یافتن پست: #غزل

رضا
رضا
معاشران گره از زلف یار باز کنید/شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمعند/و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند/که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد/گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است/چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است/که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق/بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

وگر طلب کند انعامی از شما حافظ/حوالتش به لب یار دلنواز کنید





غزل شماره ۲۴۴
...
...
نفس نفس میزد

ازترانه هایی

که غزل میشدند


نگاهش

باحرفهایم آویخت


خودش میداند

چقدررآه کشیدم


تاردپایی درسروده هایم داشته باشد


هنوزدرشعرهایم

پابه پای غزل


غزلهای آمده و

نیامده ام

درنفسهای سرکشم

باقیست

بگوبرای ماندن این حس غریب چه کنم؟
{-35-}
دیدگاه · 1392/10/10 - 21:38 ·
6
...
...
میروم دیگرشمایادم کنید
من که رفتم این غزلهاراشمادفترکنید
میروم تادل نبندم من به خوبیهایتان
بازهم دل بستم وزخمی شدم باورکنید
{-35-}
دیدگاه · 1392/10/10 - 21:34 ·
6
...
...
من بی توچه کنم
ای
آرام تنم
دلتنگ توأم
غزلم
ازیادت چوروم
میسوزدجگرم
غم آیدبه سرم..
نمیدونم که میدونی
که چقدرجدایی سخته
اگه قسمت من اینه
نمیگم
گناه بخته
حرف تازه ای ندارم
که ازاین فاصله ردشم
جون به لب شدم که
شاید
توبگی میمونی پیشم
""حمیدعسگری""
{-35-}
دیدگاه · 1392/09/30 - 21:12 ·
6
...
...
روی قبرم بنویسید
مسافربوده است
بنویسید
که یک
مرغ مهاجربوده است..
بنویسید:
زمین
کوچه سرگردانیست
اودراین
معبرپرحادثه
عابربوده است..
صفت شاعر
اگر
همدلی وهمدردیست
دررثایم
بنویسید:
که شاعربوده است
بنویسید:
اگر
شعری ازاو
مانده بجای..
مردی از
طایفه
شعرمعاصربوده است
غزل
هجرت من را
همه جا
بنویسید..
روی قبرم
بنویسید:
مهاجربوده است
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/28 - 21:06 ·
5
...
...
روزمرگم هرکه شیون کندازدوروبرم دورکنید
همه رامست وخراب ازمی انگورکنید
مزدغسال مراسیرشرابش بدهید
مست مست ازهمه جاحال خرابش بدهید
برمزارم مگذاریدبیایدواعظ
پیرمیخانه بخواندغزلی ازحافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص کندجمله شماکف بزنید
روزمرگم وسط سینه من چاک زنید
اندرون دل من یک قلمه تاک زنید
روی قبرم بنویسیدوفاداربرفت
آن جگرسوخته خسته ازاین داربرفت
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/26 - 14:00 ·
6
bamdad
bamdad
بعضی آدم ها مثل ابر می مانند

وقتی ناپدید می شوند روزمان درخشان تر می شود
صوفياجون
Elisa-3.jpg صوفياجون
ıllı YAŁĐA ıllı
pc3bdc7c83fa9a509a3003593775a740aa_52jntbev3hjnht0nla7.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
{-35-}

ای ﺑـﺎزﻳـﮕﺮ! ﮔـﺮﻳـﻪ ﻧـﻜـﻦ، ﻣـﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮن ﻣـﺜﻞ ﻫـﻤﻴﻢ ‫
ﺻﺒﺤﻬﺎ ﻛﻪ از ﺧﻮاب ﭘﺎ ﻣﻴﺸﻴﻢ ﻧﻘﺎب ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﻲزﻧﻴﻢ ‫
ﻳﻜﻲ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻴـﺸﻪ و ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺪوش
‫ﻳﻜﻲ ﺗﺮاﻧﻪﺳﺎز ﻣﻴﺸﻪ ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﻏﺰل ﻓﺮوش ‫
ﻛﻬﻨﻪ ﻧﻘﺎب زﻧﺪﮔﻲ ﺗﺎ ﺷﺐ رو ﺻﻮرﺗﻬﺎی ﻣﺎﺳﺖ
‫ﮔﺮﻳﻪﻫﺎی ﭘـﺸﺖ ﻧﻘﺎب ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻲ ﺻﺪاﺳﺖ ‫
ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﻳﻪ دﻓﻌﻪ ﻗـﺪ ﺑـﻜﺶ از ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎب ‫
از رو ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺮف ﻧـﺰن، رﻫﺎ ﺷﻮ از ﺣﻴﻠﻪی ﺧﻮاب ‫
ﻧـﻘﺶ ﻳـﻚ درﻳـﭽـﻪ رو رو ﻣـﻴﻠـﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻜﺶ ‫
ﺑﺮای ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺷﺪه ﺟﺎی ﺧﻮدت ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺶ
‫ﻛﺎﺷﻜﻲ ﻣﻴﺸﺪ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺎ ﺧﻮدﻣﻮن ﺑﺎﺷﻴﻢ و ﺑﺲ ‫
ﺗـﻨـﻬﺎ ﺑـﺮای ﻳـﻚ ﻧـﮕـﺎه، ﺣـﺘﻲ ﺑـﺮای ﻳـﻚ ﻧﻔﺲ
‫ﺗﺎ ﻛﻲ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺧﻮدِ ﻣﺎ ﻧﻘﺎبِ ﻣﺎ ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻪ؟
‫ﺗﺎ ﻛﻲ ﺳﻜـﻮﺗـﻮ ر‪ج زدن ﻧﻘﺶﻧﻤﺎﻳﺶ ﻣﻨﻪ؟
ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﻳﻪ دﻓﻌﻪ ﻗـﺪ ﺑـﻜﺶ از ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎب
‫از رو ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺮف ﻧـﺰن، رﻫﺎ ﺷﻮ از ﺣﻴﻠﻪی ﺧﻮاب
‫ﻧـﻘﺶ ﻳـﻚ درﻳـﭽـﻪ رو رو ﻣـﻴﻠـﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻜﺶ
‫ﺑﺮای ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺷﺪه ﺟﺎی ﺧﻮدت ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺶ
‫ﻣﻲﺧﻮام ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮاﻧﻪ رو، رو ﺻﺤﻨﻪ ﻓﺮﻳﺎد ﺑﺰﻧﻢ ‫
ﻧـﻘـﺎﺑـﻤﻮ ﭘـﺎره ﻛـﻨـﻢ، ﺟـﺎی ﺧـﻮدم داد ﺑﺰﻧﻢ {-35-}
ıllı YAŁĐA ıllı
996724_292483397554883_2141643396_n.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
آرزو عزیز دلم {-23-}
MahnaZ
normal_Avazak_ir-Love11378.jpg MahnaZ
در من ،
ناگهان ای...
ناگهان ای تلخ گذشت...
من را کم داشتم

در من ،
حرفی زد...
و شعری شد...

در من،
گیسوی تو نداشت
چشمان تو نداشت...
چه دارم
که به ...
سالها زده است...
غزل
غزل
سلام غزل به #شبکه_اجتماعی #نمیدونم خوش آمدی
...
...
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
...
{-35-}
توکه رفتی{-38-}
واژه بی معناشد
واحساس
خشکید..
وشعری شکوفانشد
بیت بیت غزلهایت
واژه معنای عشق بودند
و
فصل فصل احساست
شکوفه های
زیبای بهاری راتداعی میکردند...
حیف !
که نیستی..
کاش بودی و
واژه رامعناکرده
و
دست نوازشگرت را
برسرکودک یتیم احساس شعرمیکشیدی
ای
احساست لطیف
همچوباران
بهاری
مهتاجان
دیدگاه · 1392/09/2 - 02:32 ·
4
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
تقدیم به همه بچه های سایت همه حتی سعید
مثنوی باز تو و درد دل خونی من
پاک شرمنده ام ای باعث مجنونی من
مثنوی جان تو و جان غزل حرف بزن
مئنوی قهر مکن ، چند بغل حرف بزن

شوق یک چلچله پرواز مرا خواهد کشت
مثنوی ناز مکن ، ناز مرا خواهد کشت

مثنوی جان ! به کجا می برد این خواب مرا
که جدا کرده از اندیشه مهتاب مرا

نرسیده به خدا جرم مرا جار زدند
دو درخت آن طرف باغ مرا دار زدند

دو درخت آن طرف سایه دلتنگی من
گریه می کرد کسی در حرم سنگی من

مثنوی گرچه که یک آینه درکم نکنی
از تو می خواهم یک روزنه ترکم نکنی

دل من تنگ تر از تنگ نگاه من و توست
عشق سرمایه تفسیر گناه من و توست
... ادامه
samyar
samyar
می نویسم که غزل پاشیدازهم

برصفحه ی ناپیدای قلبت



تسبیح گفتیم برقلمی که نامت نوشت

ودرقامت ماه فرورفتیم



صبح مسافری بودکه سجاده پهن کرد

من مسافرکش بی حضورچشمانت



جوهرراریختیم ودرصفحه قلبت تپید

یادم امدیادت ازرگ هم گذشت



توشبیه ستاره ایی که هرشب

می خواندازآوازبی قراری های بی حد



من وصبح به طلوع نزدیکیم

تابه غربت صبح به طلوع برخیزیم.
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/26 - 16:00 ·
6
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ