MahnaZ
شبی از شبها، #شاگردی در حال #عبادت و #تضرع و #گریه و #زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه #استاد خود را، بالای سرش دید، که با #تعجب و #حیرت؛ او را، نظاره می کند !
#استاد پرسید : برای چه این همه ابراز #ناراحتی و #گریه و #زاری می کنی؟
#شاگرد گفت : برای #طلب_بخشش و #گذشت #خداوند از #گناهانم، و #برخورداری از #لطف #خداوند!
#استاد گفت : #سوالی می پرسم ، #پاسخ ده؟
#شاگرد گفت : با #کمال #میل؛ #استاد.
#استاد گفت : اگر #مرغی را، #پروش دهی ، هدف تو از #پرورشِ آن چیست؟
#شاگرد گفت: خوب معلوم است #استاد؛ برای آنکه از #گوشت و #تخم_مرغ آن بهره مند شوم .
#استاد گفت: اگر آن #مرغ، برایت #گریه و #زاری کند، آیا از #تصمیم خود، #منصرف خواهی شد؟
#شاگردگفت: خوب راستش #نه ...!نمی توانم #هدف دیگری از #پرورش آن #مرغ، برای خود، تصور کنم!
#استاد گفت: حال اگر این #مرغ ، برایت #تخم #طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
#شاگرد گفت : #نه هرگز #استاد، مطمئنا آن #تخمها، برایم مهمتر و با #ارزش_تر ، خواهند بود!
#استاد گفت :پس #تو نیز؛ برای #خداوند، چنین باش!
همیشه #تلاش کن، تا با #ارزش_تر از #جسم ، #گوشت ، #پوست و #استخوانت؛ گردی.
#تلاش کن تا آنقدر برای #انسانها، #هستی و #کائنات #خداوند، #مفید و با #ارزش شوی
تا #مقام و #لیاقتِ_توجه، #لطف و #رحمتِ او را، بدست آوری .
#خداوند از تو #گریه و #زاری نمی خواهد!
#او، از تو #حرکت، #رشد، #تعالی، و با #ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
#نه #ابرازِ_ناراحتی و #گریه و #زاری را.....!
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه #استاد خود را، بالای سرش دید، که با #تعجب و #حیرت؛ او را، نظاره می کند !
#استاد پرسید : برای چه این همه ابراز #ناراحتی و #گریه و #زاری می کنی؟
#شاگرد گفت : برای #طلب_بخشش و #گذشت #خداوند از #گناهانم، و #برخورداری از #لطف #خداوند!
#استاد گفت : #سوالی می پرسم ، #پاسخ ده؟
#شاگرد گفت : با #کمال #میل؛ #استاد.
#استاد گفت : اگر #مرغی را، #پروش دهی ، هدف تو از #پرورشِ آن چیست؟
#شاگرد گفت: خوب معلوم است #استاد؛ برای آنکه از #گوشت و #تخم_مرغ آن بهره مند شوم .
#استاد گفت: اگر آن #مرغ، برایت #گریه و #زاری کند، آیا از #تصمیم خود، #منصرف خواهی شد؟
#شاگردگفت: خوب راستش #نه ...!نمی توانم #هدف دیگری از #پرورش آن #مرغ، برای خود، تصور کنم!
#استاد گفت: حال اگر این #مرغ ، برایت #تخم #طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
#شاگرد گفت : #نه هرگز #استاد، مطمئنا آن #تخمها، برایم مهمتر و با #ارزش_تر ، خواهند بود!
#استاد گفت :پس #تو نیز؛ برای #خداوند، چنین باش!
همیشه #تلاش کن، تا با #ارزش_تر از #جسم ، #گوشت ، #پوست و #استخوانت؛ گردی.
#تلاش کن تا آنقدر برای #انسانها، #هستی و #کائنات #خداوند، #مفید و با #ارزش شوی
تا #مقام و #لیاقتِ_توجه، #لطف و #رحمتِ او را، بدست آوری .
#خداوند از تو #گریه و #زاری نمی خواهد!
#او، از تو #حرکت، #رشد، #تعالی، و با #ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
#نه #ابرازِ_ناراحتی و #گریه و #زاری را.....!
ممنون یلدایی....
1392/06/12 - 13:27ممنون نگار...
1392/06/13 - 01:06خسته.... یادم نمیاد آخه خیلی وقت پیش درست کرده بودم... اما ب خوشگلیش می ارزه
Mostafa گوگل همین مطلب رو بخونه هنگ میکنه
1392/06/14 - 00:25خب رضا من میخام ملت هنگ کنن...
1392/06/14 - 01:18یعنی خیلی زیاد زدم.... ایشششششششششش دیگه نمیزنم
نه اتفاقا خوب کاری میکنی اینجوری ورودی از گوگل بیشتر میشه
1392/06/14 - 01:26داریم شوخی میکنیم باهات
بیشترم بزنی خوشحال تر میشیم
خااااااا
1392/06/14 - 01:39مهناز اتفاقا تگ زدن تو خیلی هم عالیه واقعا خوشم میاد درست و بجا تگ میزنی . بدون غلط !
1392/06/14 - 01:49اخی مرسی.. الان کلی ذوق کرد...
1392/06/14 - 01:54