یافتن پست: #پیاله

zoolal
zoolal
من همش فال حافظ میگیرم نگو حافظ خودش فال قهوه میگرفته !
نشون به او نشون که میگه : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم !
دیدگاه · 1393/02/27 - 18:16 ·
8
مائده
مائده
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏِ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝِ
ﭘﯿﺎﻟﻪ ﻣﯽﺩﯾﺪﯾﻢ
ﺩﺳﺘﻬﺎﻣﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ
ﺩﻟﻬﺎﻣﺎﻥ ﭘُﺮ
ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﻣﺎﻥ ﻣﺜﻼ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎ !
ﮐﺎﺵ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ
ﻫﯿﭻ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﺍﯼ ﭘﺮﯾﺮﻭﺯ ﭘﯿﻠﮕﯽِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ
ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﺩ .
ﺣﺎﻻ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺁﺏ ﻣﯽﻣﯿﺮﯾﻢ
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﺋﯽ
ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺳﻔﯿﺪ،ﭘﺎﮐﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ، ﮔﺰﯾﻨﻪ ﺷﻌﺮ ﻓﺮﻭﻍ،ﻭ ﺗﺤﻤﻠﯽ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﯿﺎﻭﺭ
ﺍﺣﺘﻤﺎﻝِ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦِ ﻣﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ !

"ﺳﯿﺪ ﻋﻠﯽ ﺻﺎﻟﺤﯽ"
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/7 - 19:31 ·
9
حمید
110ح.jpg حمید
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت

قرن ما روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبیها تهی است
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت، ابلهی است

من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار،
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله، زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای، جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است

فریدون مشیریاز مرگ نترسید!

از این بترسید که وقتی زنده اید

چیزی در درون شما بمیرد

بنام انسانیت!
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
گاه یک ستاره
یک ستاره گاهی
می‌تواند حتی در کفِ یک پیاله‌ی آب
خواب هزار آسمان آسوده ببیند!
آن وقت تو می‌گویی چه؟
می‌گویی یک آینه برای انعکاس علاقه
کافی نیست!؟

سید علی صالحی
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 20:46 ·
7
رضا
رضا
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت/آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت/جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع/دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است/چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد/خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست/همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم/خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی/که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت





غزل شماره ۱۷
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باورکنید که پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند میخورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست
با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما
وقتی بیا که حوصله غنچه سنگ نیست
در کارگاه رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
تنها یکی به قله تاریخ می رسد
هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست!
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/6 - 17:02 در دوستها ·
7
bamdad
bamdad
من با توچقدر ساده رفتار کردم
تو نام مرا چه زود بردی از یاد
من حبه قند کوچکی بودم که
ازدست تو در پیاله ی چای افتاد
Mostafa
Mostafa
چون پیاله دلم از توبه که کردم شکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازا که مرام دم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/8 - 14:46 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
bloghay.org-wallpaper_(80).jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/27 - 13:10 ·
7
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
دوستش می دارم .
لبخندش را
فریبی نه که هدیه ای می انگارم
من همه ی سنگهایش را پرستیده ام و
آتش و
آب و خاکش را
من آفتابش را پوشیده ام و
عصاره ی ماهتابش را
پیاله پیاله نوشیده ام
دوستش می دارم
زمینی که تو روی آن راه می روی
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:18 ·
1
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
ین قافله عمـــــــــر عجبــــ می‌گذرد!!!!!
دریابـــــ دمی‌که با طــــــــــرب می‌گذرد
ساقی غم فردای حریفـــــان چه خوری
پیش آر پیاله که شبــــــــ می‌گــــــذرد!!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:13 ·
1
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
این قافله عمـــــــــر عجبــــ می‌گذرد!!!!! دریابـــــ دمی‌که با طــــــــــرب می‌گذرد ساقی غم فردای حریفـــــان چه خوری پیش آر پیاله که شبــــــــ می‌گــــــذرد!!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:01 ·
1
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
این قافله عمـــــــــر عجبــــ می‌گذرد!!!!! دریابـــــ دمی‌که با طــــــــــرب می‌گذرد ساقی غم فردای حریفـــــان چه خوری پیش آر پیاله که شبــــــــ می‌گــــــذرد!!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/11 - 23:36 ·
5
رضا
رضا
ساقی به نور باده برافروز جام ما/مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم/ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق/ثبت است بر جریده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان/کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری/زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما

گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری/خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است/زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست/نان حلال شیخ ز آب حرام ما

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان/باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

دریای اخضر فلک و کشتی هلال/هستند غرق نعمت حاجی قوام ما




غزل شماره ۱۱
Mostafa
Mostafa
قیصر

این روزا گوزن رو سر نمی برن

میشکنن شاخشو میفرستن تو باغ

این روزا طافو نمیریزن سرش

سر گله شونو میکوبن به طاق

این روزا آخر نمایشا بد شده

همه نقش همو بازی می کنند

اونایی که چشمشون به قدرته

هم پیاله هاشو راضی می کنند

نمی دونم اگه برگردیم عقب

دل طوقی واسه کی پر میزنه

اگه فرمونا یه شب دوره کنن

چند تا چاقو پشت قیصر می زنه

نمی دونم اگه برگردیم عقب

داشاکل به عشق کی سر می کنه

اگه رستمو ببینه روی خاک

پشتشو بازم به خنجر می کنه

پای روضه ی خودت گریه نکن

وقتی گریه ننگ مردونگیه

دوره ای که عاقلاش زنجیرین

صوت دل شدن یه دیوونگیه

این روزا دوره ی غیرت کشیه

کی می دونه قیصر این روزا کجاست

بکشی و نکشی می کشنت

این جا بازارچه ی آب منگلیاست
... ادامه
Mostafa
Mostafa
ما همش فال حافظ میگیریم نگو حافظ خودش فال قهوه میگرفته !

نشون به او نشون که میگه : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم !
دیدگاه · 1392/02/8 - 00:19 ·
5
GIV
GIV
ما همش فال حافظ میگیریم نگو حافظ خودش فال قهوه میگرفته !

نشون به او نشون که میگه : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم !{-15-}{-17-}
دیدگاه · 1391/12/11 - 02:11 ·
Majid
1fxti7btankgtnuigcvd.jpg Majid
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غزق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چــشم اما امشب دلم گرفته
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/18 - 15:32 ·
4
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
ما همش فال حافظ میگیریم نگو حافظ خودش فال قهوه میگرفته !!!
.
.
.
نشون به او نشون که میگه : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ...!!
دیدگاه · 1391/11/11 - 15:03 ·
6
Mostafa
Mostafa
ما همش فال حافظ میگیریم نگو حافظ خودش فال قهوه میگرفته !

نشون به او نشون که میگه : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم !
دیدگاه · 1391/11/5 - 00:21 ·
8
رضا
رضا
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت/آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت/جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع/دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است/چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد/خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست/همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم/خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی/که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت




غزل شماره ۱۷
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ