یافتن پست: #خستگی

MahnaZ
as.jpg MahnaZ
که در کلبه اش ای دارد
را نمی شناسد
که میداند
در ساحل دو چشم در اوست
از نمی هراسد
... ادامه
iman
iman
غریب یعنی :
کسی که تنها پناه خستگیش همین کلمات پر از بغض اند . . .
دیدگاه · 1392/07/9 - 13:20 ·
4
صوفياجون
0012.gif صوفياجون
شهرزاد
شهرزاد
اگه میبینی میترسم
اگه چیزی نمیپرسم
اگه بیهوده پوسیدم
من از ترس تو ترسیدم
از این لب بستگی ها وُ
از این دل خستگی ها وُ
توی ظهره یه تابستون
از این یخ بستگیها وُ
از این تسلیم اجباری به این تقویم تکراری
تموم عمرو بخشیدم من از ترس تو ترسیدم
بیا وُ تکیه گاهم شو
از آغاز همین قِصه
اخه چشمو چراغ من
چرا میترسی هم غُصه
مگه هر قطره بارون
واسه دریا یه دُنیا نیست
تو که باشی منم هستم
دیگه این قطره تنها نیست
توی این جشن بارونی
تو دریایی نمیدونی
یه عمری تو گوشت خوندن
نمیزاریم نمیتونیم
چه حرفایی تو دلهامون
سوالا که نپرسیدیم
دوباره از نگاه هم
منوتو هردو ترسیدیم
چه حرفایی تو دلهامون
سوالا که نپرسیدیم
دوباره از نگاه هم
منوتو هردو ترسیدیم
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
صوفياجون داستان شروع شد....
و ها
ıllı YAŁĐA ıllı
t62.gif ıllı YAŁĐA ıllı
♥هـــُدا♥
www.alonejavad.blogfa.com.jpg ♥هـــُدا♥
تمام خستگی هایت را یکجا می خرم


تو فقط قول بده


صدای خنده هایت را به کسی نفروشی...!
دیدگاه · 1392/06/20 - 15:43 ·
5
مائده
Care.jpg مائده
من در این تاریکی ،
فکر یک بره ی روشن هستم
که بیاید
علف خستگی ام را بچرد...!
"سهراب سپهری"
amirali7
amirali7
شبهای خستگی نگاهت به ان بالا باشد تاکمتردلت ازرفتار زمینیان بشکند!!!!!!!!!!!!
دیدگاه · 1392/06/18 - 14:52 ·
5
نگار
نگار
کی گویه امان مَردَکان احساس نَریم
تی جان قَسَم من بعضی اوقات احساس ویشتایی .احساس واتاژ.احساس خستگی کونَم
2 دیدگاه · 1392/06/17 - 00:16 در گیلک ·
10
صوفياجون
صوفياجون
دیدین شبا که خونه ساکت میشه اسباب وسایل تو خونه شروع میکنن به صدا درآوردن ؟
الهی بگردم ؛ خستگی در میکنن !
عاشق صدای شکوندن تلوزیونم …{-7-}{-7-}{-23-}
Noosha
Noosha
با کسب اجازه و عرض پوزش از دوستان فواید خارج کردن باد از شکم به شرح زیر است:


رفع خستگی

رفع دل درد

سفیدی چهره

بهبودی بیماریهای گوارشی

ایجاد رعب و وحشت در شب

ایجاد خشنودی دوستان

ایجاد تنوع در بوی محیط

از بین بردن یکنواختی در زندگی

تست حس بویایی اطرافیان

ایجاد فضای آزادی و دموکراسی

تعین جهت ورزش باد !:)):))
دیدگاه · 1392/06/7 - 14:06 ·
8
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
من در این تاریکی
به دنبال بره ای هستم
که بیاید علف خستگیم را بچرد...
دیدگاه · 1392/06/7 - 11:32 ·
8
Mostafa
Mostafa
من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی ام رابچرد.
سهراب سپهری
دیدگاه · 1392/06/3 - 22:00 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
anhdepblog.com_rain54.gif ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
839.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Mostafa
Mostafa
... ادامه
MahnaZ
80138407192776166325.jpg MahnaZ
، تاثیر شگرفی روی انسان دارند.
بدون آنکه منظورمان را بداند هر چه بگوییم یا را برایمان خلق می کند.
لذا لازم است برای دستیابی به از کلمات و دارای استفاده کنیم.
با این که مفهوم کلی عبارت "من نیستم" است اما کلمه "#بیمار" واژه است.
ناخودآگاه به منظور و مفهوم کاری ندارد، بلکه روی متمرکز می شود.
به عنوان مثال در جمله "#فراموش نکنی در هنگام برگشتن بخری"
احتمال بیشتر از زمانی است که می گوییم "#یادت باشد که هنگام برگشتن بخری"،
زیرا در حالت اول بر روی می کند و در حالت دوم بر روی به .
و یا مثلاَ برای شدن یک نفر جمله "#آرام_باش" بیشتر از جمله "#داد_نزن" تاثیر دارد و
همچنین به کار بردن جملاتی از قبیل "#خسته_نباشی"، "#دستت " و...
در تاثیر می گذارد و باعث ، و... می شود.
وقتی درباره چیزی واژه را به کار می بریم باید بدانیم در چیز و وجود ندارد

... ادامه
رضا
رضا
MahnaZ
MahnaZ
هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده قدرت من نیست!
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است….
دیدگاه · 1392/05/24 - 03:31 ·
4
♥هـــُدا♥
جــدایی (1423).jpg ♥هـــُدا♥
خدایا دهانم را بو کن . . . . ببین . . . . بوی سیب نمیدهد ! من هیچ وقت

آدمی نداشتم که برایم سیب بچیند ! می دانی یک حوا بدون آدمش چقدر

تنها می شود ؟! می دانی محکوم بودن چقدر سخت است ؟! وقتی که

گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی ؟! می دانی آدمِ

بعضی از حواهایت ، می گذارند و می روند ؟! می دانی که می روند و

جلوی چشم حوا ، آدمِ کسی دیگر می شوند ؟! اگر می دانی و باور کرده

ای خستگی ام را ، این حوا را ببر پیش خودت . . . . !

خستـــــه ام از


زندگی . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 14:37 ·
6
☠α˩ï§н☠
☠α˩ï§н☠
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم
تو فقط قول بده صدای خنده هایت را به کسی نفروشی
دیدگاه · 1392/05/20 - 00:23 در Lawless ·
6
رضا
رضا
مائده مائده دیدی بچه ها همه دیر میان اصلا با ساعت هماهنگ هستن :)
Morteza
Morteza
رامبد کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .
وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .

مغازه دار میگه : به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه !
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/17 - 12:19 ·
9
صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ