یافتن پست: #غرور

bamdad
bamdad
غرور را دوست دارم
گاهی غرور آخرین تکیه گاه است
وقتی همه چیزت را باخته ای
غرور همچون نقابیست که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانیت را پنهان کنی
... ادامه
غزل
غزل
مردي...؟!
هر چقدر مغرور...
هر چقدر صادق...
هر چقدر ساده...
هر چقدر جذاب...
هر چقدر مکار...
اما گاهي براي فتح جغرافياي زن،
بايد به زانو بيافتي!
... ادامه
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
بعضی مردها شبیه ودکا هستن. با یخ، بدون یخ؛ با نوشابه، با اب پرتقال، با سودا، خلاصه همه جوره جواب میدن. همه چیزشون میزونه، مستی شون میزونه؛ بعد از مستی شون میزونه؛ بدیشون اینه که تقاضا براشون زیاده، اینه که چشمت رو که برگردونی می بینی بطری ت تو دست یکی دیگه س. با اینجور مردها باید یاد بگیری که اجازه بدی بقیه هم گاهی یه لبی تر کنن.( مثل متین )
... ادامه
bamdad
1610081_613318765416096_1871491144_n.jpg bamdad
من آن گوسفند مغرورم که میمیرم ز بی تابی
ولی با خفت و خاری پی سایه نمی گردم...
{-7-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلامممممم خوبین همگی انشالله ؟
...
...
وقتی به دیگری عشق میورزم
احساس پیشکشی ام به دیگری رامحکوم کرده وحکم به بیوفایی وهرزگی ام میدهی!!!
ولیکن
آندم که بتوعشق میورزم باسکوتی بیصدافریاد عشقم رادرنطفه خفه کرده وباغروری بیگانه با احساسم مراازخودمیرانی!
حال بگو..
حس حسادتت راگاه عشق ورزیدن به دیگری باورکنم یاراندنم رابه غرور؟!!!!!
متن ازنیماراد
من که هیچوقت نشناختمت...
تقدیم به تویی که هرگزنشناختمت..!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/16 - 19:37 ·
2
Majid
Majid
عشق با غرور زیباست ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی…آن وقت است که دیگر عشق نیست،صدقه است
دیدگاه · 1393/02/15 - 09:11 ·
1
Majid
Majid
آدم مغرور مثل کسی است که بالای کوه ایستاده باشد و
همه را کوچک ببیند
غافل از اینکه مردم هم از پایین او را کوچک میبینند . . .
دیدگاه · 1393/02/15 - 09:01 ·
Majid
Majid
جغدی روی كنگره‌های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می‌كرد. رفتن و رد پای آن را. و آدم‌هایی را می‌دید كه به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می‌بندند. جغد اما می‌دانست كه سنگ‌ها ترك می‌خورند، ستون‌ها فرو می‌ریزند، درهامی‌شكنند و دیوارها خراب می‌شوند. او بارها و بارها تاج‌های شكسته، غرورهای تكه پاره شده را لابه‌لای خاكروبه‌های قصر دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا وناپایداری‌اش می‌خواند؛ و فكر می‌كرد شاید پرده‌های ضخیم دل آدم‌ها، با ا ین آواز كمی بلرزد. روزی كبوتری از آن حوالی رد می‌شد، آواز جغد را كه شنید، گفت:« بهتر است سكوت كنی و آواز نخوانی. آدم‌ها آوازت را دوست ندارند.غمگینشان می‌كنی. دوستت ندارند. می‌گویند بدبینی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.»
قلب جغد پیرشكست و دیگر آواز نخواند.
سكوت او آسمان را افسرده كرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آواز‌‌خوان كنگره‌های خاكی من!
پس چرا دیگر آواز نمی‌خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدایا! آدم‌هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل كندن می‌دهد و آدم‌ها عاشق دل بستن‌اند. دل بستن به هر چیز كوچك و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشاو اندیشه‌ای! و آن كه می‌بیند و می‌اندیشد، به هیچ چیز دل نمی‌بندد؛
دل نبستن سخت‌ترین و قشنگ‌ترین كار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان كه آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت، تلخ.
جغد به خاطر خدا باز هم بر كنگره‌های دنیا می‌خواند.
و آن كس كه می‌فهمد، می‌داند
آواز او پیغام خداست كه می‌گوید:
آن چه نپاید، دلبستگی را نشاید
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:30 ·
1
Majid
Majid
هر کسی گمشده ای دارد.
و خدا گمشده ای داشت.
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود
و یکی چگونه می توانست باشد؟!
هر کسی به اندازه ای که احساس می کند، هست.
و خدا کسی که احساسش کند...نداشت!
عظمت ها همواره در جست و جوی چشمی است که آن را ببیند
خوبی ها همواره نگران، که آن را بفهمند
و زیبایی همواره تشنه ی دلی است که بر او عشق بورزد...
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.
و غرور در جست و جوی غروری است که آن را بشکند!
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور...
اما کسی نداشت. و خدا آفریدگار بود و چگونه می توانست نیافریند؟!
زمین را گسترد و آسمان ها را بر کشید
کوه ها برخاستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند
و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت.
و باران ها و باران ها و باران ها...
در آغاز هیچ نبود. کلمه بود و آن کلمه...خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا...هیچ نبود.
و با نبودن چگونه توانستن بود؟!
و خدا بود و با او عدم بود
و عدم گوش نداشت!
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن.
و سرمایه های هر دل ، حرف هایست که برای نگفتن دارد!
حرف های بی قرار و طاقت فرسا.
که هم چون زبانه های بی تاب آتشند.
تحمل شان هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جست و جوی مخاطب خویش اند
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.
و خدا برای نگفتن ، حرف های بسیار داشت!
درونش از آن ها سرشار بود
و عدم چگونه می توانست مخاطب خدا باشد؟!
و خدا بود و عدم
جز خدا هیچ نبود...
با نبودن نتوان بودن
و خدا تنها بود.
هر کس گمشده ای دارد.
و خدا گمشده ای داشت...
و " تو " آن گمشده ای...!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:29 ·
bamdad
bamdad
مي روي بعد تو پاي سفرم مي شكند
مهره به مهره تمام كمرم مي شكند

مرگ مي آيد و در آينه ها مي بينم
زندگي مثل پلي پشت سرم مي شكند

چار ديوار اتاق از تو و عكست خالي ست
يك به يك خاطره ها دور و برم مي شكند

من كه مغرورترين شاعر شهرم بودم
به زمين مي خورم و بال و پرم مي شكند

نقشه ها داشت برايم پدر پيرم ...آه
بغض من پاي سكوت پدرم مي شكند

هيچ كس مثل تو در سينه ي خود سنگ نداشت
بعد از اين هرچه كه من دل ببرم مي شكند

مي تراود مهتاب و غم اين خفته ي چند
خواب در پنجره ي چشم ترم مي شكند

{-150-}
hamed
hamed
هی لعنتی...
سلام مرا به غرورت برسان و به او بگو:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یعنی خااااااااااک دوعالم برسرت.....
عجب چیزی رواز دست دادی
احمق جان،دیگه مث این گیرت میاد؟!؟!؟!؟!!!؟؟؟!
حالا هی بدو دنبال این و اون....... {-15-}
دیدگاه · 1393/02/6 - 22:29 ·
8
صوفياجون
صوفياجون

{-41-}{-41-}{-35-}{-35-}
تو دوری و من ناگزیر با یاد تو سر می کنم
ناباورانه دوری رو دور از تو باور می کنم
دور از تو باور می کنم تنهایی از من دور نیست
محکوم بیداری شدم اینجا که حتی نور نیست
***
تو دوری و امروز من با یاد دیروزم گذشت
امروز باور می کنم دیروز رفت و برنگشت
تو دوری و امروز من با یاد دیروزم گذشت
امروز باور می کنم دیروز رفت و برنگشت
***
من ناگزیر بودنم جایی که شکله رفتنه
دور از تو باور می کنم دوریت پایان منه
نزدیک تنهایی نبود جایی که از من رد شدی
جایی که جاری بودم و روی غرورم سد شدی
***
تو دوری و امروز من با یاد دیروزم گذشت
امروز باور می کنم دیروز رفت و برنگشت
تو دوری و امروز من با یاد دیروزم گذشت
امروز باور می کنم دیروز رفت و برنگشت
bamdad
bamdad
عطرها وآهنگ ها بی رحمترین عناصر زمینند!
بی انکه بخواهی می برندت تا قعر خاطراتی..

که برای فراموشییشان تا پای غرور جنگیدی….
دیدگاه · 1393/02/4 - 22:54 ·
8
bamdad
bamdad
وقتی مـــــرد با تمام غرورش،
با تمام احساسش،
با تمام دانه های اشکش،
میگوید.. "دلــــم برایت تنگ شده"....
یعـــــنی.. خیلی دوستــــــت دارد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/4 - 18:37 ·
8
Morteza
Morteza
(M.H)
یه نصیحت واسه دخترا






هیچ پسری از دختر جلف خوشش نمیاد!
هیچ پسری از خنده های بلند و دلبرانه دختر خوشش نمیاد!
هیچ پسری حاضر نیست با دختری که دوسش داره رابطه داشته باشه .
هیچ پسری به خاطر اهل حال بودنتون نمیاد خواستگاریتون!
هیچ پسری دوس نداره دختری رو بگیره که مثل یه داف تیپ میزنه و آرایش میکنه!
اینو بدونید که:
پسرا عاشق نجابت شما میشن نه لوندیتون
عاشق وقار و غرور شما میشن نه سبک بازیتون
عاشق سر سختی و یگانگی کلامتون میشن نه یه شب با این یه شبم با اون بودنتون
عاشق سادگی شما میشن نه فیس وافاده شما
پس اینو بدونید اگه میخوایید دل یه پسر ببرید باید اینطور باشید
اگرم پسری این ویژگی ها رو نداشت دوروغ میگه و شما رو یه گوشت میبنه که فقط واسه
یه همبستری چن دقیقه ای میخوادتون.
باور کنید این واقعیت ها در مورد تموم پسرا صدق میکنه.پس دوست من خواهر من به فکر خودت باش نه......ياعلي
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 15:28 ·
6
atefe
atefe
یادمان باشد.....
یادمان باشدوقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم دربرابرش مسئولیم....

دربرابر

اشکهایش...

شکستن غرورش

لحظه های شکستنش در تنهایی...

لحظه های بی قراریش...

واگر یادمان برود

درجایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد اورد

واین بار خودمان فراموش خواهیم شد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/31 - 19:06 ·
4
zoolal
zoolal
گناهی كه پشیمانی بیاورد بهتر از عبادتی است كه غرور بیاورد
دیدگاه · 1393/01/28 - 21:23 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
ساده لباس بپوش!


ساده راه برو!


اما در برخورد با دیگران ساده نباش!


زیرا سادگی ات را نشانه می گیرند!


برای در هم شکستن غرورت
... ادامه
Noosha
امیر عاملی Noosha

خبرگزاری فارس، سروده امیرعاملی علیه محمدرضا شجریان را منتشر کرد...
در مقدمه این شعر آمده است:
« در پاسخ به منافقانی که می‌خواهند با صدای سوخته‌ شجریان ، مردم ایران را تحقیر ‌کنند؛ مردمی که سرافراز و عاشقند مردمی که از جنس شقایقند.»
گم شدی آوازه خوان پیر ما
گم شدی آخر به زیر دست و پا
کرد بیگانه تو را ابزار خویش
خود شدی تا نور حق دیوار خویش
ربنایت چون خودت از یاد رفت
خیل شاگردان، هلا! استاد رفت
رفته‌ای از پیش ماها دور حیف
در سر پیری شدی مغرور حیف
مطرب عهد شبابم بوده‌ای
مزه نان و کبابم بوده‌ای
خوب می‌خواندی صدایت خوب بود
بعد تاج اصفهان مطلوب بود
میزدی چه چه برای شیخ و شاب
با نوای تار و تنبور و رباب
هستساز اینک ولی آواز نیست
یک در گوشی به سویت باز نیست
تا نپیوندی عزیزم بر زوال
کاشکی بودی مرید اعتدال
مکر آمریکا تو را منفور کرد
زرق و برق غرب چشمت کور کرد
چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی
مثل آن مطرب که بد می‌زد شدی
«سایه»ات فرموده بود آوازه‌خوان
که مرید پیردل باش و بمان
لیک ‌ای مطرب دریغا که غرور
کرد از مردم تو را صد سال دور
وقت پیری ناز کردی با همه
ناز را آغاز کردی با همه
ناز کم کن سوی ملت باز گرد
کم بگو از یأس ای استاد زرد»
ادامه در دیدگاه...
... ادامه
Noosha
اغوش Noosha
دلتنگ آغوشت می شوم...

وقتی که هوای حوصله ام ابریست!!!

دلم یک عصر دلگیر میخواهد

و یک پیاده رو بی انتها...

تا تمام دردهایم را در تن سردش جا گذارم.

آنقدر گلایه کنم...

که آسمان بشکند سد غرورش را...

و رد پایم را از دل سنگفرش های زخمی پاک کند...

تا شاید دل بی قرارم اندکی آرام گیرد...

شاید که لبخند درختان به وقت گریه ی ابر

اجابتی باشد...

و خدا آغوش بگشاید به روی تنهایی هایم....
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/25 - 01:46 ·
6
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ