یافتن پست: #آشنا

bamdad
bamdad
همه نیمکت های توی پارک دونفره ان!!!

بی خیال....
رو چمن میشینم

{-109-}
zoolal
zoolal
نبود … پیدا شد … آشنا شد … دوست شد … مهر شد …
گرم شد عشق شد … یار شد … تار شد … بد شد …
رد شد … سرد شد غم شد … بغض شد … اشک شد …
آه شد … دور شد … گم شد تمام شد
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/12 - 09:43 ·
5
zoolal
zoolal
فروغ فرخزاد
گریزانم از این مردم كه با من، به ظاهر همدم و یكرنگ هستند
نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز
ز جمع آشنایان می گریزم ، به كنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم كه با من، به ظاهر همدم و یكرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم كه تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شكفتند
ولی آن دم كه در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند
دل من ای دل دیوانه من ، كه می سوزی از این بیگانگی ها
مكن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس كن این دیوانگی ها
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/9 - 14:46 ·
6
رضا
رضا
جام جهانی نزدیکه کم کم باید مواضع خودمون رو مشخص کنیم که هر کسی طرفدار کدوم تیم هست کل کل کنیم :)
15 دیدگاه · 1393/03/8 - 15:13 در ورزش ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
س.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
✔♥Дℓɨ♥✔
10308269_767693546604420_1748392179066119242_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
من از خود ‌ای را دیده بودم " ", اما تو
مرا با نیمه ی ی من کردی ...
...
...
آشناهایم
غریبه هایی هستند؛
که تنهااسمشان رامیدانم!
{-35-}
دیدگاه · 1393/03/3 - 12:13 ·
3
bamdad
bamdad
یک روز سطری از این شعر

مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند

واژه ها برایت دست تکان می دهند

خاطره ها

مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند

و فکر می کنی

چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟





- نگاهم می کنی

و چشم هایت چقدر خسته اند !

انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند –





نگاه می کنی به من

برفی که بر موهایم باریده

راه تمام آشنایی ها را بسته است

انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند

که نوازشی را یادت بیاورند

و تمام این سال ها

آنقدر میان خطوط موازی دفترم

دست به عصا راه رفته ام

که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست







واژه ها

دوباره برایت دست تکان می دهند

خاطره ها

مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند

و این شعر

برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد ...

{-15-}
دیدگاه · 1393/03/2 - 19:23 ·
5
کاپیتـان رستمی
866bc4d185a643142.jpg کاپیتـان رستمی
موافقي يا مخالف!
ıllı YAŁĐA ıllı
10306266_618795651550522_6852912828775217317_n.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
می رسد

که از هم می کنیم

و آن " " : (
... ادامه
zahra
zahra
هر کی بوده آشنا بوده چیست ؟

دیالوگ ایرانیان در مواجهه با خانه دزد زده !
دیدگاه · 1393/02/29 - 09:36 ·
6
...
...
رفتم که بروم...
برای همیشه!
ولی بازگشتم...
تاباردیگر
برای لحظه ای هم که شده ببینمت..
وبروم...
ولیکن
تودیگر
آن توی همیشگی نبودی!
دگرنشان ازطراوت وسرزندگی درتونبود!!
آری!
توآن تویی نبودی که سراغ داشتم!
واین تعجب مرابرانگیخت
که چسان
درمدتی اندک چنین ساکت وغریبه مینمودی!
باتعجب آمدنم رابدرقه گرشدی
ومن توراخطاب قراردادم
وتوراخواندم
به زبان آشنای همیشگی...
وتوجوابم دادی..
ومن بسی خرسندگشتم
که توهمان تویی هستی که میشناختمت!
ولیکن
دیری نپایید
که سکوتی مملوازفریادبازبرتومستولی گشت!
سکوتی که ازبدووروددوباره ام
تورادربرگرفته بود و
ازتو
غریبه ای آشنابرای من ساخته بود...!
حال که این متن رابرایت مینگارم میدانم که درخوابی نازآرمیده ای وفردااین واگویه راخواهی خواند...!
آری!
من رفتم که بروم
برای همیشه..
وبازبه شوق دیدنت بازگشتم...
ولیکن
اینباراگربروم
دگر
بازگشتی نیست رفتنم را..
میروم که رفته باشم تاابد
ای غریبه آشنا..!
متن ازنیما
نیمه شب
دراتاقم
تهران
"تقدیم به تویی که نشناختمت"
{-60-}
دیدگاه · 1393/02/21 - 03:13 ·
5
رضا
رضا
من دیگه سفارش نکنم به کاربرهای جدید کمک کنین تا زود با آشنا بشن با تشکر فراوان . رونوشت به همه
Majid
438892_TFlM9Thn.jpg Majid
با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد.


شوهرش می گوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.

از زن اصرار و از شوهر انکار.

در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها.

زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را.

تمام 1364 سکه بهار آزادی مهریه آت را می باید ببخشی .

زن با کمال میل می پذیرد.

در دفترخانه مرد رو به زن کرده و می گوید حال که جدا شدیم

. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .

زن می پذیرد.

چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطر آن حاضر


شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم


انداختن را بزنی .



زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟

مرد با آرامی گفت :آری .

زن با اعتماد به نفس گفت: 2 ماه پیش با مردی آشنا شدم که از هر لحاظ


نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ،


تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.



مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی به مقصد رسید


کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامه ای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد .



خط همسر سابقش بود.نوشته بود: فکر می کردم احمق باشی ولی نه اینقدر.

نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده

کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.


برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شماره همسر جدیدش بود.

تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.

پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.

صدا، صدای همسر سابقش بود که می گفت : باور نکردی؟، گفتم فکر




نمی کردم اینقدر احمق باشی . این روزها میتوان با 1 میلیون تومان مردی

ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شر زنان با مهریه های سنگینشان

نجات یابند!{#emotions_dlg.e4}
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:02 ·
zoolal
zoolal
در آسانی ها خدا را بخوان تا در سختی ها صدایت برایش نا آشنا نباشد . . .
bamdad
bamdad
ﺩﻧﯿﺎ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺗﺮﺳﻮ ﻫﺎ . ﺩﺳﺖِ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ
ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ. ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ، ﻣﺪﺭﺳﻪ،
ﻣﺴﺠﺪ، ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ، ﭘﺸﺖِ ﺗﻠﻔﻦ، ﺩﺭ ﺣﻤﺎﻡ، ﺣﺘﯽ ﺩﺭ
ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ.
ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ
ﻭ ﺩﺭﻭﻍﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ.
ﺑﺮﺍﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﻣﺎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؟؟
ﺑﺎ ﺭﻭﺡِ ﻟﻄﯿﻒِ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﺳﺎﺩﻩ ، ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻪ ﻭ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ
ﺑﺒﯿﻨﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؟؟
ﺑﺎ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺑﺮﯾﺸﻤﯿﻦِ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩِ ﺳﯿﺎﻫﺶ، ﺑﺎ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ
ﻟﺒﺨﻨﺪِ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍﯾﺶ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ
ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﺑﮑﺎﺭﺕِ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯼ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﯼِ ﻣﻦ ﻭ
ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ؟؟
... ادامه
2 دیدگاه · 1393/02/11 - 21:33 در Lawless ·
10
zoolal
zoolal
اگه یه روز خواستید حقایقی رو درباره زندگیتون بدونید کافیست یک بار با دوستان آشنایان یا خانواده ارجمندتان دعوا کنید تا دانستنیهای زندگیتان کاملا وبدون کم وکاستی برملا شود
.
.
.
این روش 100% تست شده است وقابل اعتماد است
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 19:14 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
5480cb9d1ef35fe782751b66efbea995_1024.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
یکمی صبر کن / من هنوز اینجا کلی کار دارم
یکمی صبر کن یکمی صبر کن
من سوال نیستم جواب دارم
یکمی صبر کن یکمی صبر کن
یه خورده وایستا یکمی صبر کن {-41-}
bamdad
bamdad
Noosha
راستی ندا یه آهنگ سازی چیزی سراغ نداری چندتا شعر و ترانه از خودم بهش بدم واسم اهنگ بسازه؟
اگه سراغ داری بگو ، ثواب داره ، آخه 15 ساله ترانه و شعر میگم ، یه آهنگساز خوب و بدرد بخور پیدا نکردم!
{-32-}{-32-}

{-27-}{-27-}
صوفياجون
عکس۰۸۴۶.jpg صوفياجون

اون سری عکسشونو گذاشتم ولی ارسال نشدن
آشنا شین با {-23-}{-35-}{-41-}{-41-}{-41-}
zahra
zahra
دوست داشتن، عشق و اردات و ایمان دو روح آشنای خویشاوند است.
دو انسانی که جز آن خمیره‌ی صمیمی و ناب و منزهی که منِ انسانی خالص هر کسی را می‌سازد،
هیچ مصلحتی و ضرورتی آنان را به یکدیگر نمی‌پیوندد.
پیوندی که نه طبیعت، نه خلقت، بلکه تنهایی میان دو تنهای خویشاوند، بسته است.

دوست داشتن از عشق برتر است.
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی؛
اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت، روشن و زلال.

عشق بیشتر از غریزه آب می‌خورد و هرچه از غریزه سرزند بی‌ارزش است
و دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد.

عشق با شناسنامه بی‌ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال‌ها بر آن اثر می‌گذارد؛
اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می‌کند و بر آشیانه‌ی بلندش روز و روزگار را دستی نیست.

عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار رابطه دارد؛
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایی‌های روح که زیبایی‌های محسوس را به گونه‌ای دیگر می‌بیند.

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.
عشق بینایی را می‌گیرد و دوست داشتن می‌دهد.

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی‌انتها و مطلق.
عشق همواره با شک‌آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر.

از عشق هرچه بیشتر می‌نوشیم، سیراب تر می‌شویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر.
عشق هرچه دیرتر می‌پاید کهنه تر می‌شود و دوست داشتن نوتر.

دکتر علی شریعتی
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/4 - 10:32 ·
3
sam
sam
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ
ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ
ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ
ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ
ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ...
.
.
.
.
.
ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ
ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ
ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!!
ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ
ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ
ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ
ﺧﻮﻧﺪ،،،
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ
ﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ،
ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ هنگام ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭ
ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ
ﻣﯿﺪﻩ :
ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎﻡ ﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﻣﯿﺎﻡ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ
ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ،،،
ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﮔﻮﺭﺵ ﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ، ﺍﻧﺸﺎﻟﻠﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭ
ﻧﺒﯿﻨﻢ
ﺍﺻﻸ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻢ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ
ﺑﻮﺩ،،، ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ
ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ
ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻫﺖ ﺑﺮﻡ، ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ
ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ
ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ.
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ
ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ
ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ميمرد ﻭ ﭘﺮﭘﺮ
ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ، ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ
ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ
ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ .
.
.
ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ،،؛
ﺧﻨﮕﻮﻝ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ،،،
ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﻧﻮﻥ
ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 17:29 ·
2
✔♥Дℓɨ♥✔
1398111967925700_large.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
زیرِ ، وَقتِ نِوِشتَن هَمه کَس نُقطه
این عَجَب! نُقطه یِ تُو به بالایِ اَست{-41-}
zahra
zahra
خدایا؛

بضاعت من به قدری است که نمی دانم

در حق آشنایان و دوستانم چه دعایی کنم

اما می دانم که تو از حال آنان آگاهی

پس بهترین ها را برایشان کرم نما...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/2 - 09:06 ·
3
صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ