یافتن پست: #یَخ

bamdad
bamdad
▐ اولین بار

که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!

تب می‌کنم، عرق می‌کنم، می‌لَرزم جان می‌دهم.

هزار بار،

می‌میرم و زنده می‌شوم پیش چشمهای تو

تا بگویم دوستت دارم.

اولین بار

که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!

امّا

آخرین بار آن از همیشه سخت‌تر است

و امروز می‌خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم

و بعد راهم را بگیرم و بروم

چون تازه فهمیدم،

تو هرگز دوستم نداشتی!

{-109-}
دیدگاه · 1393/12/11 - 21:19 ·
4
رضا
635602492805259555.jpg رضا
ساراملوس
ساراملوس
در دوستی ماست
از من می‌خواهی
جامه‌ی کریستین دیور بر تن کنم
و خود را به عطر شاه زاده‌ی موناکو
عطرآگین سازم
و فرهنگ لغات بریتانیکا را
حفظ کنم
و به موسیقی یوهان برامز
گوش دهم
به شرط این‌که
همانند مادر بزرگم بیندیشم!!...
از من می‌خواهی که دانشمندی چون
مادام کوری باشم
و رقاصه‌ای دیوانه در شب سال نو چون مادونا
به این شرط که
حجابم را هم چون عمه‌ام حفظ کنم
و زنی عارف باشم چون رابعه‌ی عدویه
اما فراموش کردی به من بگویی چگونه...؟؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/23 - 16:56 ·
1
bamdad
1lm.jpg bamdad
تو ماه را


بیشتر از همه دوست می‌داشتی


و حالا ماه هر شب


تو را به یاد من می‌آورد


می‌خواهم فراموش‌ات کنم


اما این ماه


با هیچ دستمالی


از پنجره‌ها پاک نمی‌شود!

{-167-}
دیدگاه · 1393/10/13 - 19:31 ·
6
bamdad
bamdad
گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی.

گاهی وقت‌ها، دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می‌آیی قدم بزنیم؟!

گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.

گاهی وقت‌ها،

آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد!

:(
دیدگاه · 1393/10/9 - 20:29 ·
4
bamdad
bamdad
انگشتانی که شماره می‌گیرند.

دلی که تنگ است.

تلفنی که یک بار، تنها یک بار زنگ می‌خورد. کسی آن سوی خط منصرف می‌شود از دلتنگی‌اش.

این طرف خط، باران پاییزی فرو می‌ریزد، فرو می‌ریزد، فرو می‌ریزد...

:(
دیدگاه · 1393/10/2 - 18:16 ·
2
رضا
14-12-4-42325811093_715.jpg رضا
رضا
14-11-12-14456img_3301.jpg رضا
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
تو ماه را
بیشتر از همه دوست می‌داشتی
و حالا ماه هر شب
تو را به یاد من می‌آورد
می‌خواهم فراموش‌ات کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره‌ها پاک نمی‌شود!
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/7 - 21:30 در Lawless ·
6
رضا
Wiki_Fall.jpg رضا
دیدگاه · 1393/08/8 - 16:30 در وبگردی ·
6
Morteza
Morteza
کتابش رو بستم. جامدادی رو که چند دقیقه پیش از شدتِ عصبانیت پرت کرده بودم برداشتم. مداد هاش رو یکی‌ یکی‌ گذاشتم سر جاش. کنارش نشستم، بغلش کردم. بوسیدمش. سرش رو بوسیدم، موهای عرق کرده‌اش رو، پیشونیش رو، گونه ی بر افروخته‌اش رو. گفتم نمیخوام هیچی‌ بشی‌. نمی‌خوام دکتر و مهندس بشی‌. می‌خوام یاد بگیری مهربون باشی‌ .نمی‌خوام خوشنویسی یا چند تا زبون یاد بگیری. می‌خوام تا وقت داری کودکی کنی‌. شاد باش و سر زنده . قوی باش حتی اگر ضعیف‌ترین شاگردِ کلاس باشی‌. پشتِ همون میز آخر هم می‌شه از زندگی‌ لذت برد. بهش گفتم تو بده بستون درس و امتحان و نمره هر چی‌ تونستی یاد بگیر ولی‌ حواست باشه از دنیای قشنگِ خودت چیزی مایه نگذاری. کنارِ هم نشستیم ، پاپکورن خوردیم و فیلم دیدیم و من تمام مدتِ به خودم و به یک زندگی‌ فکر می‌‌کردم که آنقدر جدی گرفته بودم. زندگی‌ که برای من مثل یک مسابقه بود و من در رویای مدال‌هایش تمام روز هاش رو دویده بودم. هیچکس حتی برای لحظه‌ای مرا متوقف نکرده بود. هیچکس نگفته بود لحظه‌ای بایستم و کودکی کنم. هیچکس نگفته بود زرنگ‌ترین شاگردان، خوشبخت‌ترین‌ها نیستند.
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/28 - 23:14 ·
7
Mohammad
Mohammad
استاتوس یک دختر:
امشب می خوام تو بالکن بخوابم
.
دو هزار و پونصد تا پسر،کاش بالکن خونه تون بودیم
.هزار نفر دیگه،توبالکن چرا؟ بیا بغل خودم،اونجا سرما می خوری
... ... ... ... ... ... .هزار و شونصد نفر دیگه،تو بخواب،من تا صبح بیدار می مونم که یه وخ از اون بالا نیفتی
--------------- ---------
حالا استاتوسِ یک پسر : امشب می‌خوام تو بالکن بخوابم ...!
۱۵ تا پشه like this 24 {-18-}
hastii
hastii
هر چیز به دلیلی رخ می‌دهد. برای هر علتی معلولی است و برای هر معلولی، علت یا علت‌های به خصوصی وجود دارد، چه از آنها اطلاع داشته باشید، چه نداشته باشید. چیزی به اسم اتفاق وجود ندارد. در زندگی هر کاری را که بخواهید، می‌توانید انجام دهید؛ به شرط آن‌که تصمیم بگیرید که دقیقا چه می‌خواهید و سپس عمل کنید.
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/25 - 22:04 ·
7
iman
iman
چه دلمون بخواد ، چه دلمون نخواد ،
خدا یک وقتایی دلش نمی‌خواد
ما چیزی که دلمون می‌خواد رو داشته باشیم . . .
دیدگاه · 1393/07/11 - 00:40 ·
8
bamdad
bamdad
خسته‌ام از جماعتِ معذور،
از همه وعده‌های دورادور،
از شبی که تو رو می‌خوام و به جات،
اس.ام.اس می‌زنه رییس جمهور!!

{-15-}
دیدگاه · 1393/06/9 - 23:12 ·
3
رضا
رضا
دیدگاه · 1393/06/6 - 13:23 در وبگردی ·
6
حمید
0108.jpg حمید
چشمت به نامحرم می‌افتد، اگر خوشت نیاید که مریضی!!
اما اگر خوشت آمد، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز
و بگو: یـــــا خیر حبیب و محبوب…
یعنی: خدایا من تو را می‌خواهم، این‌ها چیه؟!، این‌ها دوست داشتنی نیستند…
هر چه که نپاید دلبستگی نشاید

شیخ رجبعلــی خیاط
... ادامه
bamdad
bamdad
خدا گفت: به دنيايتان می‌آورم تا عاشق شويد. آزمونتان تنها همين است: عشق. و هركه عاشقتر آمد٬ نزديكتر است. پس نزديكتر آييد٬ نزديكتر. عشق٬ كمند من است. كمندی كه شما را پيش من می‌آورد. كمندم را بگيريد و ليلی كمند خدا را گرفت. خدا گفت :عشق فرصت گفتگو است. گفتگو با من. با من گفتگو كنيد و ليلی تمام كلمه هايش را به خدا داد. ليلی همصحبت خدا شد. خدا گفت: عشق همان نام من است كه مشتی خاك را بدل به نور می‌كند. ليلی مشتی نور شد در دستان خداوند.

{-35-}

... برگرفته از کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است از عرفان نظر آهاری ...
bamdad
bamdad
soheil
خدا مشتی خاك را برگرفت٬ می‌خواست ليلی را بسازد٬ از خود در او دميد. و ليلی پيش از آنكه باخبر شود٬ عاشق شد. ساليانی‌است كه ليلی عشق می‌ورزد. ليلی بايد عاشق باشد. زيرا خدا در او دميده است و هركه خدا در او بدمد٬ عاشق می‌شود. ليلی نام تمام دختران زمين است؛ نام ديگر انسان....

{-41-}
bamdad
bamdad
soheil
... ليلی گريست و گفت: كاش اينگونه نبود. خدا گفت: هيچ كس جز تو قصه‌ات را تغيير نخواهد داد. ليلی! قصه‌ات را عوض كن. ليلی اما می‌ترسيد. ليلی به مردن عادت داشت. تاريخ به مردن ليلی خو كرده بود. خدا گفت: ليلی عشق می‌ورزد تا نميرد. دنيا ليلی زنده می‌خواهد... ليلی زندگی‌ست. ليلی! زندگی كن. ليلی قصه‌ات را دوباره بنويس.
{-35-}
شهرزاد
normal_Avazak_ir-Love10844.jpg شهرزاد
فصلی-تازه-در-راه-است
دست در دست هم
یک برگ سرخ
ورق-می‌خورد
حمید
525401_rV6mQq7Z.jpg حمید
او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را می‌خواند
اگر هیچکس نیست، خدا که هست . . .

خدایا منو بغل کن .....
Majid
2-130.jpg Majid
خدایا
می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:49 ·
3
Majid
Majid
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟
تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟
مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟
خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:46 ·
2
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ