یافتن پست: #ایستادم

bamdad
bamdad
تلفن زنگ می زند


و می دانم تو پشت خط نیستی...


چه کسی باور می کرد ندیدنت ، رنگ سال به خود بگیرد


و من که هفت روز هفته ،ساعت ها می ایستادم کنار کیوسک تلفن


تا دقیقه ای عبورت را تماشا کنم ،


تاب خواهم آورد دوری چند ساله از تو را ؟


در غیاب تو کوهی از کتاب را ورق زدم ،


نیچه را چنان دوره کردم که به برادر تنی من بدل شد


در غیاب تو ترانه های تکان دهنده نوشتم ،


به تماشاى کشورهای جهان رفتم ،



"lمرد" زندگی شدم



اما هنوز جای تو در تک تک دقیقه ها خالی ست ،


شعرها برای زیبا شدن به تکه ای از تو محتاجند


و نوشتن پلی ست که مرا به تو می رساند...


چه کسی باور می کرد در نبود تو تقویم ها ورق بخورند


و من هر سال شمع های تولدم را فوت کنم


بی آن که صدای کف زدنت در گوشم بپیچد ؟


دیگر احتمال بازگشتن تو لطیفه ای ست


که دوستان قدیمی مرا با آن دست می اندازند


و آن قدر در خلأ غیبتت مرده ام


که هیچ زنگ تلفنی از جا نمی پراندم !

{-118-}
دیدگاه · 1393/04/23 - 19:16 ·
3
zahra
zahra
پسر: کجایی عزیز دلم؟
دختر: واااای همین الان رسیدم دارم از خستگی مــیمــیرم،
میرم بخوابم کم کم… تو چیکار میکنی عزیزم؟
پسر: من توی مهمونی ام، پشت سرت ایستادم!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/17 - 11:14 ·
2
...
...
مکالمه بین بیتاوعشقش:
طلاق؟!!
یعنی توواقعامیخوای منوطلاق بدی؟
من توروقلبادوس دارم...
ولی رسماطلاقت میدم...
بیتا:من بخاطرتوجلوی عالم وآدم وایستادم!!
اونوقت تو!!
عشقش:توچی داشتی؟!
خانواده درست حسابی..زبون نرم...قیافه؟!
چک بیتا...
وشوک شدن عشقش..
شماعشقتونو حاضریدچقدرمعامله کنید؟!
نیما
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
از یه جایی به بعد .....
مرض چک کردن موبایلت خوب میشه....
حتی یه وقتایی یادت میره گوشی داری
دیگه دلشوره نداری موبایلتو جا بذاری یا اس ام اس برات بیاد....
از یه جایی به بعد....
دیگه دوست نداری کسی رو تو خلوتت راه بدی
حتی..اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه

الان دقیقا وایستادم تو همون لحظه از یه جایی به بعد!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/30 - 14:41 ·
7
bamdad
bamdad
من و یاد گذشته ننداز رفیق

غصه می خورم

گریه می کنم

می رم به عمق یک کابوس، انگار وسط یک قبرستونم

وای تو اگه بدونی من پای هر کدوم از این قبرا چقدر ایستادم!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/23 - 22:44 ·
9
صوفياجون
صوفياجون
{-125-}{-125-}{-125-} واییییییییی دیدی چی شد وایستادم اینجا بیخود و بی جهت اصن این خط خرچنگ قورباغه رو تایپ نکردم که فردا جواب بابارو چی بدم این دو صفحه هم بنویسم
فردا بگم تونستم فقط دوتا بنویسم {-125-}{-125-}
... ادامه
ParNiyA
0.394283001313581794_parsnaz_ir.jpg ParNiyA
انتظارت چه زیباست وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادم و تو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می آیی . . .
MahnaZ
16907913476376605581.jpg MahnaZ
داشتم :
دیدم بر روی ها راه می روم
همراه با !
و بر روی ی تمام روز های زندگی ام را
همانند بر روی پرده ، می دیدم .
همانطور که به ام می نگریستم روز به روز از ام را ،
بر روی ظاهر شد دیگری از آن
ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته به من ، یافت آن گاه و به نگاه کردم
در بعضی جاها فقط وجود داشت ....
و اتفاقا آن روزها ، مطابق با من بود !
روزهایی با بزرگترین ها، ها، و ....
آن گاه از پرسیدم :
!! تو گفتی که در با من خواهی بود
و هم که در با تو باشم
خواهش می کنم به من بگو چرا در آن لحظات و مرا گذاشتی
پاسخ داد : .... به تو گفتم در تمام با تو خواهم بود
و تو را نخواهم گذاشت نه حتی برای ای ،
و چنین نیز نکردم ! درآن روز هایی که فقط بر روی ها می دیدی
این بودم که را به !!!!
... ادامه
NEGAR
NEGAR
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﮐﻼﺳﻢ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺷﻢ ﺩﯾﺪﻡ 2 ﺗﺎ
ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮ
ﺁﯾﻨﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺁﺭﺍﯾﺸﺸﻮ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺍﻭﻧﻮﺭﺗﺮ
ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻣﻨﻮ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﻣﻬﺴﺎ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ
ﮐﻪ ﭘﺎﺭﮎ ﮐﺮﺩﯼ ﺣﺎﻻ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺩﯾﮕﻪ !!!
ﻣﻬﺴﺎ ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﺸﻮ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻓﻘﻂ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ
ﺳﻮﺋﯿﭻ ﺭﻭ ﮐﺠﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ !!!
ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩﻡ ﻋﺠﺐ ﻓﯿﻠﻤﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ،
ﺩﺯﺩﮔﯿﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺯﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﺮﺩﻭﺗﺎﺷﻮﻥ
ﻗﺮﻣﺰ ﺷﺪﻥ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﯿﺮﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻬﺴﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﮐﺎﺭﻡ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ
ﻣﺎﺷﯿﻨﺘﻮﻥ ﻣﯿﺎﺭﻡ ﻣﯿﺰﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺟﺎﺵ..............{-7-}
دیدگاه · 1392/07/15 - 16:16 ·
9
MahnaZ
MahnaZ


یه روز تو رو داشتم می رفتم ، از دور دیدم یک خیلی با کلاس ،
کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این ها رو به هر کسی نمیده ! به ها که اصلاً نمی داد و نمی گرفت ،
در مورد هم خیلی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی میداد
که مشخصات از نظر خودش داشته باشند ، احساس کردم فکر میکنه
هر کسی داشتن این تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره ،
لابد فقط به ادم های و پوش و با میده !
بدجوری بودم بدونم اون ها چین !!
با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!
هامو با پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه
و بزنه ! دادم و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست !
! یعنی به من هم از این میده ؟!
همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش بشم با بهم نگاه کرد
و یک طرفم گرفت و گفت : اقای محترم ! بفرمایید !
شد ! با و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم :
می گیرمش ولی الان وقت رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی و اون قدر بودم که داشتم
با سر می رفتم توی ! وایستادم و با تمام به نگاه کردم ، فکر می کنید رو ؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیگر نگران خود نباشید ! با جدیدترین و !!
... ادامه
♥هـــُدا♥
01283592794683458438.jpg ♥هـــُدا♥
انتظارت چه زیباست
وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادمو
تو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می آیی …
دیدگاه · 1392/06/29 - 00:22 ·
7
نگار
نگار
رسیدم توی کوچه مون ، دیدم یه خانومی داره ماشینش رو بین دوتا ماشین دیگه پارک می کنه….
جای پارک خیلی کم بود و بنده خدا حسابی کلافه شده بود….
وایستادم و فرمون دادم بهش ، « بیابیاااا، خب!حالا فرمون رو کامل برگردون!خوبه خوبه، خاموش کن.»
بعدش هم بدون اینکه منتظر تشکر خانومه بشم راه افتادم برم
که دیدم خانومه صدا کرد و گفت دستت درد نکنه ، زحمت کشیدی!!!!
گفتم خواهش می کنم ، کاری نکردم…
گفت : دانشمند! من داشتم از پارک در می اومدم…
ازین سوتی های ضایع ندیم جلو خانومااا :) ))
دیدگاه · 1392/05/28 - 20:43 ·
9
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
از یه جایی به بعد .....
مرض چک کردن موبایلت خوب میشه....
حتی یه وقتایی یادت میره گوشی داری
دیگه دلشوره نداری موبایلتو جا بذاری یا اس ام اس برات بیاد....
از یه جایی به بعد....
دیگه دوست نداری کسی رو تو خلوتت راه بدی
حتی..اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه

الان دقیقا وایستادم تو همون لحظه از یه جایی به بعد ..
بچه ها واس دلم دعاکنین..
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/9 - 23:50 ·
2
Mostafa
Mostafa
آهسته برانید!!!!!!!
MahnaZ
edbomj1v4r9opxwas8.jpg MahnaZ
یکی از نامه هایی که غضنفر برای عشقش نوشت
{-67-}{-41-}{-134-}{-138-}
♥هـــُدا♥
0.432669001295314023_taknaz_ir.jpg ♥هـــُدا♥
ساعتهای اتاقم هیچ کدام عقربه ندارند....

من روی هفت و هفت دقیقه کودکیم ایستادم ،

وقتی نتوانستم "تاب تاب عباسی" هایم را بالا بیاورم .

هنوز احمقانه ، نشئه "یک بستنی برای دو نفر" م ...

مرا ببین !

دارم وارونه قد میکشم!:)
دیدگاه · 1392/01/4 - 22:33 ·
3
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
داستان واقعی...

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.
... ادامه
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ