یافتن پست: #آغوش

setareh 22
setareh 22
دکتر شریعتی
چگونه میتوان کسی را دوست داشت و به آغوشش نکشید؟
اغوش کشیدن کسی ک دوستش داری حلال وحرام و گناه ندارد..
این معجزه ی طبیعت است..
هرزگی به دلهاییست که برای همه اند..
هرزگی به نگاهیست ک میچرخد
به انگشتیست که برای همه اشاره دارد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/11/23 - 10:37 ·
1
bamdad
bamdad
دلتنگی هایت را در آغوش بگیر …

هیچکس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد …

این جمع پر از تنهاییست

:(
دیدگاه · 1393/11/12 - 20:35 ·
4
zahra
zahra
تقدیم به تمام خانم ها

سه چيز- يك زن را مانند ملكه ميسازد




١-وقتي كه لباس سفيد عروسي ميپوشه براي عشقش

٢-وقتي كه براي اولين بار مادر ميشه.

٣-وقتي كه از لحاظ مالي وابسته نباشه

سه چيز-زن را به گريه مياندازد:

١-حرفي كه احساسش روجريحه دار كنه

٢-از دست دادن كسي كه دوستش داره

٣-مرور كردن خاطره هايي كه برايش خوشحال كننده بوده ولي حالا از دستش داده

سه چيز-كه زن به آن احتياج دارد:

١-آغوشي كه گرم و با محبت باشه

٢-تاييد شدن كه انگيزه هاش را بالا ببره

٣-زمان براي رسيدگي به ظاهر خود

سه چيز -زن را ميكشد:

١- همسرش از زن ديگر تعريف و تمجيد كنه

٢-مبهم بودن آيند ه اش

٣-رفتن پدر و مادر و پسرش

سه چيز-زن به آن افتخار ميكند:

١-زيباييش

٢-اصل و نسبش

٣-نجابتش

سه چيز-زن را وادار ميكند كه از زندگي شخصي برود بدون برگشت:

١-خيانت كردن

٢-عيب جويي كردن

٣-عدم وجود امنيت

سه چيز راز يك زن را فاش ميكند:
١-نگاهش....٢-نگاهش ....٣-نگاهش

یک زن،گرانبهاترین اعجاز خداست.....
برای داشتنش باید وضوی باران گرفت؛
و بر محراب رویش سجاده ای از گلبرگ یاس گسترد
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/18 - 09:40 ·
1
zahra
zahra
من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو ، راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یاد ها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریاد ها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من
فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/10 - 09:53 ·
3
zahra
zahra
من به مردي وفا نمودم و او

پشت پا زد به عشق و اميدم

هر چه دادم به او حلالش باد


غير از آن دل كه مفت بخشيدم



دل من كودكي سبك سر بود

خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه مي گفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش كرد؟



اگر از شهد آتشين لب من

جرعه اي نوش كرد و شد سرمست

حسرتم نيست زآنكه اين لب را

بوسه هاي نداده بسيار است



باز هم در نگاه خاموشم

قصه هاي نگفته اي دارم

باز هم چون به تن كنم جامه

فتنه هاي نهفته اي دارم



باز هم مي توان به گيسويم

چنگي از روي عشق ومستي زد

باز هم مي توان در آغوشم

پشت پا بر جهان هستي زد



باز هم مي دود به دنبالم

ديدگاني پر از اميد و نياز

باز هم با هزار خواهش گنگ

مي دهندم بسوي خويش آواز



باز هم دارم آنچه را كه شبي

ريختم چون شراب در كامش

دارم آن سينه را كه او مي گفت

تكيه گاهيست بهر آلامش



زانچه دادم به او مرا غم نيست

حسرت و اضطراب و ماتم نيست

غير از آن دل كه پر نشد جايش

به خدا چيز ديگرم كم نيست



كو دلم كو دلي كه برد و نداد

غارتم كرده، داد مي خواهم

دل خونين مرا چكار آيد

دلي آزاد و شاد مي خواهم



دگرم آرزوي عشقي نيست

بي دلان را چه آرزو باشد

دل اگر بود باز مي ناليد

كه هنوزم نظر به او باشد



او كه از من بريد و تركم كرد

پس چرا پس نداد آن دل را

واي بر من كه مفت بخشيدم

دل آشفته حال غافل را
فروغ فرخزاد
متین (میراثدار مجنون)
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:55 ·
1
bamdad
bamdad
غربت یعنی صندلی خالی تو

وقتی زمینم وارونه می چرخد .

آنجا که منم

نه ابتدای خلقت است

و نه انتهای آفرینش

آنجا

صفرترین نقطه دنیاست .

شرمناک ترین بی پناهی انسان

آنجا

ناگهان ترین بغض تاریخ است .

غربت

نبودن تو نیست

نزدیک ترین ساحل دور افتاده ایست

که گاهی در چشمان تو جا می ماند .

در آغوش تو گاهی حتی غریب بوده ام .

غریب که باشی می دانی

تنگ ترین جای جهان

دل من است …

:(
دیدگاه · 1393/09/28 - 19:18 ·
7
bamdad
bamdad
بگذار باران بیاید

و تو بیایی و بمانی

تا تمام خاطره را

زیر باران

تا یک نگاه عمیق تا یک تبسم عاشقانه
تا لبخند تا بوسه
تا یک آغوش گرم
پیش ببریم

{-41-}
دیدگاه · 1393/09/26 - 22:08 ·
2
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
فریدون مشیری: عاشقم..... اهل همین کوچه ی بن بست کناری ، که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی ، منِ دلداده به آهی ، بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی...... گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشمِ گنه کار ؟ از آن لحظه ی دیدار ؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم.
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/5 - 20:26 توسط Mobile ·
3
√√★nima★√√
images-195.jpeg √√★nima★√√
@, , , ,aghar daste man bood ...tamame shabhaye sal ra be namat mazadam...na yekshab ra........yadesh bekheyr, , , ,ki bood akhe be in hame khatere gand zad....{-38-}dishab khabeto didam ke kheyli narahat boodi...emshab in posto be eshghe khodet gozashtam...rasti akset basi ziba bood...hamchon perances ha{-41-}koli nagofte tome ke nemitonam begam...faghat toye ye jomle kholasash konam...★kheyli delam barat tang shode★. Taghdim be toee ke nashnakhtamat..{-35-}{-35-}{-35-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
فریدون مشیری: عاشقم..... اهل همین کوچه ی بن بست کناری ، که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی ، منِ دلداده به آهی ، بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی...... گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشمِ گنه کار ؟ از آن لحظه ی دیدار ؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم.
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/3 - 23:20 در Girls and Boys توسط Mobile ·
3
banoo_tanha
banoo_tanha
"سردم است... . . . "


تو در آغوش گرم اویی و میخوانی ،

هیچوقت نمیفهمی
برای نوشتن همین دوکلمه
چه سرمایی را گذراندم. . . . .. . !
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/22 - 10:44 ·
1
banoo_tanha
banoo_tanha
عکسه تو برعکس تو
هرشب
درآغوشه منه,,,,,
bamdad
bamdad
هوا سرد است...

تو مرا تنگ در آغوش می گیری.

تنت را بو میکشم

دستانت را می فشارم

هوا سرد است ... دلم می لرزد

اما

گرمای قلبت را حس میکنم

مست می شوم در ثانیه هایی که با عطر تنت نفس میکشم.

همه عمر شراب شیراز خواهی ماند

آنجا در آن دور دست ها

خواهم نشست و بالاپوش بنفش را بخود می پیچم.

همراه لای لای صندلی، زمان را ورق خواهم زد

لبخند میزنم... لبخند می زنی برای همه‌ی گذشته ها

سهم من... همه‌ی خاطرات تو شد برای همه عمر

{-128-}
دیدگاه · 1393/08/12 - 22:31 ·
3
bamdad
bamdad
گـــــــــرمــــــا یــــــعــــنــــیــــــــ :



نـــفــــســهایـــ تو...دستـــهایـــــ تو...آغوشهــــ تو...

منــــ بهــــ خورشید ایمانــــ ندارمـــــ...

:(
دیدگاه · 1393/08/5 - 21:21 ·
8
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
یادتان باشد "دلتنگ شدن" یک بخش از فرآیند"فراموشی"است...
مگذارید احساس"دلتنگی"شما را به آغوش کسی برگرداند که میدانید"با او آینده ای ندارید"...
والـسـلـام...
دیدگاه · 1393/08/4 - 12:18 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
ﻓﻴﺴﺒﻮﻙ ،ﻭﺍﻳﺒﺮ , ﻭﺍﺗﺴﺎﭖ , ﻻﻳﻦ ، ﺗﺎﻧﮕﻮ … ﺑﺪﻭﻥ
ﺩﺭﺩ ﻭ ﺧﻤﺎﺭﻱ
ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ۱۰۰ % ﺗﻀﻤﻴﻨﻲ
ﮐﺎﻣﻼً ﮔﻴﺎﻫﻲ
ﺑﺪﻭﻥ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﺟﺎﻧﺒﻲ
ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ
ﺑﺎ ﮔﻮﺷﻲ ﻫﺎﻱ ﻧﻮﮐﻴﺎ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﻮﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﻪ ﺍﻏﻮﺵ ﮔﺮﻡ ﺧﺎﻧﻪ
ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﺪ...{-7-}{-18-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
عشق من . . .

ايرادي ندارد . . .

اين شبها كه من دوري تو را آه ميكشم . . .

تو در آغوش ديگري نفس عميق بكش تا ديوانه ترش كني. . . .
دیدگاه · 1393/07/25 - 12:53 ·
4
متین (میراثدار مجنون)
112.jpg متین (میراثدار مجنون)
رفتارعاشقانه ي زن را بايد از دلتنگيش فهميد

ازشوق و بي تابيش براي ديدار

ازحس كودكانه اش براي آغوش

زن بي دليل بهانه نمي گيرد

شايد بهانه ي دستان گرمت را دارد

که دستانش را بگيري...‏
... ادامه
bamdad
bamdad
...
مگر مي اين چراغ بزم جان مستي نمي آرد ؟
مگر افيون افسون كار
نهال بيخودي را در زمين جان نمي كارد ؟
مگر اين مي پرستي ها و مستي ها
براي يك نفس آسودگي از رنج هستي نيست ؟
مگر دنبال آرامش نمي گرديد ؟
چرا از مرگ مي ترسيد ؟

كجا آرامشي از مرگ خوش تر كس تواند ديد ؟
مي و افيون فريبي تيزبال وتند پروازند
اگر درمان اندوهند ،
خماري جانگزا دارند .

نمي بخشند جان خسته را آرامش جاويد
خوش آن مستي كه هشياري نمي بيند !

چرا از مرگ مي ترسيد ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد ؟
بهشت جاودان آنجاست .
جهان آنجا و جان آنجاست...

... فریدون مشیری ...

{-35-}{-35-}{-35-}
ıllı YAŁĐA ıllı
120275_528.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
از تغییر (کردن) با آغوش باز استقبال کن ولی مراقب باش که ارزشهایت

را از دست ندهی
Mostafa
Mostafa

( )

خیال میکردم برای پیشونیم یه خونه ی کوچیک رو شونه هات داری
چه بی دلیل چه زود بهونه گیر شدی چقد دلیل واسه بهونه هات داری

آهای فرصت کم
آهای راه زیاد
یه عمر فاصله بود
از تو به این آغوش
بین منو تو هنوز
یه ریز برف میاد
به دیدنم که میای
لباس گرم بپوش
به دیدنم که میای
برام گلاب بیار
که مزه مزه کنم
نفس کشیدن ِ تو
برای تشنگیام
یکم سراب بیار
که باز دوره کنم
خیال ِ دیدن تو…
بخاطر تو دلم با اینکه زود شکست
نه باز عاشق شد نه دوست پیدا کرد
نه پای درد دل ِ هرکی رسید نشست
نه سفره ی دلشو پیش ِ کسی وا کرد
به دیدنم که میای برام ستاره بیار
چراغ ِ اول این شبو تو روشن کن
بازم اگه حرفام حوصلتو سر برد
هنوز سحر نشده هوای رفتن کن

به دیدنم که میای
برام گلاب بیار
که مزه مزه کنم
نفس کشیدن تو
برای تشنگیام
یکم سراب بیار
که باز دوره کنم
خیال دیدن تو…

7text.ir
... ادامه
bamdad
bamdad
اگر تو بودی ...

خوشبختی مرا با تمام وجود صدا می کرد

شاید پا را فراتر می گذاشت

و مرا در آغوش می کشید

و به من عطرش را هدیه می داد

{-61-}
دیدگاه · 1393/07/5 - 20:32 ·
6
setareh 22
image.jpg setareh 22
گفتم خدایا عاشقم کن خدا خندید و گفت: او که باشد مرا از یاد میبری..
. قسم خوردم که تا ابد در یادم میماني...
خدا او را به من داد و نظاره گر شد...
دستانش راگرفتم....
خدا دلش لرزید!!! بوسیدمش....
خدا چشم هايش را بست!!!
درآغوشش گرفتم....
خدا دورشد!!
با او ماندم....
خدا رفت!!!
حالا من نه خدا را پیدا می کنم نه او را.... خدا در میان گناهانم گم شده و او در آغوش دیگری.......
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/4 - 13:34 ·
4
bamdad
bamdad
بغض هایم را جمع کرده ام....



دعا کن در آغوش خدا نشکنم !!
دیدگاه · 1393/07/3 - 20:50 ·
4
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ