یافتن پست: #اسیر

مائده
مائده
ماهی ها چه قدر اشتباه می کنند ؛
قلاب علامت کدام سؤال است که به آن پاسخ میدهند ؟
آزمون زندگی ما پر از قلابهایی است که وقتی اسیر طعمه اش می شویم، تازه می فهمیم ماهی ها بی تقصیرند !
حسد ، کینه ، خشم ، لذت ، غرور، انزجار، انتقام ، ترس ، شهوت ...
خداوندا دانشی عطا فرما تا از کنار این قلابها بگذریم که شاید دگر فرصتی برای برگشتن به پاکی دریا نباشد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/28 - 00:50 ·
7
bamdad
bamdad
مدت های طولانیست که دلم تنگ خویش است
و سال هاست که
شب ها برای خودم نامه می نویسم
به خودی که نمی دانم
در کدامین جهت جغرافیایی ایستاده است
شاید در کنار دریاچه یخی باشد
شاید در کوهستان اسیر گرگ ها شده باشد
و شاید در مارپیچ پله ها گم شده باشد
و شاید در زیر شکوفه های درخت گیلاس آرامیده باشد
و روی پاکت نامه ها می نوشتم
فرستنده:من نیستم
گیرنده:نمی دانم کجاست
و به صندوق پست سر کوچه می انداختم
و سالها از پشت پنجره خیره به بیرون ماندم
و به امید امدن مرد پست چی و جواب نامه خودم انتظار کشیدم
چه کسی می داند
شاید روزی نامه های من به خودم رسید و جایش را برایم معلوم کرد و شاید اداره پست نا مه های مرا در کتابی به نام نامه هایی به خودم را چاپ کرد.

آری من خودم نیستم و سالهاست در توده های غم انگیر این دنیا گم شده ام...

:(
دیدگاه · 1393/04/17 - 20:33 ·
5
...
...
ای گل تازه که بویی زوفانیست تورا
خبرازسرزنش خارجفانیست تورا
مااسیرغم واصلاغم مانیست تورا
مااسیرغم خودرحم چرانیست تورا؟
جان من سنگدلی دل بتودادن غلط است
رفتن اولی ست زکوی توستادن غلط است
تونه آنی که غم عاشق زارت باشد
دیگری جزتومرااینهمه آزارنکرد
آنچه کردی توبمن هیچ ستمکارنکرد
بشنوپندومکن قصددل آزرده خویش
ورنه بسیارپشیمان شوی ازکرده خویش
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/13 - 20:25 ·
3
zoolal
zoolal
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت…
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:31 ·
1
bamdad
bamdad
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/16 - 15:34 ·
4
zoolal
zoolal
اگر سر خاکم آمدی دیدی به احترامت بلند نشدم
از سکوتم دریاب که اسیر خاک خاک پایت شده ام
دیدگاه · 1393/03/1 - 23:02 ·
4
zoolal
zoolal
سلام
دلم خیلی تنگه
برای تمام کسانی که از دنیا رفتن فاتحه بخوانیم
تمام اونایی که اسیر خاکن{-31-}{-31-}
Majid
438892_9E9oL59B.jpg Majid
در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی می کردند.

روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول خوردن می شود. از

قضا، گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود،

می کند و زنبور بیچاره که.....


خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی می بیند،

زبان خر را نیش می زند و تا خر دهان باز می کند او نیز از لای دندانهایش

بیرون می پرد. خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد می کند،

عر عر کنان و عربده کشان زنبور را دنبال می کند. زنبور به کندویشان پناه می برد.

به صدای عربده خر،

ملکه زنبورها از کندو بیرون می آید و حال و قضیه را می پرسد.

خر می گوید :

« زنبور خاطی شما زبانم را نیش زده است باید او را بکشم.»

ملکه زنبورها به سربازهایش دستور می دهد که زنبور خاطی را گرفته و پیش او بیاورند.

سربازها زنبور خاطی را پیش ملکه زنبورها

می برند و طفلکی زنبور شرح


میدهد که برای نجات جانش از زیر دندانهای خر مجبور به نیش زدن

زبانش شده است و کارش از روی دشمنی و عمد نبوده است.

ملکه زنبورها وقتی حقیقت را می فهمد،

از خر عذر خواهی می کند و می گوید:

« شما بفرمائید من این زنبور را مجازات می کنم.»

خر قبول نمی کند و عربده و عرعرش گوش فلک را کر می کند

که نه خیر این زنبور زبانم را نیش زده است و باید او را بکشم.

ملکه زنبورها ناچار حکم اعدام زنبور را صادر می کند.

زنبور با آه و زاری می گوید:

« قربان من برای دفاع از جان خودم زبان خر را نیش زدم.

آیا حکم اعدام برایم عادلانه است ؟

»ملکه زنبورها با تاسف فراوان می گوید: «

می دانم که مرگ حق تو نیست.

اما گناه تو این است که با خر جماعت طرف شدی که زبان نمی فهمد و سزای کسی که

با خر طرف شود همین است»
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:24 ·
1
ıllı YAŁĐA ıllı
44696246444046824809.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست
گلزار به آسایش کنج قفسم نیست

می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست
می نالم و مانند جرس دادرسم نیست

در هجر تو بایست که یک عمر بنالم
افسوس که از ضعف بجز یک نفسم نیست

گرمست ز بس صحبت دستم به گریبان
مخمورم و بر ساغر می دسترسم نیست

بر هم زدم از ذوق اسیری پر و بالی
ورنه سر پرواز ز کنج قفسم نیست

چیند همه کس دامن گل زین چمن و من
چون غنچه بجز چیدن دامان هوسم نیست

از قطره شبنم ز گلستان چه درآید
از بهر تماشای تو این دیده بسم نیست

دل بسکه طبیب از غم عشقش شده روشن
برخاطر آیینه غبار از نفسم نیست
-

{-35-}{-35-}{-35-}
مائده
50890475485178063759.jpg مائده
کجا شدم تو...؟{-35-}
دیدگاه · 1393/01/23 - 17:04 ·
3
zoolal
zoolal
پدرم میگفت:

محبتت را به برگ ها سنجاق مزن

که باد با خود می بَرد...

محبتت را به آب جویی بریز

که با ریشه ها عجین شود...

ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...{-35-}
دیدگاه · 1393/01/23 - 11:23 ·
3
bamdad
bamdad
تقصیر من است اینکه، کم می آیی


هر گاه شدم اسیر غم می آیی ...


این جمعه و جمعه های دیگر حرف است


آدم بشوم ؛ سه شنبه هم می آیی !!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 21:04 ·
6
soheil
soheil
مانده ام در خلوت تاریک دیواری بلند
بردلم پر می زند یاد سپیداری بلند

می شود یک بار دیگر بشنوی حرف مرا ؟

بنگری آیینه حیران افکاری بلند ؟

روزها پیوسته تکرار سکوت کوچه ام

شب اسیر لحظه های خواب و بیداری بلند

بیکران تا ساحل سبز نگاهت میدوم

تا بخوانم قصه های تلخ تکراری بلند

نبض درد آلود چشمانم گواهی خسته اند

بر نبود لحظه های خوب دیداری بلند

خاطراتم حرمت خورشید در خاکسترند

مانده در د امان سرد باغ اسراری بلند

باز هم گم می شوم در ماجرای سایه ها

تا ببینم سایه ی سبز سپیداری بلند
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 14:10 ·
6
bamdad
bamdad
فرض کنید یه روزی تو اینترنت بنویسند که" آمریکایی ها

میخواهندروز چهارشنبه به ایران حمله کنند"


اگرچه اونا غلط اضافه کردند ولی کامنت های ایرانی ها زیر این خبر میتونه

جالب باشه:
.
.
.
انواع نظرات ایرانی ها :

1. ما 4شنبه امتحان داریم لطفا بندازین جمعه


2. من چهارشمبه چک دارم !


3. منم چهارشنبه امتحان دارم . موندم چیکار کنم . برم جنگ نَرَم جنگ...


4. پس چرا ساعت شو نگفته؟! شاید ما خونه نباشیم..


5.حالا من چی بپوشم؟!


6. ما شماره ماشین مون فرده، فك نكنم بتونیم تــو این حماسه آفرینی

حضور بهم برسونیم!


7.میشه بهش بگین موقع برگشت منو به عنوان غنیمت ببرن آمریکا


8. سه شنبه حمله کنن تا چهارشنبه تمومش کنن که پنج شنبه جعمه بریم

دَدَر!!
9. شام هم میدن؟


10.ایول ، بالاخره یه بهونه جور شد من پنجشنبه نرم عروسی. از جنگ

برگشتم خستم ! تازه اگه اسیر نشم و برگردم


11. بگو سر راه نون بگیره...


12. ای بابا حالا نمیشه جمعه عصر باشه آخه عصرای جمعه خیلی دلگیره

آقا ما از مسئولین خواهشمندیم جمعه حول و حوش ساعت ۳-۴ حمله کنن

بعد از ناهار!!!

13. مرگ بر آمریکا

{-7-}
ıllı YAŁĐA ıllı
50027452371332077513.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
✔♥Дℓɨ♥✔
shane.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟
صوفياجون
صوفياجون

{-109-}
صبحت بخیر عزیزم
با آنکـه گفتـه بودی
دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت
از قـلـب خـستـه تـو
گویـد حدیث بـسـیـار
صــبـحت بـخـیـر عزیزم
بـا آنــکـه در نــگــاهــت
حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه
می خوانم از دو چشمت
تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار
در جان عاشق من شوق جدا شدن نیست
خو کرده قـفـس را مـیـل رهـا شدن نیست
مـن با تـمام جانم پر بسته و اسیرم
باید که با تو باشم در پـای تـو بـمیرم
صبحت بخیر عزیزم
با آنکـه گفتـه بودی
دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت
از قـلـب خـستـه تـو
گویـد حدیث بـسـیـار
صــبـحت بـخـیـر عزیزم
بـا آنــکـه در نــگــاهــت
حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه
می خوانم از دو چشمت
تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار
این بار قصه ها را از دوش خسته بردار
من کوه استوارم به مـن بگـو نـگـه دار
عهدی که با تو بستم هرگز شکستنی نیست
این رشته تا دم مرگ هرگز گسستنی نیست
صبحت بخیر عزیزم
با آنکـه گفتـه بودی
دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت
از قـلـب خـستـه تـو
گویـد حدیث بـسـیـار
صــبـحت بـخـیـر عزیزم
بـا آنــکـه در نــگــاهــت
حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه
می خوانم از دو چشمت
تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار
ıllı YAŁĐA ıllı
1__D8_B5_D9_84_D9_88_D8_A7_D8_AA__D9_85_D8_AA_D8_AD_D8_B1_DA_A9.gif ıllı YAŁĐA ıllı
{-35-}

برای شادی اموات {-35-} مخصوصا پدر عزیزم :(
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
شب بخیر ... نیما جان یا علی {-35-} وهر کی که بیداره الان تونمیدونم {-35-}
bamdad
bamdad
خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
... ادامه
...
...
حالا دیگه توروداشتن خیاله
دل اسیرآرزوهای محاله
غبارپشت شیشه میگه:رفتی
ولی
اینودلم باورنداره
دیدگاه · 1392/12/5 - 01:48 ·
6
soheil
05.jpg soheil
به گربه هه سنگ میزنی گنا داره!

چشمات ُوا کنی اونم خدا داره !

ما همه مون بادوم یک درختیم !

کفترای اسیر تو تور بختیم !

خونه میخوای ستون میشیم!

خاکُ گچُ بتون میشیم !

مرده داری؛ این جون مون !

لاغر داری؛ این خون مون !

رویاهامون ُ ازمون نگیرین !

نگین بمیرن،همه مون میمیریم!

هی کی نتونه بپره دیونه س ؟

پول نباشه قد کشیدن فسونه س؟

بپر گلی این ور جوب !

آقا یحی منتظره !

خواستی بیای – جون حنا-

سیگار زر یادت نره!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/3 - 12:19 ·
3
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ