Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #صورتشان

Morteza
141414438378946012behzad-pax-khaharam-fereshte-shod (1).jpg Morteza
اهنگ جدید و بسیار زیبای بهزاد پکس که برای دخترانی که اسید پاشیده شده به صورتشان خوانده
به نام خواهرم فرشته شده
[لینک]
دیدگاه · 1393/08/2 - 16:46 در موسیقی ·
5
Mohammad
rainy.matalebeziba.ir.jpg Mohammad
هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند...
هر دو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم.
مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.

گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند، بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد، بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من اوه نه!
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.
آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند ...

فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم،
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم، لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

*
*

با دلبستن به دلخوشی های زندگی، می توان برای فردای بهتر تلاش کرد
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/26 - 09:17 ·
6
bamdad
bamdad
آسمان بارانیست

همگی می گذرند

چترداران بدست

تا نبارد باران برسر و صورتشان

اما من...

تنها و رها

زیر این سقف سیاه

مینشینم بی تو

و به تو می اندیشم...

:(
دیدگاه · 1393/03/16 - 23:38 ·
5
bamdad
bamdad
فكر ميكردم مردم و اطرافيانم را شناخته ام

اما سخت در اشتباه بودم .

از آن سر خيابان تا آن سر خيابان مردم و اعتقاداتشان با هم فرق دارد

يك سو پسرك ابرو برداشته لاك ناخن و ساپورت مي فروشد

فقط صد قدم آن طرف تر بساط تسبيح و مهر و سجاده بر پاست

وضو گرفتن براي ورود به حرم واجب است اما دختران و زنان با ناخن هاي رنگارنگ وارد ميشوند

بلد نيستند چادر سر كنند آن وقت حاجت مي طلبند

نميدانم

بايد به آن نيمچه اعتقاد ها در قلبشان ايمان آورد يا به لاك ها و آرايش صورتشان

نميدانم كدام را بايد باور كرد

گريه هاي بلند زن براي بر اورده شدن نيازهايش

يا دعا خواندن هاي آرام يك آدمي كه اصلا مفاتيح دست گرفتن به قيافه اش نميخورد

بحث اين است

ظاهر چه كسي را بپذيريم؟

{-28-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 12:12 ·
6
...
2.jpg ...
””قلعه جنی””
ازجاذبه های جزبره کیش قلعه جنی میباشد
مکانی که به گفته بومیان منطقه وگردشگران
کلانتری بوده که چندتن ازسربازانش بصورت
ناگهانی دچارحالتی عجیب گشته٫صورتشان
سیاه شده وجان میسپارند...
وکلانتری به نقطه ای دیگرانتقال می یابد
هنوزهم علت مرگ آن چندسرباز نگون بخت درپس پرده ابهام می باشد...
نقلی که دهان به دهان میچرخد اینست که:
دراین مکان اجنه تردد دارند
ومن خودبه شخصه غروب که تانزدیکی این مکان رفتم سنگینی هوای این منطقه رابه صورتی کاملا محسوس حس کردم..
برخی نیزصداهایی دراین مکان شنیده اند
صداهایی چون:صدای پاوهمهمه..
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
؟

هوا بدجورى بود و آن و کوچولو حسابى مچاله شده بودند.
هر دو لباس هاى و به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند.
پرسید:«ببخشین خانم! شما دارین»
نداشتم و خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم.
مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به آنها افتاد
که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان شده بود. گفتم: «بیایین تو یه فنجون گرم براتون درست کنم.»
آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار نشاندم تا را کنند.
بعد یک فنجان و کمى و به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که کوچولو خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد.
بعد پرسید:« ! ؟ »
نگاهى به مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه... نه!»
کوچولو فنجان را با احتیاط روى آن گذاشت و گفت: «آخه و اش به هم مى خوره.»
آنها درحالى که بسته هاى را جلوى گرفته بودند تا به نزند، رفتند.
هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم.
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
، ، ، ، یک و ، همه اینها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم.
هاى را از کنار بخارى، .
مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه .
... ادامه
♥هـــُدا♥
0.678179001295314012_taknaz_ir.jpg ♥هـــُدا♥
یه جائی باید دست آدم ها را بکشی ...

نگه شان داری ...

صورتشان را میان دستانت محکم بگیری...

بگویی ببین ...

من دوستت دارم.....

چرا نمی فهمی ...؟؟؟!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/5 - 21:08 ·
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
آسمان بارانیست.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
آسمان بارانیست ؛
همگی میگذرند ، چتر دارند به دست ،
تا نبارد باران بر سر و صورتشان
اما ...
من تنها و رها
گام بر می دارم بی چتر

و به تو می اندیشم ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/24 - 22:26 ·
3
en803.jpg
ღآسمان بارانيست...

همگي ميگذرند...

چتردارن به دست...

تانباردباران"برسروصورتشان...

اما...........

من تنهاورها

زيراين سقف سياه

مينشينم بي تو...

وبه تو....مي انديشم...
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/5 - 00:08 ·
6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ