یافتن پست: #گفتی

Mohammad
Mohammad
باید یه فکری برای صبح های نمیدونم کرد هیچکی انلاین نمیشه :d
رضا
رضا
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح/یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
soheil
soheil
چه خوش گفت مولانا ..
شرح حال امروز ما ..

ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید
معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید

معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار
در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید

گــر صـــورت بی‌صـــورت معشـــوق ببینیــد
هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید

ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد
یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید

آن خانــــه لطیفست نشان‌هـــاش بگفتیــد
از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد

یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت
یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید

با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
مولانا

چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است ..
از زيادى مال خود به هموطنان خود انفاق كنيد نيكو تر است ..
قبله اى ما در كنار ما واطراف ما است نه در بت كده اى دشت هاى حجاز ..
چشم بصيرت ميخواهد كمى چشمانمان را باز تر كنيم ..
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/28 - 11:10 ·
4
مائده
th.jpg مائده
خود را اگرچــــــه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تــــــــو نهـــاده شود باری از گناه
گفتم: گنــــــاه کردم اگر عاشقت شدم…
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه !
سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجبــاری، از گنـــــــــاه
بالا گرفته ام سرِ خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بــر سرم آواری از گناه
دارند پیله های دلم درد می کشند
باید دوباره زاده شوم عاری از گنـاه

"نجمه زارع"
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/26 - 18:37 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
_1405357479984080_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
الهی همچین دختری نصیبت بشه {-26-}

رضا
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
یه به من بدین ؟ {-44-}
sam
sam
ﺩﯾﺸﺐ ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ ﺷﺐ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ
ﺧﺎﺻﻢ )ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺑﺎﻧﻮ( ﭘﯿﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ : سامان ,
ﺧﻮﺍﺑﯽ ؟؟؟
ﻣﻦ : 0_o ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮔﺮﮔﻢ ﺑﻪ
ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﻭﺍ ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ ﺷﺐ ؟؟ ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﺍﯾﻨﺎ
ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﻦ
ﻣﻦ : 0_o , ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ ﺷﺐ ﻣﮕﻪ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﺧﯿﻪ ؟؟
ﺑﯿﺸﻬﻮﺭ :))))
سامان ﺍﻻﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﭘﺮﯾﺴﺎ ﺩﺧﺘﺮ
ﻋﻤﻮﺕ ﮔﻔﺘﯽ : ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ , ﻣﮕﻪ ﺻﺒﺢ ﻧﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻤﺖ , ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺩﺭﻣﯿﺎﺭﻡ
ﻣﻦ : 0_ô ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﺧﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﯼ ,
ﻭﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﯾﻨﯽ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻭﻕ ﺑﻪ ﭘﺮﯾﺴﺎ ﻧﻤﯿﮕﯽ :
ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ؟
ﻣﻦ : ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﺴﺘﻪ ﺯﺭﺩﺍﻟﻮ ﻗﺴﻢ ﻧﻪ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﺧﺐ ﻓﺮﺩﺍ ﭼﺸﺎﯼ ﭘﺮﯾﺴﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺩﺭ
ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﻣﻦ : ﭼﺮﺍ ﺧﻮ ؟
ﺍﻟﻬﺎﻡ :ﺩﯾﺪﯼ ؟ ﺩﯾﺪﯼ ؟ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﯾﺸﻮ ﮐﺮﺩﯼ ,
ﭼﺸﺎﯼ ﺩﻭﺗﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﻣﻦ : ﻓﺪﺍﺕ ﺑﺸﻢ ﺍﺻﻦ ﻣﻦ ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﻡ ﺗﻮ
ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ,ﺣﺘﯽ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﭘﺮﯾﺴﺎ
ﺳﻼﻣﻢ ﻧﮑﻨﻢ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﻗﻮﻝ ؟
ﻣﻦ : ﺍﻭﺭﻩ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﻟﻮﺍﺷﮑﻢ ﻣﯿﺨﻠﯽ ؟^_^
ﻣﻦ :ﺍﻭﺭﻩ
ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : سامان ﻥ ﻥ ﻥ ﻥ ﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺳﺘﻪ
ﭘﺮﯾﺴﺎﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﻟﻮﺍﺷﮑﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺧﺮﯾﺪﯼ ﺩﺍﺭﯾﺪ
ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺰﻧﯿﺖ , ﭘﺪﺭ ﺩﻭﺗﺎﺗﻮ ﺩﺭ
ﻣﯿﺎﺭﻡ ,,ﺑﯿﺸﻬﻮﺭﺍﻥ
ﻣﻦ : 0_o
ﺍﻟﻬﺎﻡ :ﺧﺨﺨﺦ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ , ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯿﺒﺮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﻢ ﺍﺫﯾﺘﺖ ﮐﻨﻢ ,ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﻪ ﻧﺸﺪﯼ؟
ﻣﻦ : ﺍﻫﻮﻡ ﺍﻫﻮﻡ ﺍﻫﻮﻡ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : سامی ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ
ﺷﺪﯼ ؟
ﻣﻦ :ﻧﻪ ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﺍﺷﮏ ﺷﻮﻗﻪ, ﺷﻮﺧﯽ
ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺑﻮﺩ
ﺍﻟﻬﺎﻡ : ﺁﻫﺎﻥ ,ﺧﺐ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﺸﻮ
ﺧﺪﺍﻓﻆ ,ﺍﻫﻮﻡ ﺍﻫﻮﻡ ﺍﻫﻮﻡ.
.
ﯾﮑﯽ ﺑﯿﺎﺩ ﻣﻨﻮ
ﺑﻨﺪﺍﺯﻩ ﺗﻮ ﺗﺎﻧﮑﺮ ﺍﺳﯿﺪ راحت شم.
دیدگاه · 1393/04/18 - 15:54 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
تی دستانا میان چی دری؟ {-137-}
4 دیدگاه · 1393/04/17 - 13:51 در گیلک ·
6
bamdad
bamdad
اصلا تو می دانی دوست داشتن یعنی چه؟
تا به حال ساعتِ چهارِ صبح گریه کرده ای؟
آخرین باری که گفتی دوستت دارم؛
عصرِ کدام پادشاه بود؟

تا به حال همه چیزت را باخته ای
طوری که غرورِ بی جانت، آخرین دارایی ات شود؟
یا فقط برای این بخوابی که فراموش کنی؟
بیدار شوی که شاید فراموش کرده باشی؟
بهتر است بیشتر از این
درموردِ بدیهیات بحث نکنیم.

در هر حال، هر کس برای خود اصولی دارد
گاهی غرور، تنها داراییِ یک نفر است، حتی اگر بمیرد.

... بهنود فرازمند ...

{-28-}
دیدگاه · 1393/04/13 - 18:23 ·
5
bamdad
bamdad
آنقدر به تو فکر می‌کنم

که یادم می‌رود از خواب بیدار شوم

کاش بودی و می‌گفتی

دیوانه

بیدار شو









صبحانه سرد می‌شود

:(
دیدگاه · 1393/04/11 - 23:44 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
159527_952.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
خواننده پاپ ایران داغدار دخترش شد {-60-}
zoolal
zoolal
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
setareh 22
1373055610336614_thumb.jpg setareh 22
تقصیر از من است ، آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی !
یادم رفت بپرسم “کنار خودت یا خاطراتت ؟؟؟”
دیدگاه · 1393/04/9 - 13:07 ·
5
bamdad
bamdad
گفتی می آیی


و یاد اخبار هوا شناسی افتادم


که لذت باران های بی هنگام را می برد


گفتی می آیی


و یاد تمام روز هایی افتادم


که بیهوده چتر برداشته بودم...

{-159-}
دیدگاه · 1393/04/8 - 23:07 ·
8
zoolal
zoolal
از شاملوی عزیز،
بعد از یک فنجان قهوه
به هوایی سرد برمی گردم
در پی رویاهایم …
در پی تو …
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
یک استکان چای از میان دستانت و یک جرعه غزل از میان چشمانت
دلم آرام ، نگاهت را می خواهد و شهد شیرین کلامت
خسته ام
دوباره باورم میکنی؟
عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ
من تو ، غروب ، و لبخندهای تلخ
تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد
می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ
- —– – —– – —— – —– – —– -

گارسون کمی شکر و تو لبخند می زنی
حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ
گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد
گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ
عادت کرده ام به طعم قهوه
به آد مهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
حالا فهمیده ام که چرا قهوه و کیک را با هم می خورم
قهوه می نوشم برای زندگی تلخم و همراهش کیک برای شیرینی لحظاتی که با تو بودم
اما باز تلخی قهوه بر شیرینی کیک پیروز می شود
لحظات با تو بودن کوتاه بود… خیلی کوتاه…
ولی زندگی تلخم خیلی بلند است … خیلی…
لعنت بر قهوه تلخ سرد شده ام
تو
پاییز
قهوه
اکنون کنارم هست
پاییز
قهوه
اما تو…
روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه
هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…
خودت نیستی خیالت که هست…
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی و ته همه فنجان های تو من می روم …
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این جا
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:19 ·
6
...
1354960151777584.jpg ...
الهی بمیرم نداجان...
دیروزظهرتواون گرمای تب دارتهران
توبهشت زهرا چی میگفتی <سرخاک با برادرت...
الهی بمیرم..
واسه اون دلت که انقدرغریبه
الهی بمیرم واسه اون نگاهت که خیلی عجیبه
بمیرم الهی
واسه تو
واسه تو
توکه گریه کردی تموم غماتو
دیگه گریه بس کن
علیرضاروزگارانگاراین ترانه رووصف حال امروزتوخونده...
بمیرم نداجان واسه مظلومیتت
بمیرم واسه غریبیت
بمیرم واسه غربت چشمات آجی نداجونم!
کنون که این متن بیمارگونه وکجدارومریض وهذیان واررابرایت مینگارم ساعت 5صبح است وتوبرای نمازبرخاسته ای و
جای خالی شروین
یگانه برادرت
قلبت رابدردآورده
ومن
این حقیرکمترین حتی باپیامکهای تبدارم
باخزعبلات کجدارومریضم نمیتوانم تسلای خاطرت رافراهم ساخته وازعمق دردت بکاهم!
نداجان:
دیروزکه خواستم این مصیبت بس گران رابعدا زچندین روزتسلیتت بگویم
توخودشاهدی که مویه امانم نداده
وعذرتقصیرآورده
وگریستم!
مویه برحال دختری کردم که درعزای عزیز از دست رفته اش قطره قطره چون شمع میگریست..
نداجان:
توبمن گفتی:که نیماقلبم دردمیکند!
ومن نمیدانستم
که چسان
التیام بخشم
دردپردردقلب کوچکت را...
نداجان:
بدان
که ارمادردربرت نیست
واربرادرت به دیارباقی شتافته
توهستی
چون پدرت هست..
تویک دختری
ودخترپدریست
پدرت رادریاب
ومگذار
دیده گریانت برغم اوافزوده وقامت بودنش راخمترکند..
صبورباش خواهرگلم
ندایم
ای بهترازجانم
خداخودآگاهست
که
توراچنان ترانه دوست میدارم
وآرزویم سلامتی وخوشبختی توست
ودعایم بدرقه راهت...
نداجان...
بدان که بیادتم
وتادنیاباقیست
غمت راخواهم خورد
دوستدارهمیشگی آجی نداجون عزیزم
نیمای غمگین


....
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 05:52 ·
4
bamdad
bamdad
دیر که جواب میدهى نگران میشوم...!

مى گویند نگرانى ، عشق نیست!

چند روز که صداى خنده هایت را نمى شنوم دلتنگ مى شوم...!

مى گویند دلتنگى ، عشق نیست!

به بودنت ، به عاشقانه هایت عادت کرده ام...!

مى گویند ، عادت عشق نیست!

و من هنوز حیرانم از آن همه که درگیرم با تو...

که مى گویند عشق نیست!

تو بگو عشق هست!؟

یا عشق نیست؟!؟؟

{-28-}
bamdad
bamdad
بـانــو تــو هــیـچ چـیــز کـم نــداری بــرای هــمــه چــیــز مــن بــودن …

S
{-41-}
...
0.861456001374306317_parsnaz_ir.jpg ...
**بردی ازیادمرادرشبی بارانی**
من توراباریدم
درشبی بارانی
درنگاهت دیدم
یک شب طوفانی
ازلبانت چیدم
بوسه ای آتش گون
من تورابخشیدم
دانم این میدانی.
من دمی ترسیدم
ازنگاه سردت
حال توپرسیدم؛
گفتی:چه پرسانی
من بتوخندیدم
خنده ای مستانه
شبهه وتردیدم
یک سکوت آنی
گفتمت:چون بیدم
یک درخت مجنون
کردی بازتهدیدم
گفتی:عشق فانی!
گفتم :ای امیدم
مبرعشقم ازیاد
بردی ازیادمرا
درشبی بارانی..
شعراز:نیماراد
{-35-}
soheil
soheil
می دانی … !؟

به رویت نیاوردم … !

از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “

فهمیدم پای ” او ” در میان است
دیدگاه · 1393/04/3 - 19:11 ·
4
...
...
یادته وقتی خودتولوس میکردی واسم میگفتی:
نیمایی؟
واسه کی لوس میشی حالاکه بی مایی؟!!
دیدگاه · 1393/04/1 - 01:28 ·
4
...
...
یادته یه زمانی میگفتی:"عشق فقط نیما"
اماحالا"عشق میکنی بی ما!"
دیدگاه · 1393/04/1 - 01:23 ·
5
...
...
دیشب گفتی:نیمابرودست ازسرم بردار!
من رفتم
همانگونه که تورفتی!
لامصب
توکه رفتی
خاطراتت روهم باخودت میبردی!
من دست ازسرت برداشتم
ولی
خاطراتت دست ازسرم برنمیدارند!
نیما
{-6-}
دیدگاه · 1393/03/31 - 23:42 ·
6
Hooman
Hooman
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود
ماخدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
ما به هم بد کردیم ، ما به هم بدگفتیم
ما حقیقتها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هرحادثه ای حرفی از پول زدیم
از شما میپرسم ما که را گول زدیم ؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/30 - 23:14 ·
1
صوفياجون
صوفياجون



دیوارِ کوچه‌ی‌ ما هم‌سن‌ و سالمونه‌ !

اون‌ سرگذشت‌ِ نسل‌ِ خاکسترُ می‌دونه‌ !

ما آرزوهامون‌ُ رو آجراش‌ نوشتیم‌ !

گفتیم‌ که‌ تو جهنم‌ دنبال‌ِ یه‌ بهشتیم‌ !

تو بچه‌گی‌ نوشتیم‌ : یا مرگ‌ یا مصدق‌ !

نفت‌ُ ترانه‌ کردیم‌ ، ما بچه‌های‌ عاشق‌ !

تو فصل‌ِ نوجوونی‌ داس‌ُ چکش‌ کشیدیم‌ !

اعدامِ زنبقا ر ُ با داس‌ِ حیله‌ دیدیم‌ !

فصل‌ِ جوونی‌ِ ما دیوارِ خسته‌ی‌ سَرد ،

پیراهن‌ِ قشنگ‌ِ شب‌نامه‌ رُ به‌ تن‌ کرد !

از آسمون‌ صدای‌ بال‌ِ کبوتر اومد !

تقویم‌ِ خون‌ ورق‌ خورد ! گفتن‌ قُرُق‌ سَر اومد !

امّا نشد رهایی‌ شعری‌ بشه‌ رو دیوار !

ما جنگُ دوره کردیم تو بُهت‌ِ دودُ رگبار !

وقتی‌ شقیقه‌هامون‌ جوگندمی‌ شد آخر ،

تو آسیاب‌ِ صبرِ اون‌ جنگ‌ِ نابرابر !

دیوارِ کوچه‌ زخمی‌ از خنجرِ بلا بود !

شعرای‌ یادگاریش‌ با اشک‌ِ مادرا بود !

اون‌ زخما رُ پوشوندن‌ با رنگ‌ُ ننگ‌ُ انکار !

گفتن‌ : نوشتن‌ از عشق‌ ممنوعه‌ روی‌ دیوار !

ما پا به‌ پای‌ دیوار ویرون‌ شدیم‌ ، تکیدیم‌ !

حرفای‌ قلبمون‌ُ رو آجراش‌ ندیدیم‌ !

حالا دیگه‌ رو دیوار چیزی‌ نمونده‌ باقی‌ ،

جز آگهی‌ِ مرگ‌ِ هم‌کوچه‌های‌ یاغی‌ !

هم کوچه های یاغی !

چیزی نمونده باقی !

چیزی نمونده باقی ...
... ادامه
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ