الا یا ایه الساقی ادر کا سا وناولها
کهعشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها...

کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

شعر و داستان

گروه عمومی · 33 کاربر · 253 پست
@niloofar عضو گروه شد. 1391/09/10 - 14:59
رضا
رضا
جز نقش تو در نظر نیامد ما را/جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت/حقا که به چشم در نیامد ما را


رباعی شماره ۱
رضا
رضا
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت/وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست/تا در نگرد که بی‌تو چون خواهم خفت

رضا
رضا
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست/بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست

به جان او که به شکرانه جان برافشانم/اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار/برای دیده بیاور غباری از در دوست

من گدا و تمنای وصل او هیهات/مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست

دل صنوبریم همچو بید لرزان است/ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را/به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد/چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست



غزل شماره ۶۱
رضا
رضا
کجایی در شب هجران که زاری‌های من بینی/چو شمع از چشم گریان اشکباری‌های من بینی

کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش می‌دیدی/که امشب گریه‌های زار و زاری‌های من بینی

کجایی ای قدح‌ها از کف اغیار نوشیده/که از جام غمت خونابه خواری‌های من بینی

شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان/نشینی با من و شب زنده‌داری‌های من بینی

شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم/که یار من شوی ای یار و یاری‌های من بینی

برای امتحان تا می‌توانی بار درد و غم/بنه بر دوش من تا بردباری‌های من بینی

برای یادگار خویش شعری چند از هاتف/نوشتم تا پس از من یادگاری‌های من بینی


غزل شماره ۸۱
@yaldajon عضو گروه شد. 1391/08/27 - 06:33
رضا
رضا
شمه‌ای از داستان عشق شورانگیز ماست/این حکایتها که از فرهاد و شیرین کرده‌اند

هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد/آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کرده‌اند

ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست/قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده‌اند

در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید/کاین حریفان خدمت جام جهان‌بین کرده‌اند

نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران/عارفان آنجا مشام عقل مشکین کرده‌اند

ساقیا دیوانه‌ای چون من کجا دربر کشد/دختر رز را که نقد عقل کابین کرده‌اند

خاکیان بی‌بهره‌اند از جرعهٔ کاس الکرام/این تطاول بین که با عشاق مسکین کرده‌اند

شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست/این کرامت همره شهباز و شاهین کرده‌اند



قطعه شماره ۱۲
رضا
رضا
لب باز مگیر یک زمان از لب جام/تا بستانی کام جهان از لب جام

در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است/این از لب یار خواه و آن از لب جام

@oneill عضو گروه شد. 1391/08/20 - 18:28
@sofiya عضو گروه شد. 1391/08/15 - 14:48
@kaktoos عضو گروه شد. 1391/04/13 - 17:56
رضا
رضا
صلاح کار کجا و من خراب کجا/ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کج

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس/کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

@reza عضو گروه شد. 1391/03/30 - 03:12
abbasali
abbasali
تصمیمات خدا<br>شوالیه ای به دوستش گفت: بیا به کوهستانی برویم که خداوند در آنجا سکنی دارد. می خواهم ثابت کنم که خداوند فقط بلد است که از ما چیز ی بخواهد، در حالی که خودش برای سبک کردن بار ما کاری نمی کند.
دیگری گفت: خوب، من هم می آیم تا ایمانم را نشان دهم.
همان شب به قله کوه رسیدند... و از درون تاریکی آوایی را شنیدند: سنگ ها ی روی زمین را بر پشت اسبان تان بگذارید
شوالیه اول گفت: دیدی؟! بعد از این کوهنوردی، می خواهد بار سنگین تری را هم با خود ببریم! من که اطاعت نمی کنم
شوالیه دوم به دستور آوا عمل کرد. وقتی پای کوه رسید، سپیده دم بود، و نخستین پرتوهای آفتاب بر سنگ های شوالیه پارسا تابید: الماس ناب الماس ها بودند
استاد می گوید: تصمیم های خداوند اسرارآمیز، اما همواره به سود ماست
... ادامه
محمد
محمد
گلها همیشه پاک می مانند<br> گلها همیشه پاک می میرند<br> دلهایشان یک کهکشان آبی<br> هرچند روی خاک می میرند
محمد
محمد
دوباره شب شد و من بیقرارم <br>کانِکْتْ کن زود بیا در انتظارم<br> بیا من آمدم پای مُسِنْجِر <br>شدم مسحور‌آوای مُسِنْجِر <br>بیا هاردِ دلت را ما ببینیم <br>گلی از کنجِ هْم پِیجت بچینیم <br>بیا آیکون نمایِ بی نشانم<br> که من جز آدرسِ مِیل ات ندارم بیا امشب کمی آن لاین باشیم<br> ویا تا صبح .تا ساین شاین باشیم<br> بیا ای عشقِ دات کامِ عزیزم<br> به پای تو دبلیو ها بریزم بیا ای حاصلِ سِرچِ نهایی<br> بیا اجرا کن آن فایلِ نهایی<br> بیا در دل تو را کم دارم امشب<br> حدوداَ صد مگی غم دارم امشب<br> اگر آیی دعایت می نمایم <br>دعا تا بی نهایت می نمایم <br>اگر آیی دعای من همین است:<br> مبادا لحظه ای دی سی شوی یار<br> جدا از پایِ آن پی سی شوی یار <br>مبادا نامِ ما را پاک سازی<br> و کاخِ آرزو را خاک سازی{-75-}{-75-}
محمد
محمد
خوشا آندل که از غم بهره‌ور بی<br> بر آندل وای کز غم بی‌خبر بی<br> ته که هرگز نسوته دیلت از غم <br> کجا از سوته دیلانت خبر بی
محمد
محمد
دلت ای سنگدل بر ما نسوجه <br> عجب نبود اگر خارا نسوجه<br> بسوجم تا بسوجانم دلت را <br>در آذر چوب تر تنها نسوجه
محمد
محمد
دلم میل گل باغ ته دیره <br> درون سینه‌ام داغ ته دیره<br> بشم آلاله زاران لاله چینم <br> وینم آلاله هم داغ ته دیره
محمد
محمد
خوشا آنانکه الله یارشان بی <br> بحمد و قل هو الله کارشان بی<br> خوشا آنانکه دایم در نمازند <br>بهشت جاودان بازارشان بی
محمد
محمد
غم و درد مو از عطار واپرس <br>درازی شب از بیمار واپرس<br> خلایق هر یکی صد بار پرسند<br> تو که جان و دلی یکبار واپرس
محمد
محمد
غمم غم بی و همراز دلم غم <br> غمم همصحبت و همراز و همدم <br>غمت مهله که مو تنها نشینم <br> مریزا بارک الله مرحبا غم
محمد
محمد
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم <br> به دریا بنگرم دریا ته وینم <br>بهر جا بنگرم کوه و در و دشت <br> نشان روی زیبای ته وینم
محمد
محمد
دوبیتی گفتگو ، دلگیر و دلگیر<br> صفیر ِ تیر بی رحم و دل شیر<br> دل شیر از چه می پرسی هراسان <br>ندارد زهره چون در بند و زنجیر
محمد
محمد
دلم هر سوی ایران پر کشان است زداغش بر دلم صدها نشان است
صفحات: 7 8 9 10 11