یافتن پست: #کودکی

شهرزاد
5540981-702478b3dd0eccf1ee4f66c272ee6e3d-l.jpg شهرزاد
من، برکه‌ای آرام بودم
تو، بازیگوش.
یک سنگ پراندی، رفتی
یک عمر...
آشفته شد خوابم

رضا کاظمی
دیدگاه · 1393/12/21 - 21:24 ·
5
رضا
15-2-24-211938Untitled-1.jpg رضا
bamdad
c3350ec6d66a1f9367e448048395c64a-425.jpeg bamdad
انسان ها تغییر کرده اند ...

چه کسی برای یک کودک گرسنه و یا تشنه محبت، دست به کاری می زند؟

هر روز از کنار این کودکان رد می شویم ...

بی هیچ دغدغه ای!

اما فکرمان مشغول بزرگ کردن ورسیدن به پو است!!

که مبادا گرسنه بماند!

که پو الان بازی می خواهد!!

که پوی من هفتاد و اندی سالش شده، پوی تو چند سالش است؟؟

کاش در گذشته می ماندیم

کاش دغدغه فکری ما کمک به انسان ها بود

مثل کودکی که می خواست با آب نباتش دریا را شیرین کند،

لااقل در حد توان اندکمان به اصلاح جامعه کمک می کردیم!

کاش وقتمان را به جای رسیدن به "پو" در پرورشگاه ها در حال نوازش پوهای واقعی سپری می کردیم!

حتما مادربزرگ هفتاد و چند ساله ی من از بودن با من بیشتر لذت خواهد برد، تا پوی بی احساس!

نمی دانم باید از پیشرفت تکنولوژی خوشحال باشم یا ...

تکنولوژی ای که به من می آموزد هر روز بی تفاوت تر باشم

هر روز بیشتر و بیشتر نفسم را در مرکز توجه قرار دهم ...

و هر روز احساسات و غرایز درونی قشنگ مرا با نوع مصنوعی و مجازیش ارضا می کند . . .

:(
دیدگاه · 1393/11/30 - 22:09 ·
4
Mohammad
8787878787.jpg Mohammad
عکس کودکی عادل فردوسی پور
bamdad
bamdad
برای خندیدن وقت بگذارید ... زیرا موسیقی قلب شماست


برای گریه کردن وقت بگذارید ... زیرا نشانه یک قلب بزرگ است.

برای خواندن وقت بگذارید ... زیرا منبع کسب دانش است.

برای رؤیا پردازی وقت بگذارید ... زیرا سرچشمه شادی است.

برای فکر کردن وقت بگذارید ... زیرا کلید موفقیت است.

برای بازی کردن وقت بگذارید ... زیرا یاد آور شادابی دوران کودکی است.

برای گوش کردن وقت بگذارید ... زیرا نیروی هوش است.

برای زندگی کردن وقت بگذارید ... زیرا زمان به سرعت می گذرد و هرگز باز نمی گردد.

ماموریت ما در زندگی « بدون مشکل زیستن » نیست ، « با انگیزه زیستن » است.

تنها به شادی در بهشت نیندیشید به خود بگویید رمز و راز خلقت هر چه باشد ،


هدف امروز من درست زیستن در اینجا و اکنون است

{-35-}
دیدگاه · 1393/11/12 - 20:45 ·
3
zahra
zahra
"نیلوفر آبی بودن"

دروغ گفته‌ام اگر بگویم
جهان به زیبایی قصه‌های کودکی‌ست،
پینوکیو یک روز آدم می‌شود،
کفشِ بلور همیشه با سایزِ پای سیندرلا جور در می‌آید
و شاه‌زاده‌ای از راه می‌رسد
تا به بوسه‌ای سفیدبرفی را از خوابِ جادو بیدار کند.


دروغ گفته‌ام اگر بگویمت
که در همین‌دم دختری سیزده‌ساله
تنش را چوبِ حراج نمی‌زند در کنار خیابان
و مردی تبخیر نمی‌کند واپسین نفس خود را بر تکه‌ای زرورق.

ما در گردبادی از زخم زنده‌گی می‌کنیم
و وزنه‌های حقیقت به پای رؤیاهامان زنجیر شده‌اند،
اما زنده‌گی آدامسی نیست که با بی‌مزه شدن
بتوانیم بر سنگ‌فرش خیابان تـُفش کنیم!
ما موظف به نیلوفرِ آبی بودنیم
چه در مُردآبِ لجن بسته،
چه در آب‌نمای یک پارک.
باید گل کنیم و عطر بپاشیم
وگرنه عفونت، جهان را ویران خواهد کرد.
به تو دروغ نمی‌گویم،
ما همان‌طور که به قله‌ها می‌اندیشیم
در حال فرو رفتنیم...
اما با دوست داشتن تو
رویشِ جفتی بال را حس می‌کنم
بر شانه‌های خود.

یغما گلرویی
متین (میراثدار مجنون)
Majid
مشیری.jpg Majid
پشه ای در استکان آمد فرود
تا بنوشد آنچه واپس مانده بود

کودکی از شیطنت بازی کنان
بست با دستش دهان استکان

پشه دیگر طعمه اش را لب نزد
جست تا از دام کودک وارهد

خشک لب می گشت، حیران، راه جو
زیر و بالا، بسته هرسو، راه او

روزنی می جست در دیوار و در
تا به آزادی رسد بار دگر

هرچه بر جهد و تکاپو می فزود
راه بیرون رفتن از چاهش نبود

آنقدر کوبید بر دیوار سر
تا فروافتاد خونین بال و پر

جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ
لیک آزادی گرامی تر، عزیز
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/10 - 16:17 ·
4
omid khomar
omid khomar
حالا میفهمم بازی های کودکی بی حکمت نبودند ...
زووووو : تمرین روزهای نفس گیر ...
الاکلنگ : دیدن بالا و پایین دنیا ...
سرسره : به سختی بالا رفتن و راحت پایین آمدن از مشکلات...
گل یا پوچ : دقت در انتخاب ...
دکتر بازی : تو حکمت این والا موندم خخخخ!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/9 - 21:22 ·
zahra
zahra
دلم گرفته پدر...برایم بهار بفرستید ...
ز شهر کودکی ام یادگار بفرستید ...

دلم گرفته پدر ! روزگار با من نیست ...
دعای خیر و صدای دوتار بفرستید ...

اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار ...
برای دخترک خود " قرار " بفرستید ...

غم از ستاره تهی کرد آسمانم را ...
کمی ستاره ی دنباله دار بفرستید ...

به اعتبار گذشته دو خوشه ی لبخند ...
در این زمانه ی بی اعتبار بفرستید ...

تمام روز و شب من پُر از زمستان است ...
دلم گرفته برایم بهار بفرستید ...
متین (میراثدار مجنون)
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:45 ·
1
bamdad
1610990444.4b5bde6de888.jpg bamdad
کودکی به پدرش گفت:

«پدر، دیروز سر چهارراه حاجی فیروز را دیدم بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر ، من خیلی از او خوشم آمد ، نه به خاطر اینکه ادا در می آورد و می رقصید ، به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ...»
از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه می دیدند ...
{-61-}
bamdad
bamdad
در امتداد قصه ام، در اضطراب یک سفر
و از غروب جمعه ای رسیده ام به این گذر

به فکر با تو بودنم به شرط جاودانگی
بگو به رسم کودکی که تا همیشه غصه پر

دوباره بی مقدمه مرا به خلسه برده ای
به صرف نور و روشنی، به لحظه های تازه تر

به استناد چشم تو غزل گل از گلش شکفت
دِرام رنگ عشق شد و آفریده شد هنر

من اعتراف می کنم به حس دلسپردگی
به اینکه با تو زندگی دمی نمی شود هدر

نشان به آن نشان که شب دلیل یک دسیسه است
قصیده نذر می دهم به یمن رستن از خطر

کسی دسیسه می کند که ردپایش آشناست
به قصد انقراض گل؛ به حکم وحشت از تبر

به فکر با تو بودنم فقط به قدرعافیت
در این شب کلیشه ای، دقیقه های دربدر

“پوریا بیگی”

{-35-}
Mohammad
567563539-taknaz-ir.jpg Mohammad
جشن تولد 19 سالگی امیر محمد در کنار عموپورنگ
bamdad
bamdad
همه زمین خوردنشان را در کودکی

جا گذاشتند و من خنده هایم را...
:(
دیدگاه · 1393/09/7 - 19:48 ·
4
Morteza
Morteza
کتابش رو بستم. جامدادی رو که چند دقیقه پیش از شدتِ عصبانیت پرت کرده بودم برداشتم. مداد هاش رو یکی‌ یکی‌ گذاشتم سر جاش. کنارش نشستم، بغلش کردم. بوسیدمش. سرش رو بوسیدم، موهای عرق کرده‌اش رو، پیشونیش رو، گونه ی بر افروخته‌اش رو. گفتم نمیخوام هیچی‌ بشی‌. نمی‌خوام دکتر و مهندس بشی‌. می‌خوام یاد بگیری مهربون باشی‌ .نمی‌خوام خوشنویسی یا چند تا زبون یاد بگیری. می‌خوام تا وقت داری کودکی کنی‌. شاد باش و سر زنده . قوی باش حتی اگر ضعیف‌ترین شاگردِ کلاس باشی‌. پشتِ همون میز آخر هم می‌شه از زندگی‌ لذت برد. بهش گفتم تو بده بستون درس و امتحان و نمره هر چی‌ تونستی یاد بگیر ولی‌ حواست باشه از دنیای قشنگِ خودت چیزی مایه نگذاری. کنارِ هم نشستیم ، پاپکورن خوردیم و فیلم دیدیم و من تمام مدتِ به خودم و به یک زندگی‌ فکر می‌‌کردم که آنقدر جدی گرفته بودم. زندگی‌ که برای من مثل یک مسابقه بود و من در رویای مدال‌هایش تمام روز هاش رو دویده بودم. هیچکس حتی برای لحظه‌ای مرا متوقف نکرده بود. هیچکس نگفته بود لحظه‌ای بایستم و کودکی کنم. هیچکس نگفته بود زرنگ‌ترین شاگردان، خوشبخت‌ترین‌ها نیستند.
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/28 - 23:14 ·
7
Majid
123.jpg Majid
کاندیدا رأی آورد!

تابلو، نقاش را ثروتمند کرد!

شعر شاعر، به چند زبان ترجمه شد!

کارگردان، جایزه ها را درو کرد!

و هنوز ...

سر همان چهار راه

واکس می زند...

کودکی که همیشه بهترین "سوژه" است...!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/27 - 15:57 ·
4
Mohammad
matne 9(1).JPG Mohammad
راستی خدادلم هوای دیروز را کرد
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشیداین بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد …
می شود باز هم کودک شد؟؟
... ادامه
Mohammad
boyalone.matalebeziba.ir.jpg Mohammad
کودکی شش ساله مادرش را بر روی تخت بیمارستان دید و دکترش گفت تا چند وقت دیگر زنده نمی ماند ...
کودک سوال کرد چند وقت دیگر ؟
دکتر گفت پاییز ...
بچه گفت پاییز یعنی چه روز ؟
دکتر گفت وقتیکه برگهای درختان می ریزد ...
بچه خانه آمد و نخ و سوزن برداشت، رفت تا تمام برگ های شهر را به درختان بدوزد ...
... ادامه
Mohammad
love2.jpg Mohammad
گاهی، در پس چهره مغرورانه
و ژست های بزرگانه در مقابل دیگران برای اثبات بزرگی و حفظ شخصیّت
کودکی سر به هوا و بازیگوش پنهان شده
که دلش کسی را میخواهد تا همه
دیوانگی اش را خرجش کند و
از او جواب " تو دیگر بزرگ شده ای " نگیرد و
تحقیر نشود ...
بلکه با او همراه شود ، همراه دیوانگی هایش
و در پس خنده هایشان ، فقط خنده باشد و خنده ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/26 - 09:20 ·
6
bamdad
bamdad
اینهمه رفتنت چه فایده ای دارد اصلا؟

به پشت سرت نگاه کن!

این سایه ی تو نیست!

منم که به دنبال تو راه افتاده ام!

مثل بادکنکی به دست کودکی!

هرجا میروی با یک نخ به تو وصلم!
نخ را که قطع کنی میروم پیش خدا!!

:(
دیدگاه · 1393/07/25 - 21:18 ·
8
bamdad
01052670331360562614.jpg bamdad
دستم به سمت تلفن می رود و بر میگردد

مانند کودکی که به او گفته اند

شیرینی روی میز برای مهمان هاست....

:(
Majid
پروانه.jpg Majid
عکاس دقت کن !

3 پروانه آن 3 کودکی هستند که متاسفانه دیده نمی شوند
دیدگاه · 1393/07/16 - 21:32 ·
7
bamdad
bamdad
zoolal @tarane zahra شهرزاد arezoo @Ruby @ElHaM14 shaghayegh(پارتی_السلطنه) Noosha صوفياجون ıllı YAŁĐA ıllı

زن زیبـاســت ...

چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم است ...
چه آن زمان که خود را می آراید از پس همه خستگیهایش ...

چه آن زمان که فریاد می زند بر سرت
و تو فقط حرکت زیبای لبهایش را مبینی ...

چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده
و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند ...

زن زیباست ...
آن زمانی که خسته از همه تُهمتها و نابرابریها
باز فراموشش نمی شود ؛
مادر است ، همسر است ، راحت جان است !

{-35-}{-35-}{-35-}
bamdad
bamdad
راستی خدا

دلم هوای دیروز را کرده

هوای روزهای کودکی را

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم

آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد

دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم

الفبای زندگی را

میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند

دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان

هر چه میخواهید بکشید

این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو

دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم

آن را نچینم

دلم میخواهد …

می شود باز هم کودک شد؟؟

راستی خدا!

دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟؟؟

:(
bamdad
bamdad
جشن تولد ابداع همانهایی است که

به افتادن کودکی از لب جوی خندیدند...

چه تناقض عجیبی است رفتار انسانها:

جشن گرفتن برای سقوط !
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/30 - 22:44 ·
8
bamdad
bamdad
دل بسپار....

به آتشی که نمی سوزاند

ابراهیم را

ودریایی که غرق نمی کند

موسی را

نهنگی که نمی خورد

یونس را

کودکی که مادرش اورا

به دست موجهای نیل می سپارد

تا برسد به خانه ی تشنه ی خونش

دیگری را برادرانش به چاه می اندازند

سر از خانه ی عزیز مصر در می آورد

آیا هنوز هم نیاموختی؟

که اگر همه ی عالم

قصد ضرر ر ساندن به تورا داشته باشند

وخدا نخواهد

نمی توانند

پس

به تدبیرش اعتماد کن

به حکمتش دل بسپار

به او توکل کن

وبه سمت او قدمی بردار....

{-35-}
دیدگاه · 1393/06/18 - 21:45 ·
4
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ