یافتن پست: #میدانم

شهرزاد
شهرزاد
...


زندگی فی البداهه
نمایشی بی تمرین
تنی بی پُرو
سری بی تأمل

از نقشی که بازی میکنم ناآگاهام
فقط میدانم که از آن خودمست، غیر قابل تعویض

موضوع نمایشنامه را
درست روی صحنه باید حدس بزنم
برای افتخار زندگی هنوز آماده نیستم
سرعت جریانی را که بر من وارد میشود به سختی تاب می آورم
بدیهه میسازم، با آن که از بدیهه سازی بدم می آید

بر ناآگاهی ام هر گام سکندری میخورم
رفتارم بوی شهرستانی بودن میدهد
غریزه هایم نشان از تازه کاری دارند
ترس صحنه، علتی است برای تحقیرشدنم
به گمانم موجبات تخفیف، ظالمانه است

واژگان و حرکات غیر قابل پس گرفتن
ستارگان، تا آخر شمرده نشده اند
شخصیتم مثل پالتویی است که در حال دویدن دکمه هایش را میبندم
این هم نتایج تأسف بار این شتابزدگی است

کاش دست کم، بشود چهارشنبه ای را از پیش تمرین کرد
پنجشنبه ای را تکرار کرد
اما وای، دیگر، جمعه با نمایشنامه ای که نمیشناسمش از راه میرسد
میپرسم آیا این کار درستی است
(صدایم گرفته است
چون حتی نگذاشتند پشت پرده، سینه ام را صاف کنم)

گمراه کننده است که فکری کنی این امتحانی سرسری
در اتافی موقتی است، نه
میان دکورها ایستاده ام و میبینم چه استوارند
دقت همه ی آکساسوارها مرا متعجب میسازد
صحنه ای گردان، دیریست که میگردد

حتی دورترین سحابی ها روشن شده است
آه، شکی ندارم که این نخستین شب نمایش است
و هر کاری که میکنم
برای همیشه به کاری که کرده ام بدل میشود

وسیلاوا شیمبورسکا
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 23:27 ·
8
♥هـــُدا♥
78620399722933556265.jpg ♥هـــُدا♥
دیگر تبش را ندارم

پاشویه ام کرد

با دستان خودش . . .

نمیدانم زندگیمان

چگونه خواهد شد

آن هم بی عشق . . .
دیدگاه · 1392/12/20 - 18:58 ·
6
bamdad
bamdad
دوستت دارم ؟؟؟ نمیدانم....

عاشقتم ؟؟؟ نمیدانم....

"فقط یک چیز را خوب میدانم که تمام وجودم به یک لحظه با تو بودن بسته است"...

تنها میدانم که اگر یک روز بیدار شوم و چشمانم آسمان آبی را ببیند ولی تو در کنارم

نباشی نفسم میگیرد و دیگر جانی برای ادامه دادن این زندگی تلخ و دشوار ندارم...



بزرگ ترین خواسته ام از دنیا این است :

"برایم بمان عزیزم"
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 22:04 ·
6
شهرزاد
64627500594056339213.gif شهرزاد
باش ، همین برای هفت پشت روئیدن کافیست...
... ادامه
ParNiyA
ParNiyA
زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد … !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی …
خـیــالـت راحـت !!….
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود …
... ادامه
bamdad
bamdad
نمیدانم که میدانی یا نه ،که گاهی آنکس که سراغی از تو نمی گیرد دلتنگ توست ،



و از شکاف چشمانش به نبودنت خیره میشود، همیشه آنکه تو او را نمیبینی نامهربان نیست



فقط میان مشغله ها گم شده...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 20:40 ·
9
bamdad
bamdad
تمام غصه های دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد :

خدایا میدانم که میبینی . . .
دیدگاه · 1392/12/16 - 20:38 ·
8
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
میدانم دیگر برای من نیستی اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمی فهمد …


گاهی اونقدر خسته میشویم که خستگیمون در نمیشه ، “درد” میشه !


زنده ام نه ازجانی که مانده ، از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند !


این روزها خیلی چیزها دست من نیست ؛ مثل دستهایت
... ادامه
Hosein
Hosein
ﻣﯿﺪﺍنی ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭم ..
تو ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺎﻟﺘﻬﺎﯼ ﺻﻮﺭﺕ من ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎسی ..
ﻣﯿﺪﺍنی ﮐﻪ ﺧﻮﺩم ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ ﺍم ..
ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮم .. ﻭﻟﯽ نباید ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ باشم .. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻧﻮﺑﺖ من اﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﻡ ﭘﯿﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭم ..
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺪﺍﻣﻤﺎﻥ ﻣﻘﺼﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺣﺘﻤﺄ ﻫﺮ ﺩﻭﯾﻤﺎﻥ ..
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺗﺒﻌﺎﺗﺶ ﺁﻥ ﺷﺎﻡ ﺩﻭﻧﻔﺮﻩ ﯼ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺷﺐ
ﻧﺸﯿﻨﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻥ ﮐﺘﺎﺑﯽ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ ..
ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺴﻞ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺵ ..
ﺍﺻﻸ ﻣﻦ ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﺑﺨﻮﺭﻡ ..
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺻﺒﺢ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ، ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭ ﻫﻢ
ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺍﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﯽ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﺰﺋﯿﻨﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ
ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻟﺨﻮﺭﯾﻬﺎﯼ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎﻥ ...
ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ..
ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ..
ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻃﺎﻗﺘﻢ ..
ﺗﺎ ﺻﺒﺢ، ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ..
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﺭﺯﺩ !
و تو همان کلک همیشگیت رو به کار میگیری ..
ﻣﯿﺪﺍﻧی ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻭﻗﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ .. ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾم ﮐﻨﻢ ﮐﻪ
" ﺧﻮﺍﺑﯽ! ؟"
ﻭ من ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎنم ﺗﺎﺯﻩ ﮔﺮﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻫت ﮐﻨم ﻭ تو ﺑﺪﻭﻥ
ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﺳﻤﺖ من ﺑﮕﻮیی " ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺪ ﺩﯾﺪﻡ "
ﻭ من ﺑﺎ ﺁﻥ ﺍﺧﻢ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪم ﺑﮕﻮﯾم
" ﻧﺘﺮﺱ، ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩ، ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ "
ﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺑﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘن ﺑﺪﻫم ﻭ تو ﺑﺎ ﺷﮏ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ من ﺩﺳﺘت ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍم ﯾﺎ ﻧﻪ، ﺧﯿﺮﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎنم ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺳﺮ بکشی ﻭ
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷم ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺒﺮی ﻭ من تو ﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮم ﻭ ﺧﻮﺩم ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺰﻧم ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ تو ﻭﺍﻗﻌﺄ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩی!
ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺳﺮﺵ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﺻﻸ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ تو پیش قدم شوی یا من!
ﯾﮑﯽ ﻃﻠﺐ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﯾﮑﯽ ﻃﻠﺐ ﺗﻮ !

خاص خودم <3
... ادامه
...
...
تورفتی!
من ماندم و
شعروتنهایی؛
ویک غزل نیمه تمام!
که نمیدانم
چرا
برای بیت آخرش قافیه ای ردیف نمیشود؟!!
آری!
غزل خداحافظی راکه خواندی
من قافیه راباختم!
شعربداهه :ازنیما
سات2:5دقیقه چهارشنبه
دراتاقم
{-6-}
دیدگاه · 1392/12/8 - 02:11 ·
3
bamdad
bamdad
خدایا

سر در گمم..

نمیدانم..

بمانم؟؟

بروم؟؟

ماندن بهتر است یا رفتن؟؟

ولی

باز هم

در نهایت سر در گمی

"لبخند می زنم..

بدون انتظار پاسخی از دنیا..

ومیدانم

که روزی آنقدر شرمنده می شود

که

به جای پاسخ لبخند.....

با تمام سازهایم می رقصد."
... ادامه
bamdad
bamdad
میدانم دیگر برای من نیستی

اما دلی که با تو باشد این حرف ها را نمی فهمد
دیدگاه · 1392/12/5 - 17:55 ·
2
bamdad
bamdad
این جا
آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
که نمیدانم
در این سرزمین
با اینهمه فریب
چگونه ست که دلم هنوز
خواب باران را دوست دارد!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/3 - 21:54 ·
8
bamdad
bamdad
نمیدانم دردم چیست ؟

یا از تنهاییست....

یا بودن کسی که دوستش دارم و نیست
✔♥Дℓɨ♥✔
37586d1354540960-profil-resimleri-fashiongirl-a41097c2a9e19f349a8aa9700f959aac_hjpg.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
گاه نمیدانم چه پیامی را بهانه کنم ،
تا از حال آنکه با اوست آگاه شوم ،
این بار که را بهانه کردم ،
فردا را چه کنم ؟
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
در باغ احساست را بستی نمیدانم
شایدم احساست را به مسافرتی در نا کجا اباد قلب دیگری فرستاده باشی شاید
باز کردن فقل احساسات دیگر مهم نیس برایم
کلید قفل احساست را در جوی نبودنت انداختم تا در اب یادها دور شود دور دور وبه دریای خاطره بریزد برای همیشه {-35-} دست نوشته ای من {-35-}
دیدگاه · 1392/11/30 - 19:17 ·
8
hastii
hastii
احساساتم قفل شده است.....



کلیدش.....



گریستن است.....
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ