یافتن پست: #کودکی

zoolal
zoolal
درمقابل تقدیر خداوند مانند کودکی یک ساله باش
که وقتی او را به هوا می اندازی می خندد.
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت...
دیدگاه · 1393/02/21 - 19:49 ·
5
Noosha
1183947-2304c2afaf1b063ae8055a94d104aa1d-org.jpg Noosha
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را میدهم، یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده! !!!{-128-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
هر کودکی با اين پيام به دنيا می آيد که خدا هنوز از انسان نا اميد نيست (تاگور)
Majid
Majid
ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ :ﻣﻦ ﺩﻭﯾﺪﻡ ﺗﻮ ﺩﻭﯾﺪﯼ ﺍﻭ ﺩﻭﯾﺪ ﻣﺎﻝ ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯿﻪ؟؟؟؟
ﺷﺎﮔﺮﺩ :ﻣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﻣﯿﺮﯾﺰﻥ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ!!!!

ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺁﺑﮕﻮﺷﺖ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ, ﮔﻮﺵ ﮐﻮﺏُ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﺳﺘﻢ، ﺗﯿﺮﯾﭗ
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ…. ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﻣﯿﮕﻢ :ﺩﺍﯾﯽ ﺟﻮﻥ ﺍﯾﻦ
ﮔﻮﺵ ﮐﻮﺏ ﺳﻨﺶ ﺍﺯ ﻣﻨﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ…. ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺭ
ﻣﯿﮕﻪ :ﻓﺎﯾﺪﺷﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ!!

یعنی درکی که استامینوفن نسبت به دردای آدم داره هیشکی نداره!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:52 ·
zoolal
zoolal
می توان یک بار دیگر باز هم
بالهای کودکی را باز کرد!؟
چشمها را بست و بر بال خیال
تا تماشای خدا پرواز کرد!؟
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:42 ·
1
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
نشسته ام به یاد کودکی هایم …
دور غلط ها یک خط بسته میکشم …
دور تو … دور خودم …
zoolal
zoolal
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر ز بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای معلم ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

بازگرد این مشقها را خط بزن . . .
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 16:05 ·
4
zoolal
_1_~1.JPG zoolal
امیدوارم با دیدن این تصویر خاطرات خوش کودکی براتون زنده بشه
دیدگاه · 1393/02/11 - 16:00 ·
5
zoolal
zoolal
شب آرزوهاست بیا دعا کنیم
برای آن کودکی که در آن سوی پهناور زمین امشب را گرسنه خواهد خوابید.
و برای آن بیماری که فردایش را کسی امیدوار نیست.
بیا از خدا بخواهیم رنج های آدمی را بکاهد و آرامش او را بیافزاید
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 18:58 ·
6
zoolal
zoolal
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه 、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟! دیگر کجا رفت؟! خاطرات خوب و شیرین باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، حاله ای ازعشق ونفرت، اشکهایی طبق عادت، قطرهایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه…
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 14:48 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
اوه
در جوانی ، آنقدر پیرم که هرجا می روم
کودکی با دست ، جایش را تعارف می کند !
دیدگاه · 1393/02/6 - 18:18 ·
12
zahra
zahra
دیدگاه · 1393/02/4 - 13:13 ·
3
bamdad
bamdad
تـو هم تلخ بودی ! تلــخ !

درست مثل قطره های فلج اطفالی که در کودکی به خوردم می دانند !

غافل از اینکه این بار تلخی تــو دلم را فلــج کرد . . . !
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/2 - 18:55 ·
7
zahra
zahra
رضا
رضا
دیدن نشانه هایی برای تعویض اصلا خوب نیست {-7-}
Noosha
images (1).jpg Noosha
می خواهم برگردم به روزهای کودکی...
آن زمان ها که تنها قهرمان بود...
عشــق، تنـــها در آغوش خلاصه میشد...
بدتـرین دشمنانم بودند...
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود.....{-128-}
zahra
zahra
پشت چراغ قرمز ایستاده بودم

ناگهان کودکی آمد و گفت:

چسب زخم میخواهید؟ پنج تا صد تومن؟

با خود گفتم اگرتمام چسب زخمهایت را هم بخرم

نه زخم های من خوب می شود و نه زخم های تو...
حسین پناهی
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/28 - 14:42 ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
خ.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... {-137-}

خیلی لذت بخشه وقتی
از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت رامیدهد
وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن
وقتی هدیه ات را باز میکند و چشمهایش از خوشحالی برق میزند
از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی
وقتی دیر رسیده ای و میگوید خودش هم الان رسیده اس
وقتی کسی را میخندانی
وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند
عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماند
مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است
فوت کردن قاصدک
وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته
نسیم خنک تو تابستون
لحظه بیدار شدن از خوابی بد
پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر
وقتی اخم کرده اما نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد
وقتی به جای خداحافظی میگوید....میبینمت
وقتی کسی یادش میماند که از چه چیزهایی خوشت میاید
هوای توی گل فروشی
بوی عطر گل نرگس
کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی
وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد
آخر شب که همه خوابند ..آرامش و سکوت

{-41-}{-35-}{-41-}
ıllı YAŁĐA ıllı
ی.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
صوفياجون
kids-merhemet-01.jpg صوفياجون
صوفياجون
kids-merhemet-03.jpg صوفياجون
bamdad
bamdad
فکر می کردم بزرگ شدن یعنی راحت فراموش کردن. حالا فهمیدم بزرگ شدن یعنی هرگز فراموش نکردن و صرفاً وانمود کردن. اصلاً فراموش کردن خصیصه ی دوران کودکی ست.
... ادامه
zoolal
zoolal
کودکی گرسنه و بیمار گوشه ی قهوه خانه ای می خفت رادیو باز بود

و گوینده از مضرات پرخوری می گفت...
دیدگاه · 1393/01/23 - 11:01 ·
3
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ