبر کن سهراب! آری… تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین،مالِ من است! اما سهراب تو قضاوت کن، بر دل سنگ زمین جای من است؟! من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست… صبر کن سهراب! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/13 - 17:48 ·
4
bamdad
bamdad
گاهی وقت ها
دل تنگی هم چنان ادامه پیدا می کند
تا آن دورها
تا آخر آسمان ، جایی نزدیکی های زمین .

دل تنگیت انگار
هزار ساله ست
رویت را بیهوده برمگردان .
نه دستانی از پشت سر ، روی چشمانت حلقه خواهد زد
نه هُرم داغ نَفَسی روی پوست گردنت خواهد نشست
و نه بوی آشنایی به وسوسه ، از پنجره جدایت خواهد کرد .....
... ادامه
بیکار عاشق
بیکار عاشق
****** ******
************ ************
************** **************
******شیشه پنجره را باران شست..******

*************از دل من اما*************

****چه کسی نقش تو را خواهد شست؟****

*********آسمان سربی رنگ*********

**من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ**

**می پرد مرغ نگاهم تا دور**

****وای، باران****

***باران***

****

*
... ادامه
bamdad
bamdad
محبوب من...

امروز فقط برای تو مینویسم...

آرام به زمزمه هایم گوش کن...

راستش را بخواهی کم آورده ام....

نبودنت زندگی ام را نابود کرده...

این ها را فقط به تو میگویم...

بهترینم....

تو برگرد...

قول میدهم دیگر بهانه گیری نکنم...

قول میدهم دیگر برای گرمای دستانت ترانه نگویم...

برایت از شعر هم نمیگویم...

نه از سهراب....نه ازنیما....

با اینکه پنجره ای برای تماشای ازدحام کوچه خوشبختی نثار کلبه ام نکردی ،

فروغ را هم از یاد میبرم...

همه ی زندگی ام...

تو برگرد...

قول میدهم نغمه های پیانوی قدیمی ام خوابت را آشفته نسازد...

حتی با اینکه میدانی فقط وقتی آرامشت را حس میکنم

انگشتانم سمفونی عشق را با ملودی نفس هایت اجرا میکنند...

تو بیا....

قول میدهم زیر باران شانه به شانه قدم زدن را فراموش کنم

دیگر عاشقانه ازتونخواهم به خش خش برگ های زرد زیر پایت گوش کنی...

تو که برگردی همانی میشوم که میخواستی...

سعی میکنم همسرت باشم نه کسی که زنده بودنش از گرمی نگاه تو بود...

توکه رفتی عشق هم رفت...

دل هم مرد...

بیدل تر از همیشه آمدنت را به نظاره مینشینم....

تو فقط بیا...

{-118-}
دیدگاه · 1393/01/9 - 19:11 ·
6
bamdad
bamdad
کجایی سهراب؟

کجایی که ببینی دیگر هیچکس مثل تو فکر نمیکند

همه راه خانه دوست را گم کرده اند

شبنم فروش ها به جای شبنم اشک به مردم میفروشند

درسبد های پر خواب این انسان نماها،جایی برای سیب سرخ خورشید نیست

شاخه گل های معرفت راهم از بیخ و بن کنده اند

راستی...

یادم رفت بگویم:

تو حق داشتی...

پشت دریا ها یک شهر بود

شهر عشق....

آدمهای این دوره و زمانه به دیوار های کاه گلی و باران خورده آن هم رحم نکردند...

من هم مدتی است نقاشی آخرتو را به پنجره اتاقم زده ام...

میدانی چرا؟

تا هنوز تصور کنم:

دست هر کودک ده ساله ی شهر،شاخه معرفتی است....

پشت دریا ها شهری است...

{-60-}
دیدگاه · 1393/01/9 - 19:07 ·
5
bamdad
bamdad
من
ديواري كه آجر به آجرش
تشكيل مي شود
از "تو"
بيخيال پنجره
چيده شو در من
بگذار اين ديوار
روز به روز
تنها با " تو "
بزرگ تر بشود
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/9 - 17:07 ·
6
bamdad
bamdad
برگشت گفت: "پیر شوی مادر!"

با خودم گفتم: بد هم نمی گوید؛

پیر شوم،

آلزایمر بگیرم،

از کنار کوچه تان که رد می شوم، چشمم به پنجره اتاقت نیفتد... دلم هزار راه نرود.



پیر شوم،

آلزایمر بگیرم

و هیچ وقت یادم نیفتد که طعم آخرین بوسه ات چقدر روی دلم سنگینی می کند!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/7 - 21:50 ·
6
bamdad
bamdad
دلم نگرفته از اینکه رفته ای …


دلگیرم از همه دوست داشتنهایی که گفتی ولی نداشتی … !!!...



شنبه:عکس های یادگاری..



یکشنبه:نمایشگاه عکاسی..



دوشنبه:پنجره..



سشنبه:روز آخر پاییز..



چهارشنبه:خط خطی کردن یک کاغذ..



پنجشنبه:خریدن یک کلاه..



جمعه:این هفته هم ندیدمت..

{-118-}
دیدگاه · 1393/01/7 - 00:31 ·
6
bamdad
bamdad
می خواهم کـَمـِی بِـــرَوم آن سویِ دنیا
آنجا که آسمان,
پنجره بیشتر دارد وُ
خدا هم
.
....
.
دیدی بهتر .
دیدگاه · 1393/01/1 - 22:05 ·
5
♥هـــُدا♥
37569176366476102861.jpg ♥هـــُدا♥


از پشت ...

تکان !

یا می آیی ؛

یا ...

مترسک میشوم...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/28 - 14:45 ·
8
bamdad
bamdad
باران که میبارد
باید یه آغوشی …
پنجره ی بازی …
بوی خاکی …
صدای تپش قلبی …
گره ی کور دست ها و پاهایی …
باید چیزی باشد
باران که میبارد …
باید کسی باشد!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/27 - 19:49 ·
7
رضا
رضا
هر وقت به نگاه می کنید دست هم تکان بدهید چون یک مریخی مهربان از آن بالا شما را تماشا می کند {-7-}
Mostafa
Mostafa
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﻡﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﻪ:
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﺐﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﻩ ﭘﺪﺭﯼ ﺗﻮ ﺷﻤﺎﻝ ، ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺻﻠﯽ ﺑﯿﺎﺩ، ﯾﺎﺩﺑﺎﺑﺎﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺑﺎ ﺻﻔﺎ ﺗﺮﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮕﻞﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ!
ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻪ:
... ﻣﻦ ﺍﺣﻤﻖ ﺣﺮﻑﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﯿﭽﯿﺪﻡ ﺗﻮ ﺧﺎﮐﯽ.
۲۰ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﮐﻪ ﯾﻬﻮ
ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﯿﺸﺪ. ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮕﻞ، ﺩﺍﺭﻩ ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ، ﻧﻢ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ. ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﯾﮑﻤﯽ ﺑﺎﻣﻮﺗﻮﺭ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻡ!!
ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺟﻨﮕﻞ، ﺭﺍﺳﺖﺟﺎﺩﻩ ﺧﺎﮐﯽ ﺭﻭ ﮐﺮﻓﺘﻢ ﻭ
ﻣﺴﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ.
ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺗﻨﺪ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻭﺑﯽ ﺻﺪﺍﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﻢ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﯽ ﻣﻌﻄﻠﯽ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺗﻮﺵ.
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪﻓﮑﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﮐﻨﻢ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩﻡ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻋﻘﺐ ﺟﺎﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺳﺮﻡ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﻻ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺸﮑﺮ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﭘﺸﺖﻓﺮﻣﻮﻥ ﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﻠﻮ ﻧﯿﺴﺖ!!
ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ!
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﻮﻣﺪﻡ ﮐﻪﻣﺎﺷﯿﻦ ﯾﻬﻮ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺟﻔﺖ ﻭ ﺟﻮﺭﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﻮﺭ ﺭﻋﺪﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﭘﯿﭻ ﺟﻠﻮﻣﻮﻧﻪ!
ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻨﻢ ﯾﺦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺣﺘﯽ ﺟﯿﻎ ﺑﮑﺸﻢ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﺩﺭﻩ.
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻪﺧﺪﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮﭼﺸﻤﻢ.
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮ، ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯﺑﯿﺮﻭﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻭ
ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﭼﺮﺧﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﺎﺩﻩﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻪ ﻣﺪﺕ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ.
ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺳﻤﺖﺩﺭﻩ ﯾﺎ ﮐﻮﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﭙﯿﭽﻮﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﯾﻪ ﻧﻮﺭﯼ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻭﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻡ.
ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ.
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺩﻭﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻧﻮﺭﺍﺯﺵ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﻭﻟﻮ ﺷﺪﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻡ، ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ، ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖﺑﻮﺩﻧﺪ
ﯾﻬﻮ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺧﯿﺲ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﻮ،
ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ:
ﻣﻤﺪ ﻧﯿﮕﺎ! ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﻤﻘﯿﻪﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﻫﻞ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
... ادامه
حمید
حمید
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست...؟
چه بگویم با تو ؟
دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست
چه بگویم با تو ؟
که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست
سخت در سینه به تنگ آمده بود
... ادامه
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ