الا یا ایه الساقی ادر کا سا وناولها
کهعشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها...

کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

شعر و داستان

گروه عمومی · 33 کاربر · 253 پست
LeilA
LeilA
به خانه می رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت..
دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید..
وبرادرش کیفش را زیر و رو می کرد
در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود..
تنها مادر بزرگش دیده بود
شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود..

حسین پناهی
... ادامه
LeilA
LeilA
امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !

نـه آغـوشـتـ رآ

نـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآ

نـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ...

فقـطـ بـیـآ

مےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـم

هـمیـن کـآفـی استـ

بـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرم

تـو فقـط بـیــآ . . .
... ادامه
LeilA
LeilA
روز هایی که بی تو می گذرد
گرچه با یاد توست ثانیه هاش

آرزو باز می کشد فریاد :

در کنار تو می گذشت، ای کاش!
رضا
رضا
خیال روی تو در هر طریق همره ماست/نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند/جمال چهره تو حجت موجه ماست

ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید/هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد/گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

به حاجب در خلوت سرای خاص بگو/فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است/همیشه در نظر خاطر مرفه ماست

اگر به سالی حافظ دری زند بگشای/که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست




غزل شماره ۲۳
@mahnaz عضو گروه شد. 1392/04/6 - 02:02
LeilA
LeilA
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است
پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است
.
.
.
پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند.
پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است
.
.
.
بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم!
پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است!
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد
و معامله به این ترتیب انجام می شود
.
.
.
نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید
چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید.
... ادامه
رضا
رضا
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت/بازآید و برهاندم از بند ملامت

خاک ره آن یار سفرکرده بیارید/تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

فریاد که از شش جهتم راه ببستند/آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت

امروز که در دست توام مرحمتی کن/فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت

ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق/ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت

درویش مکن ناله ز شمشیر احبا/کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی/بر می‌شکند گوشه محراب امامت

حاشا که من از جور و جفای تو بنالم/بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت

کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ/پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت





غزل شماره ۸۹
LeilA
LeilA
ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ، ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻨﺪ.

ﺍﺑﺘﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩند.

ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ دختر ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ:ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻢ.
...
ﺷﻮﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ، ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ.ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ.

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺩ.ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ.ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ، ﭘﺪﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺩﺍﺩ.

ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻌﺠﺒﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ ؟

ﻣﺮﺩ ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺴﯿﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ!
... ادامه
@islamimohammad عضو گروه شد. 1392/03/2 - 07:40
@reza229 عضو گروه شد. 1392/02/29 - 01:50
رضا
رضا
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست/جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

حالیا خانه برانداز دل و دین من است/تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست

باده لعل لبش کز لب من دور مباد/راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست

دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو/بازپرسید خدا را که به پروانه کیست

می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد/که دل نازک او مایل افسانه کیست

یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین/در یکتای که و گوهر یک دانه کیست

گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو/زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست



غزل شماره ۶۷
رضا
images رضا
به مناسبت 1 اردی بهشت روز بزرگداشت

اول دفتر به نام ایزد دانا/صانع پروردگار حی توانا

اکبر و اعظم خدای عالم و آدم/صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

از در بخشندگی و بنده نوازی/مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا

قسمت خود می‌خورند منعم و درویش/روزی خود می‌برند پشه و عنقا

حاجت موری به علم غیب بداند/در بن چاهی به زیر صخره صما

جانور از نطفه می‌کند شکر از نی/برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا

شربت نوش آفرید از مگس نحل/نخل تناور کند ز دانه خرما

از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق/از همه عالم نهان و بر همه پیدا

پرتو نور سرادقات جلالش/از عظمت ماورای فکرت دانا

خود نه زبان در دهان عارف مدهوش/حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا

هر که نداند سپاس نعمت امروز/حیف خورد بر نصیب رحمت فردا

بارخدایا مهیمنی و مدبر/وز همه عیبی مقدسی و مبرا

ما نتوانیم حق حمد تو گفتن/با همه کروبیان عالم بالا

سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت/ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا


غزل ۱
رضا
رضا
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند/بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند

اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی/وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند

دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او/نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند

گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام/گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند

پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌است بو/از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند

چون من گدای بی‌نشان مشکل بود یاری چنان/سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند

زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم/از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند

شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌خواهم مدد/تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند

با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او/کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند




غزل شماره ۱۹۱
@GodFather عضو گروه شد. 1392/01/23 - 16:32
رضا
رضا
ای کاش که بخت سازگاری کردی/با جور زمانه یار یاری کردی

از دست جوانی‌ام چو بر بود عنان/پیری چو رکاب پایداری کردی




رباعی شماره ۴۱
رضا
رضا
ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست/آیینه به دست و روی خود می‌آراست

دستارچه‌ای پیشکشش کردم گفت/وصلم طلبی زهی خیالی که توراست





رباعی شماره ۴
رضا
رضا
بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا/پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا

مشنو سخن خصم که بنشین و مرو/بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا




رباعی شماره ۲
رضا
رضا
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت/گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت

دلها همه در چاه زنخدان انداخت/وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت




رباعی شماره ۸
MONA
MONA
از سر كوي تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوش ه بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آؼاز ؼلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم



[لینک]
MONA
MONA
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم
جان در هوای او غلط کردم،غلط
عمر کردم صرؾ او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم
خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
از برای خاطر اغیار خوارم می کنی
من چه کردم که اینچنین بی اعتبارم می کنی
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو
گر بگویم گریه ها بر روزگارم می کنی
سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده ای
تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده ای
ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریز
چون به لطف خویشتن امیدوارم کرده ای



[لینک]
@Mona عضو گروه شد. 1391/12/26 - 01:46
رضا
رضا
هر روز دلم به زیر باری دگر است/در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است

من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید/بیرون ز کفایت تو کاری دگراست




رباعی شماره ۷
@salam عضو گروه شد. 1391/12/22 - 18:04
رضا
رضا
ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را/یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را

اول پدر پیر خورد رطل دمادم/تا مدعیان هیچ نگویند جوان را

تا مست نباشی نبری بار غم یار/آری شتر مست کشد بار گران را

ای روی تو آرام دل خلق جهانی/بی روی تو شاید که نبینند جهان را

در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت/حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل/شهد لب شیرین تو زنبورمیان را

زین دست که دیدار تو دل می‌برد از دست/ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را

یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح/یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را

وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده/تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را

سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست/کز شادی وصل تو فرامش کند آن را

ور نیز جراحت به دوا باز هم آید/از جای جراحت نتوان برد نشان را




غزل ۱۸
رضا
رضا
گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین/غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما

صفحات: 6 7 8 9 10