یافتن پست: #حسرت

...
...
روی کفنم بنویسید:
""موریانه هاکامتان تلخ""
این جسم که میخورید
پرازحسرتهای شیرین بود!
دیدگاه · 1392/10/28 - 19:56 ·
6
nafas
nafas
شمع ‚ ای شمع چه میخندی؟
به شب تیره خاموشم
بخدا مُردم از این حسرت
که چرا نیست در آغوشم
دیدگاه · 1392/10/27 - 10:12 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
حسین پناهی
اگــر انسان هــا
قادر بودن روزی ۵ دقیقه عاشق باشـند،
حسرت بهشت جـــک میشد و کرکــره جهنــم پایین بود
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلاممممممم دوستان بهترین سلامم تقدیم شماها
Hosein
Hosein
پسر تلفن همراهش برداشت،یک پیغام از عشقش بود...با ذوق پیام را باز کرد اما از چیزی که میدید مطمئن نبود... 'ما نمیتونیم باهم باشیم.همه چیز تموم شد.حداقل برای من.خدا نگهدار' پسر بارها و بارها متن را خواند...با خود گفت شاید شوخی باشد...اما فکر کرد که این کار شوخی هم باشد قشنگ نیست...چندبار با دختر تماس گرفت اما دختر رد کرد و یا جواب نداد...پسر با وجود عشقی که به دختر داشت فکر کرد که چقدر غرورش خورد شده و فقط برای در آوردن حرص دختر به او پیام داد 'چه خوب که این رابطه تموم شد.خیلی خوشحالم.از اولم تو برام مهم نبودی.برو به درک'پیام را فرستاد و زیر گریه زد. دختر آرام کنار خیابان قدم میزد و اشک میریخت باران میبارید و اشکهای او را میپوشاند...گوشی لرزید...دختر پیام را باز کرد و خواند...لحظه به لحظه اشکهایش بیشتر شدند...برگه ی آزمایش را در دستش مچاله کرد و حرف های دکتر را به خاطر آورد... 'دیر اقدام کردی دخترم خیلی دیر ...ولی داروهاتو مصرف کن امیدوارم که . ..' سرش گیج رفت و افتاد. عابران به دختری که روی زمین افتاده بود و خون بینیش تمام صورتش را پوشانده بود نگاه کردند...او را به سرعت به بیمارستان رساندند ولی...تمام. پسر با اینکه حال روحی خوبی نداشت همراه مادرش به بهشت زهرا رفتند...چند روز از چهلم پدر بزرگ پسر میگذشت...پسر و مادرش سر قبر بودند و فاتحه میخواندند...صدای شیون و زاری از چند متر آنطرف تر می آمد.مادر پسر روبه او کرد و گفت:پسرم فکر کنم جوون بوده مادر برو ببین درسته؟ پسر به آن سمت رفت -ببخشید آقا جوون بودن؟ -خیلی...22سالش بود -پسر بودن؟ مرد عکسی از جیبش درآورد...نه دختر بود...دختر خواهرم ...نگاه کن...چقدر نازه پسر عکس را گرفت و نگاه کرد همان لحظه احساس کرد جانی ندارد روی زانو نشست و فقط زار زد...گریه کرد و حسرت خورد که چرا لااقل دلیل نماندنش را نپرسید دختر رفت و پسر ماند با سالها حسرت... همیشه دلیل رفتن بد بودن نیست...گاهی آنقدر خوبند که میروند..
... ادامه
bamdad
bamdad
« مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﺎ اﺧﺮ دﺑﺴﺘﺎن ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎﻣﺎن ﭘﺸﺖ ﺳَﺮِﺗَﻦ ، ﺑﻌﺪش ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺰرﮔﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...
مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺳﺎل وﻗﺖ داری ﮐﻪ ﮐﻨﮑﻮر ﻗﺒﻮل بشی ...
مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻌﺪ 18 ﯾﺎ ﺳﺮﺑﺎزی ﯾﺎ ﺳﺮﺑﺎری ...
مرد ﺑﻮدن ﺣﺴﺮت درس ﺧﻮﻧﺪﻧﻪ ﺑﺪون اﺳﺘﺮس سربازی ...
مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﺎ، ﻣَﺮدﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻮدن، ﺳِﻨَﻢ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻪ ... 5 ساله باشی ... یا 50 ساله باشی...
مرد بودن یعنی شبا با فکر و خیال پاس نشدن چک هات خواب نداری ، اما حق هم نداری تولد همسرت رو فراموش کنی ...
مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ ﺟﻨﮓ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻮﺷﺖِ ﺗَﻨِﺖ ﺳﭙﺮ ﻧﺎﻣﻮﺳﺘﻪ ...
مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ ﯾﻪ ﺳﮓ دو زدن واﺳﻪ ﯾﻪ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﻮن ﮐﻪ ﺟﻠﻮ زن و ﺑﭽﻪ ﮐﻢ ﻧﯿﺎری ...
مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ واﺳﻪ ﻋﯿﺪ ﻟﺒﺎس ﻧﺨﺮی ﮐﻪ دﺧﺘﺮت واﺳﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﻟﺒﺎس ﻫﺮ ﭼﯽ دوﺳﺖ دارﻩ ﺑﺨﺮﻩ ...
یعنی دو شیفت و سه شیفت کار کنی که همسرت میخواد سالی یک بار مبلمان عوض کنه ...
مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ ﺑﯽ ﭘﻮل حق نداری ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺸﯽ ... شدی هم معنی کلمه ی بدبختی و بیچارگی میشی ...
مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﺗﻮ دل ...
مرد ﺑﻮدن ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺮد ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ... !
مرد بودن یعنی............ »
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/19 - 23:16 ·
7
bamdad
bamdad
گاه دلتنگ میشوم

دلتنگتر از همه دلتنگها

گوشه ای مینشینم و میشمارم

حسرتها را و محاکمه میکنم وجدانم را


من کدام قلب را شکستم

و کدام احساس را له کردم

و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم


که اینچنین دلتنگم
... ادامه
bamdad
bamdad
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد...

فقط رفت بدون نگاهی که بوی حسرت داشته باشد...

فقط رفت ...

فقط رفت و من شنیدم توی دلش گفت :

راحت شدم.
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/16 - 20:57 ·
8
پوریا
پوریا
بیادتم....

حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم...
دیدگاه · 1392/10/16 - 19:16 ·
6
darya
darya
خدایا ! ببخشای مرا . . . آنقدر که حسرت نداشته هایم را خوردم ، شاکر داشته هایم نبودم . . .
...
...
بی اعتمادم کن به همه دنیا
اینکه بامن باش
کنارمن تنها
ازاولین جمله ات
فهمیده بودم زود
عشقای قبل ازتو
سوءتفاهم بود
انقدرمیخوامت
همه باهات بدشن
باحسرت هرروزاز
کنارماردشن

{-35-}
دیدگاه · 1392/10/15 - 22:36 ·
3
...
...
الایاایهاالساقی
نمانده عمرمن باقی
بده ناب آن می انگور
که مردافکن بودساقی
نخواهم غم دگرخوردن
چومانده بردلم داغی
من آن مرغ اسیرغم
چوخواهم دردل باغی
کشم پرشادوبی پروا
منم آن مرغک یاغی
قفس باشدچوزندانم
خورم حسرت به آن زاغی
که آزاداست وآزادی
نباشدبردلش داغی
بداهه ازنیما
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/15 - 02:38 ·
9
Noosha
88c31ee1159cdb890343baaa2a20e4ef-425 Noosha
چشمان عروسکم را می گیرم
نمی خواهم مثل من ببیند و حسرت بکشد
می ترسم بهانه گیر شود...!{-60-}
bamdad
bamdad
رفاقت رابطه ایست بی غروب که حتی خورشید در حسرت آن میسوزد !
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
taktemp_13734352213.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
... ادامه
[لینک]
Morteza
506141_DID3D4sy.jpg Morteza
چند وقت پیش بود که در قسمت نظرات ، عزیزی نوشته بود میخواد بره مشهد ...

دلم تنگ روزهایی شد که ...

در جواب نوشتم خوشبحالتون، عرض ارادت ما رو به آقا برسونید ...

قبل از اینکه دکمه ی ارسال رو بزنم، کمی روی کلمه ی ارادت تامل کردم .

با خودم گفتم : کدوم ارادت ؟

گفته راست برو ، چپ رفتم !

گفته مستقیم برو ، کج رفتم !

گفته بخاطر خودت و رضای خدا بالا برو ، پایین رفتم !



مگر میشه مرید کسی بود ولی دوستدار کارهای مورد پسندش نبود ؟

مگر میشه مرید کسی بود ولی دوستدار و مرتکب اعمال مورد تنفر و نهی ایشون بود ؟

واقعن میشه ؟

به گفتن التماس دعا رضایت و کفایت دادم .



آقا شما از ما دورید ... که نه ! ما از شما دوریم .

این متن رو نوشتم که بگم :

حسرت و داغ گفتن پیامی که می خواستم بنویسم تا بهتون برسونند بر دلم مونده ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/12 - 10:08 ·
7
rahaaa
rahaaa
.
آرزوهایم هوایی میشوند …!
به باد میروند …!
دود میشنود …!
حس میکنم معتاد حسرت هایم شده ام…!
دیدگاه · 1392/10/12 - 01:00 ·
8
صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ