یافتن پست: #بغض

MONA
Screenshot_2014-10-06-10-12-52.png MONA
... ادامه
[لینک]
setareh 22
setareh 22
گاهی تند میشود

و گاهی عاشقانه میگوید..

مـــــــــــــرد است دیگر..

آسمان

و ...

چه میدانی از بغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد ...؟

تو چه میدانی که چشمانت او شده...؟

تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش...؟

مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد ....
دیدگاه · 1393/07/5 - 16:58 ·
3
bamdad
bamdad
بغض هایم را جمع کرده ام....



دعا کن در آغوش خدا نشکنم !!
دیدگاه · 1393/07/3 - 20:50 ·
4
bamdad
bamdad
برای نبودن که . . .

همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی

میتوانی همین جا
...
پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی

{-109-}
دیدگاه · 1393/07/2 - 22:44 ·
4
متین (میراثدار مجنون)
bdc1676d5db9b79264caaddf27d1baff4e865056.jpeg متین (میراثدار مجنون)
خندیدن خوب است.

قهقهه عالی است.

گریستن آدم راآرام میکند.

اما.....

لعنت بربغض
Morteza
Morteza
انصافا خوندنیه
.....................
درددل یک جوان ایرانی
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم
... ادامه
شهرزاد
10670128_916755575004626_2837604872145664315_n.jpg شهرزاد
همیشـہ بایـב ڪسے باشـב..

تا بغض‌هایت را قبل از لرزیـבלּ چانه‌ات بفهمـב

.

.
بایـב ڪسے باشـב … …

ڪـہ وقتے صـבایت لرزیـב بفهمـב

ڪـہ اگر سڪوت ڪرבی، بفهمـב …

.

.
ڪسے باشـב ڪـہ اگر بهانه‌گیر شـבے بفهمـב

ڪسے باشـב ڪـہ اگر سرבرב را بهانـہ آورבے براے رفتـלּ و نبوבלּ بفهمـב بـہ توجهش احتیاج בارے

.

.
بفهمـב ڪـہ בرב בارے ڪـہ בلگیرے
... ادامه
Mohammad
normal_Avazak_ir-Love (10396).jpg Mohammad
بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست



اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست



التماسه...!!
bamdad
bamdad
بغض ميكنم

از ترس

روزهايي كه

سهممان از هم

فقط يك يادش بخير

ساده باشد...

:(
دیدگاه · 1393/06/21 - 21:56 ·
6
bamdad
bamdad
حالم ویران تر از آن است که بتوانم توصیفش کنم...

سکوت میکنم به وسعت تمام بغض های فرو خورده ام....

:(
دیدگاه · 1393/06/18 - 22:05 ·
5
bamdad
bamdad
هنوز نفسي نقش مي زند ياد تو را بر بوم خاطرها

هنوز نبضي مي زند در تلاتم بغض تنهايام

هنوز چشمك مي زند ستاره اي به آسمان سياه چشمانم

هنوز هنوز مي نشيند غروب در انتظار عبور تو در نقاشيام

هنوز بر جا مي ماند رد پاي پاييز بر روي آرزوهاي خاك

هنوز فرياد مي كشد برگي خشكيده زير پاي باد

و هنوز هم مي زند دست باران به ريشه هاي خشكيده در خاطره ها خاطره هاي خوابيده در حسرت چشم هاي خسته ي باغ

هنوز يادت قاب عكسي هست كنج اين ديوار

{-15-}
دیدگاه · 1393/06/17 - 21:19 ·
2
bamdad
bamdad
دلتنگ بارانم

وقتی باران می بارد

انگار خدا با دلم حرف می زند

باران، عطر اجابت است

امشب من هستم و رویای باران،

من هستم و یک آسمان دلتنگی

دلتنگی هایم را پشت پنجره میاورم

منم و باران و خدا

منم و دست دعا

و بغضهایی که به رنگ باران شده اند...

:(
دیدگاه · 1393/06/10 - 23:09 ·
4
bamdad
bamdad
من به یک احساس خالی دلخوشم

من به گل های خیالی دلخوشم

در کنار سفره اسطوره ها

من به یک ظرف سفالی دلخوشم

مثل اندوه کویر و بغض خاک

با خیال آبسالی دلخوشم

سر نهم بر بالش اندوه خویش

با همین افسرده حالی دل خوشم

در هجوم رنگ در فصل صدا

با بهار نقش قالی دلخوشم

آسمانم حجم سرد یک قفس

با غم آسوده بالی دلخوشم

گرچه اهل این خیابان نیستم

با هوای این حوالی دلخوشم

{-35-}
bamdad
bamdad
شبی از پشت يك تنهايي نمناك و باراني
تو را با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم
پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي ابي احساس
تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد جدا كردم.
و تو در پاسخ ابي ترين موج تمناي دلم گفتي :"
دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي.
و من تنها براي ديدن ان چشمها تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم"
همين بود اخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت ، حريم چشمهايم را به روي اشكي از
جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم.
نمي دانم چرا رفتي؟
نمي دانم چرا،شايد خطا كردم
و تو بي انكه فكر غربت چشمان من باشي
نمي دانم كجا ،تا كي،براي چه
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد رفتنت رسم نوازش
در غم خاكستري گم شد
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني
دانه بر مي داشت
تمام بالهايش در غرق در اندوه و غربت شد.
و بعد از رفتنت آسمان چشمهايم خيس باران بود.
و بعد از رفتن تو انگار كسي حس كرد من بي تو
تمام هستي ام از دست خواهد رفت.
كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد.
و بعد از رفتنت درياچه بغضي كرد.
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد.
و من با انكه مي دانم تو هرگز ياد من را
با عبور خود نخواهي برد
هنوز اشفته چشمان زياي تو ام ...برگرد!
پس از اين سر نوشت انتظار من چه خواهد شد؟
و بعد از اين همه طوفان وهم و پرسش و ترديد
كسي از پشت قاب پنجره ارام و زيبا گفت:"
تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو
در راه عشق و انتخاب ان خطا كردم."
و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد
كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است
و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
نمي دانم چرا شايد به رسم عادت و دلدادگي هامان
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم....

{-35-}{-35-}{-35-}
bamdad
bamdad
در آینه مردی دارد بغض می کند
بیایید بغلش کنید
پشتش را بمالید

به او بگویید همه چیز درست می شود
دلش می خواهد کمی دروغ بشنود
آینه را پایین تر نصب کنید
گمانم دیگر به زانو در آمده...

:(
دیدگاه · 1393/06/8 - 22:04 ·
2
Majid
asheganeh.ir_74.jpg Majid
بعضي حرفا رو نميشه گفت...


بايد خورد


ولي بعضي حرفا رو


نه ميشه گفت نه ميشه خورد...


ميمونه سر دلت.


ميشه بغض...


ميشه سكوت...

ميشه همون وقتي كه خودمون هم نميدونيم چه مرگمونه
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/21 - 16:59 ·
6
bamdad
bamdad
همیشه نباید حرف زد

گاهی باید سکوت کرد

"حرف دل " که گفتنی نیست

باید ادم اش باشد

کسی که با یک نگاه کردن به چشمت

تا ته بغضت را بفهمد...!!

:(
دیدگاه · 1393/05/20 - 21:20 ·
5
iman
iman
سیگار بکش ؛
مست کن؛
بغض کن ؛
گریه کن ؛
دق کن !
ولی …
با آدم بی ارزش درد و دل نکن …
دیدگاه · 1393/05/19 - 13:34 ·
8
bamdad
bamdad
الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمی ده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...
هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :
اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود
بلند بلند گریه کرد وگفت:
خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...
چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟
آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه
فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟
مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.
مگه ما باهم دوست نیستیم؟
پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟
خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:
آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه...
کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند
تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت
{-61-}
bamdad
bamdad
داستان باغبان و چیدن سیب(از زبان سیب)

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !غضب آلود به او غیظی کرد !این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !هر دو را بغض ربود…دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

{-35-}
bamdad
bamdad
بغضی که مانده در دل من وا نمی‌شود

حتی برای گریه مهیا نمی‌شود

بعد از تو جز صراحت این درد آشنا

چیزی نصیب این من تنها نمی‌شود

آدم بهانه بود برای هبوط عشق

اینجا کسی برای تو حوا نمی‌شود

دارم به انتهای خودم می‌رسم ببین

شوری شبیه باد تو برپا نمی‌شود

از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم

احساس من درون غزل جا نمی‌شود

{-35-}
raha
raha
خدایا امشب پرم از بغض . پرم از گریه ... فقط تو می دونی و تو که توی دلم چی میگذره ... خدایا بسکه اشک ریختم آروم و صدامو خفه کردم دارم می ترکم ... بسکه سرمو فرو کردم توی این بالشت و زار زدم که کسی صدای هق هق هامو نشنوه همه ی تنم درد می کنه .
... ادامه
raha
raha
يه چيزي بهم گفت بيا و بنويس.........

بيا و خودتو خالي كن........

از همه چيز.......

از همه چيزايي كه باهاشون درگيري............

اومدم تا ينويسم..........

از همه چيز..........

از همه دلهره هام..........

از همه مشكلاتم.........

از همه ناراحتيام............

خيليييييييييييييييييييي وقته كه دله خودمو خالي نكردم...........

برا همين هم باز يه چيزي مثه بغض نشسته رو ديواره قلبم...........

نميدونم بايد چيكارشون كنم............

مثه هميشه ميگم خدايا شكرت..........

شكرت خداجونم..........

بازم من دوست دارم.........

منظر نگاهتم.........
... ادامه
Majid
abc-love.jpg Majid
♥☻خیلی سخت بود … با “بغض” نوشتم ولی با “خنده” خواندی …♥☻
دیدگاه · 1393/05/12 - 11:27 ·
6
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ