یافتن پست: #حیاط

رضا
رضا
Mostafa مصطفی نظرت چیه برف تا کی ادامه داره ؟ الان حدود 20 سانت شده نکنه مثل سال 83 بشه .
sima
sima
یکی از تفریحات دوره راهنماییم این بود که :

کپسول آموکسی سیلین مینداختم تو بخاری کلاس!!

یه بو گند افتضاحی داشت که همه بچه بالا می آوردن

تا ۸ساعت نمیشد نفس بکشی!

معلم میگفت همه حیاط....

تا آخرین زنگ بچه ها دعام میکردن

من الان به اینجا رسیدم مدیون دعای اونام
... ادامه
...
...
بازباران
باترانه
چشم خیس و
یک بهانه
شعله عشقی درونم
میکشدهردم زبانه
یادآنروز
زیرباران
باتومیخواندم ترانه
خیس بارانه
شاعرانه
هردوباهم
عاشقانه
یادآنشب من سرودم
ازدل وجان این ترانه
آری
آنشب که تورفتی
زیر باران بی بهانه
حال بی تو
زیرباران
میسرایم
شاعرانه
ازتووآن عاشقانه
یک ترانه
این دلم کرده هوایت
ای دلیل این بهانه
شعرازنیما
زیرباران
درحیاط{-38-}
دیدگاه · 1392/11/8 - 20:14 ·
6
...
...
زیرباران
درکوچه های بیکسی
قدم زنان
خیس خیالت میشوم
عابران
چتربدست
مراباانگشت اشاره خویش
نشان هم داده و
درگوش هم نجوامیکنند:
یاعاشق است یادیوانه!
دوست دارم
بلندفریادبزنم
که
آری
دیوانه وارعاشقش بودم
ولی
اونماندورفت!
شعربداهه ازنیما
تهران
زمستانی بارانی
درحیاط خانه امان
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/8 - 19:51 ·
6
...
...
تهران بارانیست
ومن بازهوای توراکرده ام
وقت رفتنت
باران میبارید
ومن خیس باران
رفتنت رانظاره گربودم
تومیرفتی ومن
رفتنت رامینگریستم
تودورمیشدی
ومن
آرام میگریستم
رفتنت بهانه ای بود
برای نگریستن
ودورشدنت
برای گریستن
*********
باران بندآمد
ولیکن
دیده ام میبارد
رفتنت را
گونه هایم خیس است
همچون سنگفرشهای خیس حیاطمان
کاش بودی
تاباهم استشمام میکردیم
بوی خاک باران زده را
کاش بودی
کاش بودی
شعرازنیما
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
بابام تا یه جایی بیشتر ساعتو بلد نیست وقتی میرم بیرون از یه ساعتی به بعد هی زنگ میزنه میگه میدونی ساعت چنده؟؟{-54-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
Noosha {-133-}
mostafa AZ {-133-} کجان تا الان؟؟؟؟؟؟؟
صوفياجون
1503373_405689899566039_1869478507_n.jpg صوفياجون
ما به این میگیم

قبلا درختشو تو حیاطمون داشتیم و هر سال 10 الی15 تا میداد خیلی باحال بود یادش بخیر {-57-}{-41-}{-41-}{-29-}{-7-}
...
ج۲۸.jpg ...
رؤیت روح
Noosha
6676.jpg Noosha
هیچ می دانید که آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟

خدا می داند، ولی ...

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد

و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت.

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش

از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود.

و آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود!

سوالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد.

خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد،

روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها بنویسند.

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم

که حیات را از یاد برده باشیم.

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا؛ چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است...
... ادامه
مائده
مائده
هوای حرف تو آدم را
عبور می دهد از کوچه باغ های حکایات
و در عروق چنین لحن
چه خون تازه محزونی!
حیاط روشن بود
و باد می آمد
و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد
اتاق خلوت پاکی است برای فکر،
چه ابعاد ساده ای دارد!
دلم عجیب گرفته است
خیال خواب ندارم....
"سهراب سپهری"
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/9 - 17:49 ·
5
bamdad
bamdad
نیم ساعت پیش ،

خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش

سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت

و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،

آواز که خواند تازه فهمیدم ،

پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !

حسین پناهی
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/8 - 22:05 ·
8
arezoo
arezoo
این پسرایی که میگن:
هر دختر دهه شصتی ای با آهنگ یه حلقه طلایی رقصیده،
اینا همونایی هستن که :
تو عروسیا با کاپشن چرم با آهنگ جونی جونُم
از خود بیخود میشدن و طول مسیر حیاط رو میلرزوندن
... ادامه
...
...
پاییز
بارون
من
موزیک
بابک
""سراغی ازمانگیری""
""نپرسی که چه حالیم""
من
بابک
قهوه
تلخ
بی توبودن
تنهایی
بابک
""عیبی نداره میدونم""
""باعث این جدائیم""
جدایی
تلخ
قهوه
تلخ
موزیک
رضا
""رفتم شایدکه رفتنم
فکرتوکمتربکنه
نبودنم کنارتو
حالتوبهتربکنه""
حالم؟!
تنها
بیتاب
اشک
بابک
رضا
"بازم دلم گرفته""
""تواین نم نم بارون""
........
....
.
بداهه ازنیما
تهران
ساعت:۱۲:۵۱
پاییز۹۲
توحیاط
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/15 - 12:54 ·
8
...
...
پاییز
برف
حیاط
من وخلوتی بکر
بادوحشی ولگرد
تهران
عروس سپیدپوش
___________
___________
برف
حیاط
آدمک برفی
تنها
میسرایدشعری
هرردیفش همه غم..
واژه هایش مبهم..
برف
برف
آدمک برفی
یه عالم نگفته حرف..
ب
ر
ف..
بداهه ازنیماراد
ساعت:۳
درحیاط سپیدپوش خانه مان
تهران
پاییز۹۲
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1385979609251050_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دخترم امروز برای تو مینویسم ...

سالها بعد اگر به دنیا اومدی و بزرگ شدی قد کشیدی و خانوم شدی دلم میخواهد تو را از همه پسرهای محله و مدرسه و دانشگاه دور کنم
دلم میخواهد نگذارم از خانه بیرون بروی
دلم میخواهد رنگ آفتاب را فقط در حیاط خانه ببینی
دخترم میدانم از من متنفر میشوی
میدانم مرا بدترین مادر دنیا میدانی ...
میدانم . . . خوب میدانم
اما دخترکم اگر بدانی چه بر سر مادرت آمد
چگونه دلش شکست و آرزوهایش تباه شد از مادر گله نمیکنی
دخترم وقتی سنت هنوز درگیر احساس است و منطق نمیشناسد عاشق میشوی ...
دخترکم عاشقی درد دارد
این روزها که مینویسم هنوز دخترکی هستم پر از آرزو ،
دخترکی که روزی زن میشود،
مادر میشود،
مادر تو ....

بمیرد مادر و درد آن روزهایت را نبیند ...
... ادامه
...
...
ساعت۵:۱۵دقیقه صبح
پاییزی
تهران
حیاط خانه امان
آرمین
صداموداری
نمیدونم
بیخوابی
وپستی که
وقتی همه خواب بودن گذاشته شد
فارغ از هر
لایک
و
نظر
فقط وفقط
برای دل تنگم
""به عشق تویی که نشناختمت""
****************************
****************************
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ