یافتن پست: #سپردن

bamdad
photo_2018-05-24_21-43-36.jpg bamdad
عشق یعنی دل سپردن ، پرزدن
تا به عرش کبریایی سرزدن
عشق یعنی سوختن در سوز یار
اشتیاق دیدن هر روز یار...
{-41-}
دیدگاه · 1397/03/22 - 23:14 ·
3
bamdad
bamdad
ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺿﻌﯿﻔﯽ
ﺩﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﭙﺮﺩﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ
ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺨﺼﺺ ﺷﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺘﺎﻥ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﮐﻨﻨﺪ
:(
دیدگاه · 1394/09/7 - 22:55 ·
4
bamdad
bamdad
از آدم هایی که





حافظه ضعیفی در به خاطر سپردن



مهربانی های اطرافیانشان دارند فاصله بگیرید


چون آن ها بزرگ ترین تخصص شان این است




که شما را از خوب بودنتان پشیمان کنند !

{-15-}
دیدگاه · 1394/08/2 - 11:35 ·
4
آرمین
آرمین
اینک، دست مقدس فاطمه علیهاالسلام ، در دست بی کران علی، حلاوت هلهله فرشتگان را لمس می کند و شور کبریایی افلاکیان را برمی انگیزد. این سپردن دست عروسی به تکیه گاهی یک مرد نیست؛ این سپردن انسان است به حریم بی انتهای عصمت. این پیامبر صلی الله علیه و آله نیست که دخترش را به علی علیه السلام می سپارد؛ این خداست که اختیار و اعتبار بشر را به علی و زهرا علیهاالسلام وامی نهد. شب پیوند مرتضی و فاطمه علیهاالسلام نیست؛ بلکه امشب، شب تجدید یگانگی انسان با ذات خداست. و مبارک باد بر همه کائنات، این لبخند بی زوال پروردگار در گستره خلقت خویش.و زندگی در سایه سار خانه علی و فاطمه علیهاالسلام ممتد باد!
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/19 - 10:36 ·
1
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
افق تاریـک،

دنیا تـنگ،

نومیدی توان فرساست، می دانم!

ولیکن ره سپردن در سیاهی، رو به سوی روشنی زیباست!
دیدگاه · 1393/09/3 - 11:37 ·
4
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
تو بخوان قصه مردان حساب و عدد و سود و زیان و قلم و ثبت و سیاق، کز همان روزهای نوروز در انبار بمانند و بگیرند و ببندند و شمارند و نویسند دو صد مشق در آن دفتر پیچیده به قیطان، که اگر خط بخورد یا که شود دیر، بهراسند از آن هیبت آن هیات سه مرد قلندر، همان هیات تشخیص علی الراس و اگر مانده حسابی نشود جمع، بر سر و صورت خود جمله بکوبند و دو صد لعن فرستند بر آن مرد ونیزی، همان لوکه پاچولی، که همه تی اکانت و دو طرف ثبت حساب از کرامات و افاضات هموست.
آن دگر خرده بگیرند از آن دسته اول که چرا آن ننوشتی و دگر چیز نوشتی که اگر این بشود شرط و شروط است و عدم، رد نظر.
هرگه این مرد سیه روز شود دیر به خانه، بخرامد به اتاقی و چپد زیر لحافی که بماند ز امان از خم ابروی زن و طعنه فرزند، که چه شد سهم تو از آن همه اعداد که بنوشتی و زدی جمع و چه شد وعده دریا و لب آب و نه حتی دو قدم پارک. این چه حرفه ست که نه چون کله پزان صنفی و جایی و نه چون آن مرد قدم رنجه به بازار مالی و منالی و نه یک باغ و حیاطی، که اگر یار برفت و تو در سوگ نشینی، آن جنازه تو به غسال سپاری که گزارش سر موقع توبه مجمع برسانی.
پس بگفتا گنهم چیست که جز این حرفه ندانم. این حرفه همان حرفه محبوب جهان است که در این دیر خریدار ندارد. من نه آن میرزا نویس در دکان و دم حجره ی آن بی هنرم، من دگر ممبر آن آیفک بین المللم.
آخر قصه: آخر قصه همه غصه و بس ناله نی که خراج دولت از آن سود به توافق به سر آید و در آن مجمع غدار بخورند و بگفتند و شنودند و دو صد سود و دو پاداش به تقسیم سپردند و ندیدند از پس پرده ی اعداد و رقم، آن همه خون جگر، دربدری، سوته دلی.
soheil
soheil
امروز را به خاطر بسپار....
سخت بود ولی گفتم چون این را از تو یاد گرفتم که حداقل کاری که در زمان نابچاری میتوانم انجام دهم اینست که با خودم رو راست باشم..
ناچارم به سپردن زمام به دست قلب سنگی ات....
ازین پس این تو و این دلی که در حسرتت ذره ذره میسوزد..
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/30 - 12:23 ·
5
bamdad
bamdad
اگر شد
اتفاقی باش که با عشق نسبت دارد
بگذار اغوا کردن
ترس از عشق
خلق فاصله
کارِ شیطان باشد
اگر شد
مردِ لحظه‌ها باش
دلی‌ اگر هست
برایِ سپردن
برایِ عاشق شدن است
و بهشت ....
بهشت تنها در آغوش ماست ، که گل می‌‌کند

{-41-}
دیدگاه · 1393/02/19 - 13:53 ·
7
bamdad
bamdad
چه سخت است،

تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی ،

و دل سپردن به قبرستان جدایی ،

وقتی که میدانی پنج شنبه ای نیست ،

تا رهگذری ،

بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند…
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/30 - 19:20 ·
5
bamdad
bamdad
چه سخت است...

تشیع عشق بر روی شانه های فراموشی

و دل سپردن به قبرستان جدایی وقتی می دانی...

پنجشنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات

فاتحه ای بخواند..
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/24 - 22:27 ·
6
صوفياجون
صوفياجون
شهرزاد
f4460c77c2dee7b01.jpg شهرزاد
تلفنی ‌ست که زنگ می‌ زند مُدام
صدای غریبه ‌ای‌ ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من!
یک‌ شنبه‌ سوت ‌وکوری ‌ست که آسمانِ ابری‌ اش ذرّه‌ ای آفتاب ندارد
حرف‌ های بی‌ ربطی‌ ست که سر می ‌بَرَد حوصله ‌ام را
تنهایی زل ‌زدن از پشتِ شیشه ‌ای‌ ست که به شب می‌رسد
فکرکردن به خیابانی ‌ست که آدم‌ هایش قدم‌ زدن را دوست می ‌دارند
آدم‌ هایی که به خانه می ‌روند و روی تخت می‌ خوابند و چشم‌هایشان را می ‌بندند امّا خواب نمی‌‌ بینند
آدم‌ هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌ آورند و نیمه‌ شب از خانه بیرون می ‌زنند
تنهایی دل ‌سپردن به کسی‌ ست که دوستت نمی ‌دارد
کسی که برای تو گُل نمی‌ خَرَد هیچوقت
کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه‌ های اتاقت می ‌بینی هر روز
تنهایی اضافه ‌بودن‌ است در خانه ‌ای که تلفن هیچوقت با تو کار ندارد
خانه ‌ای که تو را نمی‌ شناسد انگار
خانه‌ ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
تنهایی خاطره ‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز
خاطره‌ ای که هجوم می ‌آوَرَد وقتی چشم ‌ها را می ‌بندی
تنهایی عقربه‌ های ساعتی ‌ست‌ که تکان نخورده‌ اند وقتی چشم باز می‌کنی
تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی
وقتی... تو رفته‌ای از این خانه...
وقتی... تلفن زنگ می ‌زند امّا غریبه‌ ای سراغِ دیگری را می ‌گیرد...
وقتی... در این شیشه ‌ای که به شب می‌رسد خودت را می‌بینی هر شب...
" دریتا کمو - ترجمه محسن آزرم "
... ادامه
...
344.jpg ...
چه سخت است
تشییع عشق
برروی شانه های فراموشی
ودل سپردن به قبرستان جدایی
وقتی میدانی
پنج شنبه ای نیست
تارهگذری
بربی کسی ات فاتحه ای بخواند
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
1380647941.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
...
...
اگردل سپردن
بیادت خطاست
به تکرارباران
خطامیکنم...
{-41-}
دیدگاه · 1392/07/7 - 22:59 ·
8
Noosha
cartas-de-amor-e1346569339407.jpg Noosha
بار آخر من ورق را بر میزنم! بار دیگر حکم کن اما نه بی دل!

بادلت دل حکم کن!

حکم دل:

هرکه دل دارد بیندازد وسط تا ما دلهایمان را رو کنیم...

دل که روی دل بیفتد عشق حاکم میشود...

پس به حکم عشق بازی میکنیم!

این دل من!

رو بکن حالا دلت را!

دل نداری؟!

بر بزن اندیشه ات را...

حکم لازم دل سپردن دل گرفتن

هردو لازم است!
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/4 - 10:39 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
Moein.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
NILOOFAR
NILOOFAR
ما را یک دل از خوبان جدا نیست ، ولی صد حیف خوبان را وفا نیست ، به دوستان دل سپردن کار سهل است ، ز دوستان دل بریدن کار ما نیست.
دیدگاه · 1392/06/17 - 12:14 ·
7
MahnaZ
vautj5s2tn2c6eewrx6.jpg MahnaZ
یادم باشد هر گاه یادم رفت در بی زبانی كه به سوی می رود بزنم تا به پی ببرم...

یادم باشد می توان با به آواز شبانه ی كه از می بارد به پی برد و شد...
یادم باشد را باور داشته باشم...

یادم باشد و هر كس فقط به دست خودش می شود...
یادم باشد را نكنم تا نمانم...

یادم باشد از و ...
یادم باشد از میتوان خیلی چیزها ...

یادم باشد را از دست ندهم...
یادم باشد است...
KAMRAN
KAMRAN
اين روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه
درد تمام عاشقا پاي کسي نشستنه

اين روزا مشق بچه هايه صفحه آشفتگيه
گرداي روي آينه فقط غم زندگيه

اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشکل بي ستاره ها يه کم ستاره چيدنه

اين روزا کار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه کم کبوتر شدنه

اين روزا آسمونمون پر از شکسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه

اين روزا کار آدما دلاي پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتنو به ديگري سپردنه

اين روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهونشون از هم خبر نداشتنه

اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفائيه
جرم تمومشون فقط لذت آشنائيه

اين روزا چشماي همه غرق نياز و شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه

اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/18 - 02:16 در Art ·
6
♥هـــُدا♥
جــدایی (1246).jpg ♥هـــُدا♥
میخوا ـهـﮯ بروﮮ ؟
خب برو .. انتظآر مرا وحشتـﮯ نیست
شبهآﮮ بـﮯ قرارﮮ را ـهیچ وقت پایانـﮯ نخوا ـهد بود
برو… براﮮ چهـ ایستاده ایـﮯ ؟
بهـ جآن سپردن کدامین احسآس لبخند میزنـﮯ ؟
برو ..
تردید نکن
نفس ـهآﮮ آخر است
نترس برو ..
احساسمـــ اگر نمیرد .. بـﮯ شک مآ بقـﮯ روزـهآﮮ بودنش را بر روﮮ صندلـﮯ چرخدار بـﮯ تفآوتـﮯ خوا ـهد نشست
برو ..
یک احسآس فلج تهدیدﮮ برای رفتنت نخوا ـهد بود
پس راحت برو ..
مسافرﮮ در راه انتظآرت را میکشد
طفلک چهـ میداند کهـ روحش سلاخـﮯ خوا ـهد شد
برو ..
فقط برو ..
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/20 - 12:52 ·
8
saghi sepas
saghi sepas
چه سخت است تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی و چه سخت است سپردن دل به قبرستان جدایی ...وقتی میدانی پنجشنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات فاتحه بخواند...!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/12 - 21:17 ·
4
Mostafa
Mostafa
سیاوش

تاک

تو یه تاک قد کشیده
پا گرفتی روی سینه‌ام
واسه پا گرفتن تو
عمریه که من زمینم
راز قد کشیدنت رو
عمریه دارم میبینم
داری میرسی بخورشید
ولی من بازم همینم
میزنن چوب زیر ساقه‌ات،
واسه لحظه های رستن
ریختن آب زیر پاهات
هی منو شستن و شستن
توي سرما و تو گرما،
واسه تو نجاتم عمری
تو هجوم باد وحشی،
سپر بلاتم عمری

آدما هجوم آوردن،
برگای سبزتو بردن
توی پاییز و زمستون
ساقه تو به من سپردن
سنگینیت رو سینه من،
سایهتم نصیب مردم
میوه هاتم آخر سر
که میشن قسمت هر خم

نه دیگه پا میشم این بار،
خالی از هر شک و تردید
میرم اون بالا ها مغرور،
تا بشینم جای خورشید
تن به سایه ها نمیدم
بسه هر چی سختی دیدم
انقدر زجر کشیدم
تا به آرزوم رسیدم
بذار آدما بدونن
میشه بیهوده نپوسید
میشه خورشید شد و تابید
میشه آسمونو بوسید
... ادامه
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ