عشق پرواز بلندیست مرا پر بدهید
به من اندیشه از مرز فراتر بدهید
من به دنبال دل گمشدهای میگردم
یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید
تا درختان جوان، راه مرا سد نکنند
برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید
یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید
باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید
آتش از سینه آن سرو جوان بردارید
شعله اش را به درختان تناور بدهید
تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند
به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید
عشق اگر خواست، نصیحت به شما، گوش کنید
تن برازنده او نیست، به او سر بدهید
دفتر شعر جنون بار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانه دیگر بدهید
جای دوستان خالی
1394/03/3 - 21:07جایی که من کار میکنم تمام جاده از سر خیابون تا محل کارمون که نزدیک 4 کیلومتر هستش ، دو طرف جاده ، فقط بوته ی تمشک هستش
یعنی ما تابستون چند تا سطل برمیداریم میریم تمشک چینی ، سطلا پر میشن ولی تمشک تا دلت بخواد اونجا هستش
تا پاییز که بارون بیاد و تمشکا تعمشون رو از ست بدن و ما دیگه نخوریمشون
بعدش واسه خودشون خشک میشن و میریزن
راستی تمشک به زبان گیلکی میشه #وَلَش
بامداد تابستون با هم بریم گردش کمی ولش کنار جاده بخوریم
1394/03/3 - 23:17وای خوشبحالتون
1394/03/4 - 09:42مرجان دلت بسوزه
1394/03/4 - 13:29خخخخ
1394/03/4 - 16:40بالاخره یه چیز پیداش شد این دل منو بسوزونیناااا
منم که مظلوم
باشه رضا
1394/03/4 - 18:10در خدمت هستیم
هروقت اراده کنی با هم میریم
ممنون .
1394/03/5 - 12:48