از خیابان که رد شوی
پیاده رو را
به اندازه تمام شعرهای نگفته
تمام حرفهای نزده
تمام روزهای نیامده
مرور میکنی
هزار و سیصد و ... نمیدانم چقدر فاصله دارد
این من
با آن تو
من اعتراف بزرگترین گناه قرنم
که هنوز هم میترسم
از تمام کوچه هایی که به خیابان میرسد
از تمام خیابان هایی که به تو میرسد
و از تویی که قرار نیست به من برسی
آه
توی این شهر
یک نفر
هر روز با نداشته هایم بازی میکند
و من
فقط و فقط
بغض میکنم به داشته هایش...