یافتن پست: #گرگ

bamdad
bamdad
Mostafa
تنهایی ما را گرگها بفهمند بهتر است

تا ادمهای گرگ صفت



چرا که گرگها بره ها را میدرند ...

و این جماعت باور ما را .. !!

:(
صوفياجون
1965071_293446607529366_8558019764236164691_n.jpg صوفياجون
Morteza
images.jpg Morteza
بخون خیلی قشنگه;:
یه روز یه مهندس انگلیسی اومده بود برای سیستم تهویه ای حرم اقا امام رضا(ع) که وقتی داشت داخل صحنا رو بازدید میکرد چشمش خورد به پنجره فولاد اقا. رو کرد به مترجمش چرا انقدر اینجا شلوغ و این دستمالها چیه که مردم به اون میبندن؟؟ گفت ما شیعه های ایران هر مشکلی داریم میایم اینجا و این دستمالا رو میبندیم تا مشکلمون زودتر حل بشه. که دیدن مهندس کرواتشو ازگردنش در اورد و بست به پنجره فولاد اقا. که چند قدمی از کنار پنجره دور نشده بودیم که تلفنش زنگ خورد مترجم میگه دیدم مهندس حالش دگرگون شد نمی تونست حرف بزنه بعدازین که حالش بهتر شد گفتم اتفاقی افتاده دستاش میلرزید گفت خانمم بود ما تو خونه یه دختر فلج داریم زنگ زده میگه کجای بهش گفتم چرا گفت یه شخصی اومده بود جلوی در گفت من رضا هستم همسرتون منو فرستاده اومدم دخترتون ببینم برای چند لحضه اومد اتاق بچه یه نگاهی بهش کرد یه دستی رو سرش کشیدو گفت به اقاتون بگید مشکلش حل شد و رفت بعد ازین که برگشم اتاق بچه دیدم ایستاده رو جفت پاهاش داره راه میره این اقا کی بود فرستادی وقتی رفتم جلوی در رفته بود ..السلام علیک یا امام رضا ..
... ادامه
Mostafa
Mostafa



توی خونه روی دیوار یه تفنگه سر پُره
داغ جنگلا رو میشه روی قندافش دید
آره یه تفنگه سر پُر و فراری از شکار
که میشه از تو گلوش صدای شلیکو شنید..
یه تفنگه پیر و کهنه یه تفنگه بی جواز
که دلش رو برده زوزه های زخمیه یه گرگ
عمریه که بوی باروتو نفس نمیکشه
تنها شاهده نفس کشیدنه پدربزرگ..

توی خونه روی دیوار
یه تفنگه سر پُره
منم آخرین گوزنی
که گلوله میخوره
توی خونه
روی دیوار
یه تفنگه سر پُره
منم آخرین گوزنی
که گلوله میخوره..

خسته از روزای غمگینه بدون ِ دفاع
خواب رفته مثل آتیش زیر خاکستر داغ
یه تفنگی که مثه ، یه مرد گریه میکنه
شبو با روح پرنده های مُرده تو اتاق..
با دوتا میخه سیاه مونده رو دیواره سفید
تو سر هردوی ما وسوسه ی آزادی
خیلی وقته بوی خون خونه رو پُر کرده و من
خیره ام به آخرین ارثیه ی اجدادی…

توی خونه روی دیوار
یه تفنگه سر پُره
منم آخرین گوزنی
که گلوله میخوره
توی خونه
روی دیوار
یه تفنگه سر پُره
منم آخرین گوزنی
که گلوله میخوره..

7text.ir
... ادامه
bamdad
bamdad
زندگی را باید از " گـــرگ " آموخت و بَس !!!




گرگ با همنوعانش شکار میکند !




خو میگیرد ، زندگی میکند !




ولی چنان به آنان بی اعتماد است


که شب هنگام خواب


با یک چشم باز میخوابد !!!


شاید گرگ معنی

رفاقت را خوب درک کرده است.....!!!

{-152-}
دیدگاه · 1393/06/31 - 22:17 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
خرد فقط زماني شكوفا مي شود كه بداني چگونه تنها باشي. خرد طبيعت وجود توست. آنگاه كه تو كاملا تنهايي و همه عالم را فراموش كرده اي، آنگاه كه فقط خودت هستي، در درون خودت خوش و خرمي و هيچ نيازي به ديگري و هيچ ميل و هوسي براي هيچ چيز ديگر نداري، در آن آرامش خلوت با خويش، خرد شكوفا مي شود.

خرد بعناي دانش نيست. خرد يعني بصيرت، يعني روشني. خرد بعناي معلومات نيست، بلكه بمعناي دگرگوني است. خرد يعني نگريستن به زندگي به شيوه اي كاملا تازه.

بياموز كه تنها باشي و بگذار تا خرد از عمق وجودت به سطح آيد. آنگاه مي تواني در دنيا زندگي كني اما در عين حال حتي در ميان جمع نيز تنها، بي تفاوت و تاثير ناپذير خواهي ماند. تو در دنيا خواهي بود نه از دنيا. و تو قابليت تشخيص درست از نادرست را خواهي يافت. ديگر به احكام و دستورات بيروني تكيه نخواهي كرد. ديگر بر انجيل و ... تكيه نخواهي كرد. تو كتاب مقدس خود را يافته اي. صداي خدا را از درون قلبت شنيده اي. ديگر نيازي به اطلاعات درجه دوم و دست دوم نداري. اينك تو يك خط مستقيم تماس با خدا داري
... ادامه
bamdad
bamdad
آنقدر نیامدی

که طمع گرگها

مرا نشانه گرفته

اما

من فقط

به پنجه های تو خو گرفته ام

:(
دیدگاه · 1393/06/15 - 22:08 ·
6
bamdad
bamdad
گرگها هميشه زوزه نميكشند ...

گاهي هم مي گويند:

دوستت دارم ...

و زودتر از آنكه بفهمی بره ای،

ميدرند خاطراتت را

و تو ميمانی با تنی كه بوی گرگ گرفته.....!

:(
دیدگاه · 1393/06/14 - 21:51 ·
5
bamdad
bamdad
زمان ادمها را دگرگون میکند ... اما تصویری را که

از ان ها داریم ثابت نگه میدارد!!
دیدگاه · 1393/05/20 - 21:21 ·
5
Majid
n.jpg Majid
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام این‌پا و آن‌پا می‌کرد،

نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟

گفت:گوسفندانم را رها کرده‌ام و آمده‌ام نان بخرم، می‌ترسم گرگ‌ها شکمشان را پاره کنند!

نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده‌ای؟

گفت:سپرده‌ام،

اما او خدای«گرگها»هم هست !
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/13 - 00:20 ·
5
raha
raha
دختر گفت : بشمار پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن :یک... دو... سه... چهار..... دخترک رفت پنهان شود آن طرفتر پسردیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند، برّه شد و با گرگ رفت پسرک قصه هنوز می شمارد ...!
... ادامه
bamdad
bamdad
دوره دوره ى گرگ هاست...!
مهربان که باشی...می پندارند دشمنی...!
گرگ که باشی...
خيالشان راحت می شود از خودشانی...!
ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهيم
:(
دیدگاه · 1393/05/7 - 21:47 ·
5
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
bamdad
bamdad
ﮔﺮﮒ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ…

ﻋﺎﺷﻘﻪ ﻃﻌﻤﻪ ﺍﺵ ﻧﺰﺩﻳﻜﺶ ﺷﺪ

ﺑﻮﻳﻴﺪَﺵ

ﺑﻮﺳﻴﺪَﺵﻭ

ﺑﺎ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﮔﻠﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺩَﺭﻳﺪ…

ﺍﻓﺴﻮﺱ…

" ﺫﺍﺕ " ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﺪ…!!

{-167-}
دیدگاه · 1393/04/27 - 22:49 ·
9
abbas
abbas
میون ِ این گله گرگا که محاصرمون کردن سخته ..
sam
sam
ﺩﯾﺸﺐ ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ ﺷﺐ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ
ﺧﺎﺻﻢ )ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺑﺎﻧﻮ( ﭘﯿﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ : سامان ,
ﺧﻮﺍﺑﯽ ؟؟؟
ﻣﻦ : 0_o ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮔﺮﮔﻢ ﺑﻪ
ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﻭﺍ ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ ﺷﺐ ؟؟ ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﺍﯾﻨﺎ
ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﻦ
ﻣﻦ : 0_o , ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ ﺷﺐ ﻣﮕﻪ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﺧﯿﻪ ؟؟
ﺑﯿﺸﻬﻮﺭ :))))
سامان ﺍﻻﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﭘﺮﯾﺴﺎ ﺩﺧﺘﺮ
ﻋﻤﻮﺕ ﮔﻔﺘﯽ : ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ , ﻣﮕﻪ ﺻﺒﺢ ﻧﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻤﺖ , ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺩﺭﻣﯿﺎﺭﻡ
ﻣﻦ : 0_ô ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﺧﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﯼ ,
ﻭﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﯾﻨﯽ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻭﻕ ﺑﻪ ﭘﺮﯾﺴﺎ ﻧﻤﯿﮕﯽ :
ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ؟
ﻣﻦ : ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﺴﺘﻪ ﺯﺭﺩﺍﻟﻮ ﻗﺴﻢ ﻧﻪ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﺧﺐ ﻓﺮﺩﺍ ﭼﺸﺎﯼ ﭘﺮﯾﺴﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺩﺭ
ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﻣﻦ : ﭼﺮﺍ ﺧﻮ ؟
ﺍﻟﻬﺎﻡ :ﺩﯾﺪﯼ ؟ ﺩﯾﺪﯼ ؟ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﯾﺸﻮ ﮐﺮﺩﯼ ,
ﭼﺸﺎﯼ ﺩﻭﺗﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﻣﻦ : ﻓﺪﺍﺕ ﺑﺸﻢ ﺍﺻﻦ ﻣﻦ ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﻡ ﺗﻮ
ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ,ﺣﺘﯽ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﭘﺮﯾﺴﺎ
ﺳﻼﻣﻢ ﻧﮑﻨﻢ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﻗﻮﻝ ؟
ﻣﻦ : ﺍﻭﺭﻩ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﻟﻮﺍﺷﮑﻢ ﻣﯿﺨﻠﯽ ؟^_^
ﻣﻦ :ﺍﻭﺭﻩ
ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : سامان ﻥ ﻥ ﻥ ﻥ ﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺳﺘﻪ
ﭘﺮﯾﺴﺎﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﻟﻮﺍﺷﮑﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺧﺮﯾﺪﯼ ﺩﺍﺭﯾﺪ
ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺰﻧﯿﺖ , ﭘﺪﺭ ﺩﻭﺗﺎﺗﻮ ﺩﺭ
ﻣﯿﺎﺭﻡ ,,ﺑﯿﺸﻬﻮﺭﺍﻥ
ﻣﻦ : 0_o
ﺍﻟﻬﺎﻡ :ﺧﺨﺨﺦ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ , ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯿﺒﺮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﻢ ﺍﺫﯾﺘﺖ ﮐﻨﻢ ,ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﻪ ﻧﺸﺪﯼ؟
ﻣﻦ : ﺍﻫﻮﻡ ﺍﻫﻮﻡ ﺍﻫﻮﻡ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : سامی ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ
ﺷﺪﯼ ؟
ﻣﻦ :ﻧﻪ ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﺍﺷﮏ ﺷﻮﻗﻪ, ﺷﻮﺧﯽ
ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺑﻮﺩ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﺁﻫﺎﻥ ,ﺧﺐ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﺸﻮ
ﺧﺪﺍﻓﻆ ,ﺍﻫﻮﻡ ﺍﻫﻮﻡ ﺍﻫﻮﻡ.
.
ﯾﮑﯽ ﺑﯿﺎﺩ ﻣﻨﻮ
ﺑﻨﺪﺍﺯﻩ ﺗﻮ ﺗﺎﻧﮑﺮ ﺍﺳﯿﺪ راحت شم.
دیدگاه · 1393/04/18 - 15:54 ·
3
bamdad
bamdad
مدت های طولانیست که دلم تنگ خویش است
و سال هاست که
شب ها برای خودم نامه می نویسم
به خودی که نمی دانم
در کدامین جهت جغرافیایی ایستاده است
شاید در کنار دریاچه یخی باشد
شاید در کوهستان اسیر گرگ ها شده باشد
و شاید در مارپیچ پله ها گم شده باشد
و شاید در زیر شکوفه های درخت گیلاس آرامیده باشد
و روی پاکت نامه ها می نوشتم
فرستنده:من نیستم
گیرنده:نمی دانم کجاست
و به صندوق پست سر کوچه می انداختم
و سالها از پشت پنجره خیره به بیرون ماندم
و به امید امدن مرد پست چی و جواب نامه خودم انتظار کشیدم
چه کسی می داند
شاید روزی نامه های من به خودم رسید و جایش را برایم معلوم کرد و شاید اداره پست نا مه های مرا در کتابی به نام نامه هایی به خودم را چاپ کرد.

آری من خودم نیستم و سالهاست در توده های غم انگیر این دنیا گم شده ام...

:(
دیدگاه · 1393/04/17 - 20:33 ·
5
iman
iman
رفیق درسته ما تو دسته گرگاییم !ولی مرام سگیمون سرجاشه....
دیدگاه · 1393/04/16 - 22:25 ·
3
zoolal
zoolal
من دلم برای خنده‌های بی‌ دلیل
برای " شادمانی‌هایِ بی‌ سبب "
برای بی‌ ریا بودن
برایِ کودکی
برایِ کودکانه زیستن
... من دلم برای روز‌های خوشِ زندگی‌ تنگ شده است
دستم را بگیر
و به من بگو
چگونه در گرگ و میشِ این روزگارِ
پر بالا و پایینِ همیشه خاکستری
هنوز می‌‌توانم بخندم ؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 16:59 ·
2
...
1389544225_1388756448_9186100.jpg ...
Noosha
ندای عزیز...
مراتب تألم وتأثراین حقیراراکه ازدرگذشت نابهنگام برادرگرامیتان ابرازمیکنم راپذیرفته و
مرانیزدرغم خویش شریک بدانید...
مرگ پایان کبوترنیست
نداجان
چه بسی سعادت نصیب این عزیزازدست رفته
گشت که مصادف بامولودیگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود(ع)پروازبه ملکوت را
آغازیده واوج گرفته وبسان پرندگان سبکبال
برقاف قله عدم آرام گرفت...
نیما
نداجان تسلیت...
من که واژه هارابرای سرودن اشعارازپی هم قطارمیکردم کنون ازغم این داغ بزرگ واژه ای برای بیان نمی یابم!
غلونکرده ام اگرگویم
که زبان ازبیان وصف این حادثه بی عظیم قاصراست وپربیراهه نگفته ام ارکه گویم:
غزل خداحافظی این بزرگوارتلخ ترین شعری بودکه سرودم...
ندای عزیز..
خدایش بیامرزد
برادرگرامتان را
وخدابقای عمرپدرمهربان ودوست داشتنیتان را
برای شمابانوی بااحساس ودلسوزومهربان میسرسازد...
تسلیت ندای عزیز
تسلیت
وتسلیت
......
...
.{-35-}
دیدگاه · 1393/03/27 - 00:33 ·
6
zoolal
zoolal
هر ردپای آهویی را دنبال نکن
.
.
.
این روزها زیادند گرگهایی که با کفش های آهو تو را به قتلگاه می برند
zoolal
zoolal
دوره ،دوره گرگهاست ... مهربان كه باشي ،مي پندارند دشمني!
گرگ كه باشي ،خيالشان راحت مي شود ازخودشاني!!!!
دیدگاه · 1393/03/20 - 15:31 ·
6
bamdad
image.jpg bamdad
رفاقت راازگرگ بیاموز!
گرگ با همنوعان خود شکارمیکند
خو میگیرد و زندگی میکند ولی . . .
موقع خواب یک چشم خود را باز میگذارد
گویی گرگ معمای رفاقت راخوب درک کرده است..
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/16 - 15:37 ·
7
zoolal
zoolal
خانه های قدیمی را دوست دارم
چایی همیشه دم است
روی سماور
توی قوری
در خانه همیشه باز است
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد...
غذاها ساده و خانگی است
بویش نیازی به هود ندارد
عطرش تا هفت خانه می رود
کسی نان خشکه ندارد
نان برکت سفره است
مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند
دلخوری ها مشاوره نمی خواهد
دوستی ها حساب و کتاب ندارد
سلام ها اینقدر معنا ندارد
سلام گرگی وجود ندارد
افسردگی بیماری نایابی است ...
خانه های قدیمی را دوست دارم
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/16 - 12:23 ·
4
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ