دیگر #دلم برایت #تنگ نمیشود
بهانه ات را هم نمیگیرد
اصلا
به من چه که #دوستت دارم

دخـــتـــر جـــون
وقــتــی کــه نــاراحــتــی
وقـتــی کــه خـیـلـی غــم داری
وقــتــی کــه داری گــــریــــه مــیـکــنــی
شــایــد یـه پـسـر نـتـونــه پــا بــه پــات
اشــک بـریــزه و بـاهـات گـریـه کـنـه
ولــی بـه جـاش انـقـدر بـاهـات شـوخـی مـیـکـنـــه
انــقــدر ســر بــه ســـرت مـــیــــذاره
تـا جـایـی کـه بــیـن گــریـه هـاتــــــ بـخـنــدونـتــت
نــکـنــه این کـارشــو بـه پــای بـی احـسـاسـیـش بـذاریــا ....
مـیـدونــی چــی مـیـگـم ؟

ایــن بــار هــم کــه
#تــاول #پــاهــایــم #خشــک شــود،
دوبــاره #عاشقــت میشــوم!
دوبــاره #راه مــی افتــم
دوبــاره
#گــم مــیشــوم . . . : )

#وقـــتی

بهت فک میکنم ،
دنیام #رنگی میشه...

.
.
.
.
.
.
.
#کلک تو که گفتی من #نقاش نیستم ...

#وقـــتی

گریه میکنی ،
زیباتر میشوی ،
من به همان #چشمان_زیبا که ، #تَـر نیست...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#قانعم./

#وقـــتی


ﻧﻤﯿﺸـــــــﻪ ﺩﺳــﺖ ﺍﺯ
#ﺩﻭﺳـــــﺖ_ﺩﺍﺷﺘﻦ ﯾﮑــﯽ ﺑﺮﺩﺍﺷــﺖ
ﺣــــــــــــــــــــــﺘﯽ اگه ﺍﺯﺵ
#ﺩﻟﺨــــــﻮﺭ باشی!

تـــــــــــــو #فقــط یه بار #بـــگو

.:: #دوســــتـــــ #دارم ::.

#حــــس كنم #دنیا ديگه #مـــال #مـــنه ...

گاهی بـه #دنیا #پشتِ_پـا هم می توان زد ..

#دستـت را كه به #دستـم میسپـاری ...!

در #تلاطم #آغوشت ،
#احمقانه است #شناگر #ماهری بودن ،
در تو #تنها باید #غرق شد . . .

کنارم که هستی #زمان هم مثل من #دستپاچه میشود...

#عقربه ها دوتا یکی میپرند...

اما همین که میروی...

#تاوان #دستپاچگی های #ساعت را هم من باید بدهم...

#جانم را میگیرند #ثانیه های بی تو...

نمی دانم #چشمانت

با من چه می کند

#وقتی که نگاهم می کنی

چنان #دلم از #شیطنت نگاهت می لرزد

که #حس می کنم چقدر زیباست

#فدا شدن برای چشمهایی که

تمام دنیاست...

شبی که نباشی #هوا سَرد است و #دِلگیـــر
پیش بینی #هواشناسی به #دَرَکــــــــ

او #هواشناس است ، مَن #عاشق !

#رمانتیک
#عاشقانه

#عروس 103 ساله و #داماد 101 ساله !!!

تبریک نمیگین بهشون ؟؟

#دمـوکـراسی بیـن ِ من و تــو ایـن است کـ ه ؛

همیشه وَ در همـ ه چیــــز ،

حقّ بــا #چـشمهایِ تــوست !!!

#دختری از #پسری پرسید : آیا من نیز چون #ماه زیبایم ؟ پسر گفت : نه ، نیستی دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از #قلبت را تا #ابد به من بدهی ؟ پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام #جدایی گریه خواهی کرد ؟ پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم دختر با دلی #شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس #اشک چشمانش را #نوازش میکرد اما پسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت : تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار #زیباتر از آن هستی من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم #مُرد

شب

آغازِ داستانِ غم انگیزی ست

که پایان اَش

ارتباطِ مستقیمی

با چشمانِ “تو” دارد،

لطفا

زودتر

بیدار شو !

این #غصه های #لعنتی

از #خنده دورم میکنن

این #نفسهای #بی #هدف

#زنده به #گورم می کنن

چه لحظه های خوبیه

#ثانیه های #آخره

#فرشته ی #مُردن من

منو از اینجا میبره !!!

من از تبار غربتم ، از آرزو هاي محال

#قصه ي ما تموم شده با يه #علامت ( ؟ ) سؤال ...